اشاره: «كره شمالي» را چگونه ميتوان تعريف كرد؟ يك كشور، يك جامعه مسخ شده، يك اجتماع ايزوله و فاقد احساس پاك بشري؟ و ... كداميك؟ كشوري كه استبداد خشن، كيش شخصيت، افراطيگري، سركشي و بيمسئوليتي را به اوج خود رسانده است.
اميد پورعزيز
گروه مقالات: شايد از مردم اين كشور انتظار چنداني نباشد، چرا كه اين مردمان ساليان درازيست كه در زنداني بنام كره شمالي اسير شده و تمامي راه هاي ارتباطي با جهان خارج برايشان مسدود و محدود شده است. با پروپاگانداي سيستماتيك و سرسختانهايي كليه توان محدود افراد براي آزادانديشي، تفكر و تجسس استحاله شده است. لذا در اين فضاي جمود فكري و استثمار ايدئولوژيك عملا ذهن و درك افراد جامعه مسخ شده و به انحصار تفكر حاكم سركوبگر در ميآيد.
با تمام حس تأثري كه ميتوان براي اين مردمان نگون بخت داشت، ولي بقيه دنيا بواسطه داشتن امتياز رويت چنين جامعه و سيستمي از بيرون، از موهبت ويژه يي برخوردارند، آنچنانكه بنا به آن مثل معروف "مي توان ادب از بي ادبان آموخت." در واقع اين عاقبت جوامعي است كه در زير آوار ايدئولوژي مانده و موجبات فلاكت خود و سلب آسايش اطرافيان را فراهم ميكنند.
موضوع كره شمالي بقدري بغرنج است كه هيچ كشوري در دنيا حتي به لحاظ سياسي و منفعت طلبي نيز حاضر نيست كوچكترين حمايت و جانبداري از او بكند و بقول معروف آش بقدري شور شده است كه همه به يكصدا خواستار انزوا و طرد اين كشور منفور و بدنام از جامعه جهاني شده اند. بر خلاف مردمان اين كشور، بقيه دنيا كه از خارج از مزرهاي اين كشور شاهد اين حد از تنزل انسان ميباشند، از موهبت ويژه يي برخوردارند، و آن مشاهده عملي نتيجه آن سازوكارهاي غلط ميباشد.
اغلب ساكنين اين كشور تصور ميكنند كه خوشبخت ترين و درستكارترين مردم دنيا هستند. آنها قدرت اتم را به مثابه برتري شان در جهان دانسته و اين امر را يك موهبت مهم تصور ميكنند. متأسفانه بشر ضمن دارا بودن قدرت انتخاب و حق آزادانديشي گاهي چنان در حلقه باورهاي غلط خويش و جهل كاذب اسير ميشود كه ديگر براحتي قادر نخواهد بود خود را برهاند و در دنياي سيال و مواج تفكر و تجربه گرايي گام بردارد اما اينكه چگونه گاهي اين غده هاي خطرساز ايدئولوژيك، اصل آزادانديشي ما را مختل ميكند و ناخواسته افسار آدمي را بدست ميگيرد، امري پيچيده ميباشد.
هيچ انساني در هيچ جاي جهان نسبت به اين آفت هاي بشري ايزوله نيست، ولي برخي جوامع و مكاتب بيشتر در معرض خطر و ابتلا ميباشند. لذا آسيب شناسي دقيق و دوره ايي در همه جوامع نسبت به اين آفت ها الزامي ميباشد. اين آسيب شناسي نه توسط سياسيون جوامع بلكه بايد بواسطه جمعي از نخبگان مستقل و مطبوعات آزاد و با درهاي باز بسوي جامعه جهاني صورت پذيرد. البته كشورهاي زيادي در دنيا از دموكراسي بي بهره اند ولي اوضاع كره شمالي ماوراء اين معضل ميباشد، چراكه اين كشور نماد و حد نهايت پيوند استبداد و ايدئولوژي با همديگر است.
در اين شرايط عزت و شرافت انساني تضييع شده و مردم يك كشور همچون بردگاني تحت سلطه قدرت مسلط قرار ميگيرند و شايد بدتر از آن به مخاطره انداختن صلح و امنيت جهاني باشد. كره شمالي با بي مسئوليتي تمام تعهدات بين المللي جوامع نسبت به يكديگر را زير پا نهاده و افسارگسيخته دنيا را در شرايط سخت و بغرنجي قرار ميدهد، همچون حكومت داعش كه چند صباحي است صلح و امنيت جهاني را به مخاطره انداخته است.
لذا بر همه جوامعي كه شانس مشاهده و عبرت آموزي از اين كشور را دارند تكليف است كه هرآن خود را نقد كرده و از اشتراكاتشان با آن سيستم و آفت هايش، خود را مبرا سازند. ضمنا هيچ جامعه ايي به يكباره در چنين ورطه ايي اسير نميشود و فرورفتن در چنين باتلاق هايي تدريجي ميباشد. در واقع مسئله مهم اينست كه زمينههاي پيدايش و شكل گيري آن در مراحل ابتدايي و نه چندان حاد شناسايي شده و از آنها پرهيز شود و از تجربههاي جهاني نيز غلفت نگردد.