مهدی دادویی نژاد
گروه مقالات: کاری به دیگر کشورهای دنیا نداریم، که فلانند و بهمان در مبارزه با فساد و ما عقبتریم و کمیتمان لنگ میزند. کاری به این هم نداریم که اکثر عقبماندگیهای رفع نشده در میهن عزیزمان به خاطر حضور برخی از ما بهتران خطه بیقانونی است که قانون را با تاویلها و تفسیرهای خاص دور میزنند و ترس وجودمان را احاطه میکند اگر امثال این ذخایر! نباشند امورات محرومان و ستمدیدگان جهان بر زمین میماند.
کاری هم به این نداریم که فردی در پنجاه - شصت سالگی و شاید تحت تاثیر مذاکرات چنان شیفتهی علم روابط بینالملل میشود که تمام کائنات هم قادر به جلوگیری از نزول عنوان دکتر در پیشوند نامش نیستند و به سان مارکوپولو از این دانشگاه به آن دانشگاه رفته و ما هم ارج مینهیم به این همه تلاش و تلقین میکنیم به خود که حتما هم حقش هست! فقیدی در این دیار میزیسته که با فوق دیپلم، دانشجوی دکتری تربیت میکرده؛ خب چرا ایشان نتوانند؟ کاری به این آمارهای بیپایه و خزعبل هم نداریم که هر روز بالا میروند، چون آب که از سر بگذرد به نوک قله اورست هم برسد تاثیری به حال ما ندارد و کسی که داراست میرود عمل جراحی میکند و دو زیست میشود و ما هم که نداریم غرقهایم. اصلا به ما چه فلان خادم ملت هنوز عطش خدمت دارد و هیچ گوشی با او نیست که بدهکار نصیحتی بشود هر چند منطقی و مصلحانه!
مردم ما بدهکارند به این رجال محترم، در عنفوان جوانی و به زور دو- سه پست به آنها چپاندند برای خدمت و آنها را از اصل و توانمندیهای بینظیرشان دور کردند و کشور لاجرم دچار توسعه نامتوازن شد! مثلا فلان مدیر امروز این مملکت علاقهی شدیدی به زندگی در روستا داشت و به مخیله اش هم خطور نمی کرد به عنوان مثال آن کوکتل مولوتوفی که پس از تماشای فیلم قیصر جلوی در سینما افتاده جلوی پایش و او به صورت بیهدف پرت کرده اینطور زندگیاش را کن فیکون کند و هی پست به ایشان زورچپان شود. آری ما مقصریم، ما مجبورش کردیم پست بگیرد و دستش را در فلان اداره بند کردیم آن هم به عنوان معاون وزیر!
حالا دیگر ما مردم هم نمیتوانیم بپذیریم فلان مدیر که ذخیره حیاتی ما است را از یاد ببریم و تقدیر نکنیم از او به پاس تحمل این همه زور چپانی ما! او به زیرکی و هزار ترفند از پستها و مقامها جا خالی میداد و از آن طرف هم بزرگترین کمپانیها و موسسات خصوصی برایش سینه چاک میکردند و بیل گیتس بسان مولانا که شیفته شمس شد او را میطلبید ولی ما امانش را بریدیم و درهای خروج را به روی او با بتن مسدود کردیم.
حالا بعد از دفع بلاهای شدید پس از مصوبه برجام و آسودگی خیال از شر کینخواهان شرق و غرب، باید از بیتالمال مقداری را اختصاص میدادیم به تفریحات فرزند ایشان و یا باید حقوقش را هزار برابر میکردیم تا آلامی که به او وارد کردیم اندکی آرام گیرد! بله ما مقصریم...ما مقصریم که به فرزند مستضعف و محنتکشیده ایشان دوباره در معاونت فلان مجموعه پست زورچپان میکنیم یا گاهی پا را فراتر گذاشته و با رایی دستهجمعی صندلی زهوار در رفته مجلسی را به آنها میاندازیم و خودمان توی سواحل بیخیالی به این فکر میکنیم که چرا مغزها فرار میکنند و چرا از برجام عایدمان نشده یا چرا نفتی که قرار بود جای نوشابه و دوغ سر سفرهمان بیاید و مستمان کند گر گرفت و سفرهها را سوزاند!
مقصر خود ما مردم هستیم، خواهشمندیم ببخشید ما را!