یک هفته از حادثه دلخراش پلاسکو میگذرد، رخدادی که در میان بهت و حیرت ملت، رشیدترین فرزندان این مرز و بوم را در کام خود کشید و داغی بس بزرگ و عمیق بر دل همه ما گذاشت. طی این مدت در کنار تلاش سربازان جان برکف آتشنشانی برای بیرون کشیدن همرزمان خود از زیر آوار، شاهد حرف و حدیثهای فراوان و بعضا عذابآوری بودیم.
هر کس به نسبت جایگاه داشته و نداشته خود، تفسیری از این ماجرا داشت، گروهی مجدانه در پی مقصر بودند و دستهای به دنبال توجیه و فرار از مسئولیت، عدهای مالک را مقصر میدانستند و بعضی مستاجران را ناتوان از حفظ ایمنی. سیاسیون هم طبق معمول کاسه کوزهها را بر سر هم میشکستند و با پیاده نظام خود یا همان رسانههای محفلی به جان یکدیگر افتادند. دستهای بی درد این محشر عظیم را، به پس زمینه تصویر خود بدل کردند و گروهی شهرت طلب بر آمار سکانسهای کذایی خود افزودند. در این شهر فرنگ هر کسی به کاری مشغول بود و نمدی برای خود میبافت.
مردم هم صحنهها آفریدند، بعضی زیبا و برخی تلخ و زشت، این وسط کمتر کسی به فکر پلاسکوهای آینده بود، پلاسکوهایی که خطر در کمین آنان است. ساختمانهای بی شماری که چون قارچ سمی، ظاهری دل فریب دارند و طعمی کشنده و تلخ، اگر میخواهیم خون عزیزترین فرزندان وطن را پاس داریم، مجبور به پذیرش درسی تلخ هستیم. تجربهای که به ما میآموزد، در مصیبت از جدل پرهیز و با هم مدارا کنیم , مسئولیت کار خود را قبول و در صورت اشتباه عذرخواهی کنیم.
درس از پلاسکو یعنی پیشگیری از حوادث بعدی، یعنی حرکت به سمت ایمنی با همراهی و خرد جمعی، یعنی اصلاح ساختارهای قدیمی و معیوب اداری. درس از پلاسکو یعنی تقویت اخلاق، ایجاد محبت و پرهیز از اختلاف، باید از پلاسکو پند اولویتبندی پروژهها را بیاموزیم. یاد بگیریم که اگر عرضه کاری را نداریم، کنار برویم و میدان را برای شایستگان مهیا کنیم.
از آتش پلاسکو جسارت کارکردن صادقانه، از آوار آن استواری، پایداری و مبارزه با مشکلات و از شهیدان پلاسکو از خود گذشتگی، ایثار و فداکاری را بیاموزیم. شاید این تجربه و درس پر هزینه و سنگین آغازی باشد، برای پایان اینگونه حوادث دلخراش در آینده...