کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

براي او كه طرح گفتگوي تمدنها در انداخت

خاتمي؛ سيّدِ مُصلح و آيين ِ گفتگو

3 مهر 1393 ساعت 20:55

در نگاه خاتمي، غرب دو چهره داشت كه نمي بايست هر دو را به يك چوب راند: يكي غرب فكري، فرهنگي و فلسفي و ديگري غرب سياسي؛ و خاتمي در گفتگوي ميان تمدني تاكيد را بر اولي مي گذاشت...


سيد سبحان تقوي *


گروه مقالات: "به نام جمهوري اسلامي ايران پيشنهاد ميكنم كه سال٢٠٠١ از سوي سازمان ملل، سال گفتگوي تمدنها ناميده شود؛ با اين اميد كه با اين گفتگو نخستين گامهاي ضروري براي تحقق عدالت و آزادي جهاني برداشته شود."
جهان اين سخنان را از زبان روحانيِ ميانسالي مي شنيد كه تا چند ماه پيش از انتخابات رياست جمهوري سال٧٦ او را نمي شناخت و در آن خردادِ خاطره انگيز كه براي بسياري حكمِ معجزه اي براي برون رفت از تنگناي پيشين داشت، در ميان بهت و حيرت ايرانياني كه بازيگران صحنه بودند و ديگراني كه در خارج به تماشا نشسته، با قريب٢٠ مليون راي رئيس جمهور ايران شده بود: سيد محمد خاتمي. جهان سراپا چشم و گوش بود تا ببيند و بشنود او كه به اصلاحگري و ميانه روي و خلقِ خوش مي شناسندش چه براي گفتن دارد و چه تفاوتي ست ميان آنچه او مي‌گويد با آنچه روحانيون گذشته در تجربه دو دهه حكومت بر ايران گفته بودند؟

حيرانيِ اينان آن زمان دوچندان شد كه ديدند آنچه بر زبان خاتمي ميرود با روايتِ تند و خشني كه بخش محافظه كارِ حاكميت ايران گاه و بيگاه بر منابر رسمي و غير رسمي بازگو ميكرد تفاوت بسيار دارد. خاتمي پيشتر اما در جريان رقابت هاي انتخاباتي سال٧٦ صراحتاً از نظريه "برخورد تمدنها"ي هانتينگتون سخن گفته بود و اعلام كرده بود كه براي رسيدن به زيستي هموار و همراه با صلح و دوستي فارغ از هر گرايش و آييني، سودايي ديگر در سر دارد كه اين بار نه از برخورد و تقابل، كه از گفتگو و تعامل سخن مي گويد.

در دهه ١٩٨٠ميلادي نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا، در كتابش نوشته بود كه هرچند دوره اقتدار شوروي و تقابل بلوك شرق و غرب به پايان رسيده و پايان كار شوروي كمونيستي را شاهديم اما دشمن تازه اي از در، در رسيده و آن دشمن را "اسلام" دانست. شبيه آنچه پروفسور هانتينگتون در تز معروف به برخورد تمدنهايش ميگفت. لبّ و اساس بحث هانتينگتون در آن نظريه اين بود كه قرن بيست و يكم، قرن برخورد و رويارويي تمدنها خواهد بود و جدي ترين و مهم ترين اين تقابل ها ميان تمدن غرب (اروپا و آمريكاي شمالي) و تمدن اسلامي روي خواهد داد.

چهار سال بعد از هانتينگتون، اين بار خاتمي سراغ از تمدن ها گرفت اما گفت كه در قرائت رحمانيِ او از دين، اسلام نه مروّج خشونت كه مبشّر آزادي و مداراست و اعلام كرد كه نه با شرق و نه غرب سرِ جنگ و ستيز ندارد و پيامش همه از دوستي و تسامح و تنش زدايي است. خاتمي از به رسميت شناختن تنوع و تكثر فكر و فرهنگ ها و سعي در گشودنِ باب گفتكو سخن مي‌گفت. خاتمي خاستگاه انديشه گفتگوي تمدن ها را نه در ايدئولوژي و سياست كه در انسانيت مي جست و باور داشت كه: "انسان حيواني است ناطق و نطق نشانه عقلانيت اوست و بايد رابطه بين انسان ها بر اساس منطق باشد."

گفتگوي تمدنهاي خاتمي البته چون تز هانتينگتون در قالب اصطلاحات رسمي و داخل در چارچوبهاي حقوق بين الملل نبود، بلكه بيش از آنكه يك نظريه علمي باشد، آرماني بود كه در عينِ دوري، دست يافتني مي نمود. اگر غربي ها مي پذيرفتند كه تكبر و نگاه بالاسري را به كناري نهند و به ديگران به مثابه همتايان خود بنگرند و طرف ديگر هم بپذيرد كه دستاوردهاي عظيم غربيان خصوصا در امر اجتماع و حكومت، نه تنها انكار ناشدني كه سودمند و مغتنم خواهد بود،رفته رفته زمينه مناسبي براي گفتگو پديد مي آمد.

در نگاه خاتمي، غرب دو چهره داشت كه نمي بايست هر دو را به يك چوب راند: يكي غرب فكري، فرهنگي و فلسفي و ديگري غرب سياسي؛ و خاتمي در گفتگوي ميان تمدني تاكيد را بر اولي مي گذاشت و غلبه يافتن گفتمان دموكراسي يا مردم سالاري و حقوق بشر را در جهان از دستاوردهاي آن مي دانست.

آخر اگر سياست خارجي دولتمردان دوَل غربي همسو با منافع ما نيست و با ما دشمني عيان و نهان مي ورزند، مگر تمام غرب همين سياست خارجي است؟ گيريم كه در سياست خارجي و روابط بين الملل در سطح دولتها، غرب و آمريكا دشمن ترين دشمنان ملت ايران اند ولي آيا آمريكا يا غرب مساوي است با سياست خارجي آنها؟ اين تصور، توهمي بيش نيست. ما هر روز با وسايل بسياري سر و كار داريم كه بسياريشان را همين غربيان كشف يا اختراع كرده اند. در كتاب هاي درسي و دانشگاهيمان تئوري هاي علمي و انديشه هاي سياسي و معارفي را مي آموزيم كه ماحصل تلاش دانشمندان و انديشمندان همين سرزمين هاست. اين رواست كه در هر مناسبتي و به هر بهانه اي، پرچم كشور اينان را كه از سر و تهِ پيازِ خصومت بويي نبرده اند به آتش بكشيم؟ انصافتان كجاست؟

يكي از آقايان جايي گفته بود كه حقوق بشر چيز به درد بخوري نيست؛ اگر هم باشد به درد ما نمي‌خورد چون كار دستِ آمريكايي هاست. ايشان و همفكرانشان مي پندارند حقوق بشر را جان كري و خانم كلينتون و اوباما آورده اند! نمي دانند آنچه امروز تحت نام حقوق بشر به دست ما رسيده ثمره ي شجره ي طيّبه ايست كه هزاران فيلسوف و صاحب انديشه چون لاك و روسو و هگل و هابز در زمينِ آگاهي بشري كاشته اند. والله كه دشمني با حقوق بشر و علم و دموكراسي، دشمني با مجلس سنا و كنگره و رييس جمهور آمريكا و لابي هاي صهيونيستي نيست.

اينكه امروز به اسم و بهانه آزادي و حقوق بشر، چند نفر سياستمدار هم پيدا شده اند كه نيّاتِ مغرضانه ي خود را پي ميگيرند و از اين مفاهيمِ فربه و كارساز به مثابه حربه اي براي تحميق و تحقير ديگر كشورها بهره مي برند نبايد حسابش را به اشتباه جاي ديگري نوشت. در كشور آمريكا، سالانه ده ها جلد كتاب در حوزه اسلام و شيعه شناسي و در ستايش انديشه هاي ديني و بزرگان شريعت و معصومين نوشته ميشود؛ آيا پرچم كشور اينان را هم بايد به آتش كشيد؟!

گفتگوي تمدنها هرچند بيشتر در محافل فكري و مجامع دانشگاهي و علمي رونق يافت اما به جهتِ آنكه طرح موضوع از سوي سيد محمد خاتمي كه خود مقامي سياسي و عاليرتبه بود صورت گرفت در سياست داخل و خارج هم اثر نهاد. عده اي در داخل احساس كردند اگر گفتگوي تمدنهاي مورد نظر خاتمي پا بگيرد منافعشان بر باد خواهد رفت.

گروهي گمان كردند مرادِ خاتمي از طرح اين موضوع فراهم سازي بستري براي گفتگو با آمريكاست و جماعتي خيال بردند كه تز گفتگوي تمدنها بناست جاي انديشه صدور انقلاب را بگيرد و گفتگو محملي ست براي تقدّس زدايي و عرفي كردن ارزش هاي ديني و انقلابي. "عده اي در داخل ميگفتند طرح اين موضوع انحراف از اصول انقلاب است چون ما بايد در مقابل دنيا بايستيم درحاليكه گفتگوي تمدنها مي‌گفت بايستيد اما منطقي بايستيد. نمي گفت از منافع بگذريد ولي ميگفت با منطق حرف بزنيد. البته ممكن است كساني باشند كه اصول را طوري معنا كنند كه من قبول ندارم. من معتقدم از مهمترين اصولي كه در انقلاب ما بود و مردم مي خواستند و با قرائتي كه من از اسلام دارم مطابقت دارد، رعايت حقوق بشر و حقوق شهروندي است. من نمي خواهم شما در جايگاه يك مسيحي، شهروند درجه دو،سه،چهار، پنج يا شش باشيد و من شهروند درجه يك باشم. هريك ميتوانيم عقايد خودمان را داشته باشيم. از اصول اسلامي اين است كه مسلمانان چه شيعه چه سني و اديان ديگر در جايگاه شهروندان جمهوري اسلامي مي توانند در كنار يكديگر باشند."[گفتگو با سيد محمد خاتمي،انديشه پويا،شماره١٠]

اگر نمايندگان يك تمدن خود را تجسم حقانيت و حقانيت مجسم بدانند و حقيقت را يكسره در آستينِ خود داشته باشند و در مقابل، تمدن ديگر را سراسر بطلان و تباهي بخوانند هرگز نمي توان اميدي به گفتگو داشت. تقسيمِ مردم به خودي و غير خودي در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي از سوي جناح محافظه كار نه تنها در مورد غير ايرانيان بلكه در مورد شهروندان ايراني هم انجام شد و عده اي به صرفِ دگرانديشي و تغاير فكر و نظرشان با نظر اقليتي اقتدارگرا از مدار خارج شدند. به نظر ميرسد ما كه ساليان دراز تجربه زيست تحت سلطه حكومت هاي مستبد را داشته ايم و به "ايدزِ استبداد" آلوده ايم علاوه بر گفتگوي تمدنها و حتي مقدم بر آن به "گفتگويي درون تمدني" حاجتمنديم. خصوصا كه در ٨سال مديريت جناح محافظه كار بر كشور، عدم تحملِ ديگري و نبودِ رواداري مديران دولت محمودي در بين توده مردم شايع شد.
خويِ شاهان در رعيّت جا كُند
ماهي از سر گنده گردد ني ز دُم

هرچند دشمنان آن روز خاتمي بنا به خوي و خصلتشان به ترويج خشونت و روش هاي تند دامن زدند اما انتظاري به جاست كشوري كه خود را مبدعِ گفتگوي تمدنها ميداند بكوشد تا ابتدا در درون خودش، تعامل و گفتگو جاي خشونت و حذف را بگيرد. "خشونت مهمترين ابزاز دست مستبدان است و كساني كه با شيوه هاي خشونت آميز حتي با استبداد و استعمار مبارزه ميكنند اگر هم پيروز شوند، خشونت جديدي را جايگزين خشونت قديم خواهند كرد."[گفتگو با سيد محمد خاتمي،نسيم بيداري،شماره٢٦]
* فعال اصلاح طلب دانشگاه شيراز


کد مطلب: 55787

آدرس مطلب :
https://www.baharnews.ir/article/55787/خاتمي-سي-د-م-صلح-آيين-گفتگو

بهار نیوز
  https://www.baharnews.ir