گروه سياسي- رسانه ها: صادق زیباکلام - استاد دانشگاه در مقاله اي در شماره امروز روزنامه اصلاحطلب بهار نوشت: یقینا بسیاری از جهانیان متوجه تفاوتهای بارزی که میان دو رئیسجمهوری اخیر ایران وجود دارد شدهاند. رئیسجمهوری قبلی، آقای احمدینژاد، از گردهمایی سالانه سازمان ملل در نیویورک بهرهبرداری میکرد تا خود و جهانبینیاش را مطرح کند. اینکه سخنانش چه تاثیری بر منافع ملی ایران میگذاشت، و چه تصویر و تصوری از جمهوریاسلامی ایران در دنیا ترسیم میکرد خیلی برای آقای احمدینژاد اهمیت نداشت. آنچه برایش مهم بود مطرحکردن، مطرحساختن و جلبتوجه برای خودش بود. بههمیندلیل بود که ایشان اغلب به سروقت موضوعات و مباحثی میرفتند که بحثانگیز بود و به تیترهای جنجالی تبدیل میشد.
یکبار اظهار داشتند که آمدهاند با مردم غرب مستقیما صحبت کنند و خطاب سخنانش نه رهبران کشورهای غربی بلکه خود مردمان غربی است؛ بهعبارت دیگر، و برحسب تفکیکی که آقای احمدینژاد میان رهبران کشورهای غربی در یکسو و مردم این کشورها در سوی دیگر میدیدند، آن رهبران منتخب آن مردم نبودند؛ یعنی اینکه رئیسجمهوری فرانسه، صدراعظم آلمان یا نخستوزیر انگلستان منتخب مردمانشان نبودند. احتمالا یا با کودتا سر کار آمده بودند. یکبار دیگر صحبت از مدیریت جهانی کردند و اینکه مردم دنیا باید دست به دست یکدیگر نظموترتیب فعلی را کنار بگذارند و بهرهبری آقای احمدینژاد یک مدیریت جدید جهانی ایجاد کنند. دفعه بعد هولوکاست را زیر سوال بردند و یکبار نیز سخنرانیشان بیشتر به سخنرانیهای پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان، شباهت پیدا کرده بود. آقای احمدینژاد مسائل مادی را رها کرده بودند و اندر فواید فضیلت و شایستگیهای اخلاقی و معنوی برای بشریت موعظه میکردند.
یکی از زمینههای اصلی و تکراری که تقریبا در تمام سخنرانیهایشان مستقیم یا غیرمستقیم مطرح میشد، محکومیت غرب و تمدن آن بود؛ اینکه مسیر غرب و تمدن غرب از ابتدا هم به خطا رفته و در انحراف بوده است و همه کشورها و تمدنهای دیگر که سعی کردهاند پا جای پای غرب بگذارند، همچون خود غرب، محکوم به سقوط و فنا هستند؛ زیرا از نظر آقای احمدینژاد تمدن غرب در شرف سقوط است و تمدن اسلامی بهرهبری ایران مسیر آینده بشریت را در دست دارد. بههمین علت هم پای «بهار» را به میان کشیدند و سخنرانیشان را با عبارت مبهم «زنده باد بهار» بهپایان رساندند.
«بهار» ظاهرا «تمدن بزرگ ایرانیاسلامی» بود (یا هست) که بهزعم آقای احمدینژاد درخشش تابناک و تاریخی آن از ایران اسلامی آغاز شده است. جالب است که تقریبا تمامی سخنان آقای احمدینژاد به تنها چیزی که ارتباط پیدا نمیکردند مشکلات و مسائل واقعی و دنیای واقعیت بود.
خوشبختانه آقای روحانی آن خوابوخیالها و رویاپردازیها و آن اصرار برای تیتر یک و خبرسازشدنها را کنار گذاردهاند.
آقای روحانی نه برای خودش رسالت مدیریت جهانی قائل است و نه تمدن غرب را در مسیر تباهی و سقوط میپندارد و نه معتقد است آینده بشریت در گروی تمدن ایرانیاسلامی است. او نه بهدنبال صدور انقلاب است و نه اثبات یا انکار هولوکاست را رسالت تاریخی ایران اسلامی میپندارد و نه رسالت نوید «بهار» را برای خود قائل است. او میخواهد خیلی ساده به غربیها و به دنیا این پیام را برساند که ما نه سودای ساختن دنیای جدیدی را داریم و نه حتی برنامهای برای منطقه خودمان؛ نه از کسی طلبکاریم، و نه به کسی بدهی داریم. اگر حقوق ما در چارچوب عهدومیثاقهای بینالمللی پذیرفته و به رسمیت شناخته شود، نه با کسی سر جنگ داریم و نه اصرار داریم که خلاف جهت آب شنا کنیم. طنین سخنان او در دو حضوری که در نیویورک داشته بیشتر یادآور رئیسجمهوری اسبق ایران است تا رئیسجمهوری سابق. او نه برای کسی، ملتی یا کشوری آرزوی مرگ و نیستی میکند (همچنانکه رئیسجمهوری اسبق ایران هم برای هیچ کشوری و تمدنی و ملتی آرزوی مرگ و نیستی نمیکرد) و نه میخواهد به دنیا همانطور که گفتیم درس اخلاق و فضیلت و شایستگی بدهد.
او معتقد است که اگر کشوری از ما در منطقه تقاضای کمک کند و ما بتوانیم و کمک ما مغایر با عهدومیثاقهای بینالمللی نباشد حاضر به کمککردن هستیم. نه خواهان آن هستیم که هیچ رژیمی را در منطقه به زیر بکشیم و نه بهجای آن یک رژیم رادیکال، انقلابی و ضدغربی، یاضدآمریکایی تاسیس کنیم. همانطور که در جریان مذاکرات هستهای در طی دو سال گذشته ایشان نشان دادند که اگر حقوحقوق ایران در چارچوب عرف بینالملل به رسمیت شناخته شود ایران هم حاضر به اعتمادسازی و برقراری روابط عادی و دوستانه با همه کشورها ازجمله آمریکاست.
او، نهتنها دربرابر آمریکا هم شاخه زیتون به دست گرفته، ظرف دو سال گذشته حتی یکبار هم شعار نابودی رژیم اسراییل را نداده است.حیف است که غربیها و بهخصوص آمریکاییها شاخه زیتون او را نبینند و رفتارشان با او همانند رفتارشان با رئیس دولت اصلاحات شود و از فضای بهوجودآمده در ایران حسن استفاده را نکنند؛ وگرنه یکبار دیگر شاید از ایران رئیسجمهوی در نیویورک ظاهر شود که باز خود را در نقش پاپ یا یک مصلح جهانی احساس کند که وظیفه و رسالتش صدور انقلاب اسلامی ایران به دنیا، تغییر نظم موجود در جهان و ایجاد یک مدیریت نوین جهانی است و بالاخره سخنرانیاش را در نیویورک با دادن نوید فصل «بهار» به بشریت خزانزده بهپایان برساند.