به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۶ - ۱۲:۰۶
 
۸
تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۲۶ ساعت ۰۹:۴۱
کد مطلب : ۱۰۱۵۸۶
هر دو ملت ترک و ایرانی تشابهات زیادی با هم داشتند

حرف‌های‌یک ترکیه‌ای‌که فارسی‌خوانده است

گروه فرهنگی: یشیم ایشیک ترک متولد 1978 در ترکیه و دانش‌آموخته مقطع دکترای زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران است که مدتی است در قامت استادیار دانشگاه به تدریس زبان فارسی می‌پردازد. او شیفته ادبیات تطبیقی ترکیه و ایران و اروپاست و شاید همین علاقه‌مندی او را واداشته که موضوع پایان‌نامه دکترای خود را به «ناظم حکمت در ایران» اختصاص دهد.
حرف‌های‌یک ترکیه‌ای‌که فارسی‌خوانده است

آشنایی‌اش با زبان فارسی برای او یک شانس بوده که با هوشیاری به فرصت تبدیلش کرده است. این را زمانی متوجه شدیم که گفت: «می‌خواستم زبان انگلیسی بخوانم ولی نشد و در رشته ادبیات فارسی قبول شدم.»

 

آن‌چه می‌خوانید حاصل گفت‌وگو با این استادیار ترکیه‌ای است.

 

 

یشیم ایشیک

 

از خودتان و آموخته‌های‌تان در ایران در زمان دانشجویی بگویید؟

 

 

من یشیم ایشیک متولد 1978 در ترکیه در شهر گوموشخانه هستم که کارشناسی خود را در دانشگاه آتاترک شهر ارزوروم در رشته ادبیات فارسی گرفتم. البته علی‌رغم میل باطنی‌ام به حوزه ادبیات فارسی کشیده شدم. یعنی در واقع می‌خواستم زبان انگلیسی بخوانم ولی نشد و در رشته ادبیات فارسی قبول شدم. اما در دوره کارشناسی از ادبیات فارسی خوشم آمد. به هر صورت، آموزش فارسی زبانی بود که سرنوشت برای من مشخص کرد. دوره کارشناسی ارشد و دکترا را در دانشگاه تهران پشت سر گذاشتم. مقطع کارشناسی ارشد من پایان‌نامه تحصیلی نداشت اما در دوره دکترا موضوع پایان‌نامه من به «ناظم حکمت در ایران» تعلق گرفت که موضوع پایان‌نامه پیشنهاد دکتر شفیعی کدکنی بود. از استاد گرامی سپاسگزارم. در این پژوهش سعی کردم تاثیر ناظم را بر شاملو نشان بدهم. در حال حاضر در دانشگاه گوموشخانه استادیار هستم و به دانشجویان رشته تاریخ و ادبیات ترکی، فارسی یاد می‌دهم.

 

با توجه به این‌که موضوع پایان‌نامه شما به ادبیات تطبیقی بین دو ملت ایران و ترک تعلق داشته است چه وجوه تشابهی را بین این دو ملت می‌بینید؟

 

هر دو ملت ترک و ایرانی در دوره‌ای از تاریخ تشابهات زیادی داشتند. مثلا هر دو پیش از دوره مشروطیت تحت اشغال کشورهای غربی بوده‌اند. تحت تأثیر فرهنگ غرب فعالیت‌هایی در آن‌ها شکل گرفته و در هر دو انقلابی رخ داده است. در دوره‌ای که رضاشاه در ایران تحولاتی به منظور مدرن کردن ایران انجام داد آتاترک نیز در برنامه‌ای مشابه درصدد مدرنیزه کردن ترکیه بود. در همین دوران روشنفکران ایرانی با روشنفکران ترکیه‌ای ارتباط تنگاتنگی داشتند و در واقع پایگاه دوم روشنفکران ایرانی ترکیه بود.

 

چه شد که پایان‌نامه خود را به این موضوع و تطبیق آثار ناظم حکمت و شاملو اختصاص دادید؟

 

ناظم حکمت در زمره شاعران ترکی است که در ایران آثار زیادی از او چاپ و برای چندین مرتبه تجدید چاپ شده است. البته او یگانه شاعر و فرهنگ‌دوست ترکیه‌ای نیست که مورد توجه ایرانیان است. عزیز نسین، یاشار کمال و... از دیگر نویسندگان بزرگ ترکیه هستند که امروز روز هم مورد توجه ایرانیان هستند. اما این‌که چرا ایرانیان به آنان علاقه‌مند شده‌اند برای خود من مورد سوال است. شاید یکی از دلایل آن استفاده از ادبیات رئالیستی و دیدگاه‌های سوسیالیستی موجود در آثار این نویسندگان باشد ولی به هر حال درباره این موضوع نمی‌توان به راحتی پاسخ داد و نیازمند پژوهش جدی است. چنان که من خودم به عنوان یک پژوهشگر ترک علاقه‌مند هستم با پژوهشگران ایرانی در این زمینه مبادله اطلاعات کنم و کار پژوهشی منظمی را سامان دهم. در ترکیه منابع فارسی‌زبان در این زمینه به وفور وجود ندارد اما می‌توان با کمک پژوهشگران ایرانی به لایه‌های پنهانی این علاقه‌مندی پی برد.

 

اما درباره سوال شما باید بگویم موضوع پایان‌نامه من براساس پیشنهاد دکتر کدکنی صورت گرفت. او خیلی دوست داشت کسی در این زمینه کار کند. این شد که تلاش کردم در پایان‌نامه دکترای خود به تأثیر حکمت بر اشعار احمد شاملو بپردازم. البته فکر می‌کنم این کار کاری ناتمام است و باید بیشتر بر روی آن متمرکز شد چرا که تعداد آثاری که بزرگان ادبی دو ملت از یکدیگر کار کرده‌اند زیاد و درخور توجه است.

 

 

یشیم ایشیک

 

با توجه به این‌که موضوع پایان‌نامه شما به مبحث تطبیق آثار ناظم حکمت و احمد شاملو تعلق داشت، اگر بخواهید این موضوع را به صورت فشرده خلاصه‌بندی کنید چه می‌گویید؟

 

من فکر می‌کنم احمد شاملو تحت تأثیر ناظم حکمت توانسته است تمام امکانات زبانی خود را در جهت رساندن مقصود خود به مخاطب در خدمت بگیرد. او وقتی که دید ناظم حکمت چگونه از این امکانات به خوبی استفاده کرده، بدون این‌که زبان ترکی بداند، توانست از نوشته‌های حکمت الهام بگیرد. در آن زمان خط عثمانی تغییر کرده بود و الفبای لاتین جایگزین آن شده بود. حکمت در زمانی شروع به سرایش شعر کرد که الفبای ترکی شکل گرفته بود و او خیلی خوب توانست از این الفبا در اشعارش برای رساندن منظورش استفاده کند. احمد شاملو جزو شاعران ایرانی بود که به خوبی توانست به قدرت اشعار او پی ببرد. در واقع من فکر می‌کنم اشعار حکمت دارای آکوستیک کلماتی بود که شاملو را مجذوب خود کرد. درون (معنی) شعر وی، شکل شعر را به وجود می‌آورد و به جای وزن و عروض، آهنگ کلمات، شعر را شکل می‌داد. شاملویی که اصلا زبان ترکی نمی‌دانست صرفا تحت تأثیر آهنگ این زبان قرار گرفت و توانست آثار ایرانی خوب را خلق کند.

 

شاملو در زمره شاعران برجسته ایرانی است که وجه سیاسی و اجتماعی شعرهای او خیلی غالب است، اگرچه عاشقانه‌های قابل تاملی هم دارد. شما فکر می‌کنید این ویژگی‌ها متاثر از آهنگ آثار ناظم حکمت است؟ فکر نمی‌کنید این در حق شاملو بی‌انصافی باشد؟

 

موسیقی شعر ناظم از درون شعر می‌آمد، بدون وزن و عروض. در واقع کلمه‌ها شکل شعر را تشکیل می‌دهند و تناسب آوایی کلمات جای وزن بیرونی را می‌گیرد. شاملو متوجه آن شد که ناظم از امکانات ویژه زبان خود چقدر ماهرانه استفاده کرده است.همه شاعران و نویسندگان البته دید خود را دارند. این شاید باعث می‌شود که موفق بشوند. ناظم حکمت به سوسیالیسم اعتقاد داشت و تا آخر عمرش به این اعتقاد وابسته ماند. شعرهای وی در بین سال‌های 1922-1936 دارای وجهه تبلیغاتی بودند و جنبه سخنرانی داشتند.در شعر شاملو نیز در سه مجموعه آغازین وی (مجموعه‌های قبل از «هوای تازه») وجه ایدئولوژیک غالب است و لحن آن‌ها لحنی تند است. بنابراین هرچقدر هر دو شاعر اگرچه در یک دوره زندگی‌شان، بیشتر متاثر از نگاه ایدئولوژیک خود شعر می‌گفتند و کمتر به شعریت شعر بها می‌دادند اما رفته رفته شعر آن‌ها به ارزش ادبی درخوری رسید.

 

با توجه به این‌که حوزه فعالیت شما در زمینه ادبیات تطبیقی قرار دارد چه تشابه‌هایی بین نویسندگان و شاعران ایرانی و ترکیه‌ای می‌بینید؟

 

پاسخ به این سوال خیلی سخت است و نمی‌توان برای آن حکم کلی در نظر گرفت. هر نویسنده‌ای در هر دوره‌ای متأثر از حال و هوای خود دست به قلم برده است. هر نویسنده‌ای متأثر از فضایی که در آن می‌نویسد و رشد پیدا کره است دست به قلم می‌شود. بین فرهنگ ایران و ترکیه تشابهات زیادی وجود دارد که می‌تواند عامل پیوند بیشتر دو ملت باشد. اما در عین حال هر دو ملت دارای وجوه مشخصی در آثارشان هستند و نباید آن‌ها را نادیده گرفت.

 

البته تاریخ ترکیه و ایران دقیقا یکی نیست، ولی فکر می‌کنم تکامل همه ملت‌های شرقی در مقابل غرب از نظر سیاسی، فرهنگی و ادبی خیلی مشترکات دارد. مخصوصا کشورهای مسلمان در تشخیص دادن جای خود در تفکر مدرنیسم سیر مشترکی دارند.

 

 

یشیم ایشیک

 

از بین نویسندگان و شاعران ایرانی کدام یک را بیشتر می‌شناسید و از آثار آن‌ها لذت می‌برید؟ و چرا؟

 

آشنایی من با شاعران و نویسندگان ایرانی قطعا به اندازه خود ایرانی‌ها نیست اما من آثار افرادی چون صادق هدایت، شاملو، ملک‌الشعرای بهار، جلال آل احمد و... را خوانده‌ام. حتی یک مقاله پژوهشی نیز در زمینه تطبیق کارهای ملک‌الشعرای بهار به عنوان یک شاعر ملی ایرانی با محمد آکیف ارسوی شاعر ملی ترکیه انجام داده‌ام. به نظر من این دو شخصیت دارای وجوه تشابه زیادی با یکدیگر بودند؛ هر دو شیفته ادبیات، هر دو شخصیت‌هایی برخاسته از دل مجلس و هر دو مبارزاتی با سلطه‌طلبی‌های بیگانگان داشتند. اگرچه هیچ شعری از ملک‌الشعرای بهار به عنوان سرود ملی انتخاب نشد اما در دوره‌ای از تاریخ ترکیه شعری از محمد آکیف به عنوان سرود ملی مورد استفاده قرار گرفت.

 

از ادبیات سنتی ایران مخصوصا حافظ شیرازی را دوست دارم. شعرش دلنشین است. هر بار که می‌خوانید چیزهای جدیدی کشف می‌کنید. این علاقه‌مندی من به حافظ باعث شد کتاب آقای ایرج پزشکزاد «حافظ ناشنیده پند» را به ترکی ترجمه کنم. آقای پزشکزاد هم لطف کردند و اجازه چاپ را دادند. ازشان متشکرم. خیلی خیلی لطف کردند.

 

 

با توجه به این‌که جنابعالی مدتی در ایران زندگی کرده‌اید چه ویژگی‌ای در ایرانیان دیدید که برای شما ماندنی و جالب است؟

 

به نظر من مردم ایران علاقه شدیدی به اشعار کلاسیک خود دارند. در هر محیط و هر گروه سنی می‌توان سراغ اشعار شاعران بنامی چون حافظ، مولانا، و... را از مردم گرفت. حتی راننده تاکسی‌ها هم اشعار این شاعران را حفظ‌اند و به زبان می‌آورند. این از یک سو نشان‌دهنده شعردوستی ملت ایران است و از سوی دیگر نشانه دلباختگی آنان به پیشینه فرهنگی‌شان.

 

خب، اگر بنا باشد در زمینه نقاط منفی ملت ایران صحبتی بکنید چه می‌گویید؟

 

به نظر من مردم ایران از لحاظ سیاسی افراد قدرتمندی هستند. البته تنها در یک وجه، و آن وجه نظری و تئوریک است. آن‌ها اطلاعات زیادی درباره کشورهای مختلف، موقعیت جغرافیایی آنان، جمعیت‌شان، پایتخت کشورها و... دارند اما علی‌رغم این آگاهی‌ها هنوز نسبت به بافت فرهنگی ملت‌ها کاملا آشنا نیستند. مثلا اکثر مردم ایران تصور می‌کنند که مردم ترکیه نگاه مثبتی به ائمه و شخص پیامبر ندارند؛ در حالی که اصلا این‌طور نیست. درست است که اکثریت مردم ترکیه سنی هستند اما ما هم در نمازهای یومیه خود بر پیامبر (ص) و خاندان او درود می‌فرستیم؛ نه به منظور امامت، بلکه از این منظر که آن‌ها به اهل بیت تعلق دارند و نزد ترک‌ها خانواده پیامبر ارزشی زیاد دارد. باید با ایجاد تسهیلاتی برای دید و بازدید مردم فرهنگ‌های مختلف این سوءتفاهم‌ها را برطرف کرد.

 

با توجه به اینکه شما در حوزه ادبیات فارسی کار کرده و می‌کنید برنامه‌تان برای آینده چیست؟

 

خیلی دوست دارم موضوع ادبیات تطبیقی بین دو کشور را به صورت ریشه‌ای دنبال کنم. هر نویسنده ترکی می‌تواند با نویسنده‌ای ایرانی یا نویسنده اروپایی هم‌عصر خود مورد مقایسه و تطبیق قرار گیرد. این موضوع باعث خواهد شد تا ما بدانیم در حوزه فرهنگ و اندیشه چقدر تحت تأثیر یکدیگر بوده‌ایم و تا چه اندازه توانسته‌ایم بر دیگران تأثیر بگذاریم. شاید با استقبال محیط‌های دانشگاهی بتوان به این رویا جامه عمل پوشاند. یعنی آخرین حرف من این است که بعد از فارغ‌التحصیلی ارتباط من با استادان و دوستان ایرانی کم کم قطع نمی‌شود. مثلا من دوستان دیگری دارم که ادبیات فارسی خوانده‌اند و در کشورهای خود استاد هستند. ما باید حداقل سه سال یک بار در ایران در دانشگاه تهران با استادهای ارزشمند ادبیات فارسی قرار بگذاریم و درباره کارهای علمی آنان مطلعه کنیم. مطمئنم این کار خالی از فایده نیست؛ چون برای پژوهش‌های ادبی نیازمند بسترسازی مناسب برای ارتباط محققان هر دو کشور و همکاری مشترک آن‌ها در پروژه‌های تحقیقاتی هستیم.

مرجع : ایسنا