شيخ پيش از آنكه شوريدگي احمدينژادي داشته باشد، عقلانيت اوبامايي دارد، اين روزها او بيش از آن كه در تشويش هم آورد ٩٦ باشد، روياي ١٤٠٠ را در ذهن خود ميپروراند
محمد مالي
گروه سياسي: شايد اما قباي شيخ در پس غوغاي ٨٨ دوخته شد، دولت شيخ نه مطلوب اصلاحطلبان بود نه مغضوب اصولگرايان اما پرتگاه پوپوليسم و تدليس آن مرد! و كارنامه مردودي نخبگان جناحي، دو سر طنابي كه در ٨٨ تكانيده و در ٩٢ از هم گسيخت را در ٩٦ به هم ميرساند. از اين روست كه شيخ اگر در آوردگاه ٩٢ مرد فصل لقب گرفت و از واگرايي جناح ها به انجام رسيد، در ميدان ٩٦ منتج به همگرايي عقلاي دو قطب سياسي كشور خواهد شد تا براي اولين بار مرد وصل باشد در سپهر انتخابات رياست جمهوري در ايران پس از ٥٧.
اين اما تنها حادثه رخ داده پس از ارديبهشت ٩٦ نخواهد بود، بيش از اين را بايد انتظار كشيد، نزديكي و اجماع بين عقلاي دو جناح حاكم موجب ريزش راديكالها از منتها اليه دو قطب سياسي فعال شده و همزمان با انزواي جهاني بنيادگرايي، در عرصه داخلي، جنبش ميان حالان و طبقه متوسط، نفسي اندوخته و نسبت به بازسازي جايگاه از دست رفته خود در كاست اجتماعي جامعه ايراني همت ميگمارند. و اين به معناي فرصت تازهاي است كه دولت دوم شيخ براي نوسازي جامعه مدني در ايران ١٤٠٠ به دست ميدهد و جز او به پشتوانه حضور تاريخي در سايه درخت سيب و كنار كارون و خطبه شورانگيز هفتاد و هشتي و اعتماد دستگاههاي امنيتي؛ ياراي چنين رسالتي نيست.
اين جاست كه اصلاحطلبان با هدف گذاري رياست جمهوري ١٤٠٠ و اصولگرايان با اميد به مجلس ١٣٩٨ روي شيخ، قمار صلحجويانه اي رقم خواهند زد تا شايد اما از اين ستون به ستون شدنها، حاجتي روا دارند. گو اين كه از تجربه تلخ و ناگزيرانه ايتلاف حداقلي اميد در مجلس دهم نمي توان غافل شد، آن جا كه دوربرگردان لاريجاني سرنوشت ديگري براي ماراتن عارف رقم زد و دولتيان با رهاسازي تنگه احد، شايد اما به عمد تصويري از مجلس مستقر برآوردند كه نه مرحم درد باشد و نه نمك زخم.
چاقوهايي كه در خاكستر كينههاي سرنوشت مجلس دهم تيز شده اما از پيچشهاي راه آتي در ارديبهشت ٩٦ محسوب ميشود، شيخ اما هر چه شطرنج باز قهاري باشد تا حل اين دلخوريهاي درون جناحي نمي تواند تمام و كمال دلبسته ياران اصلاحي خويش و به ويژه حلقه عاليجنابان جماران تا دماوند باشد، هر چند فرياد رسايي از درون اردوگاه اصلاحات برخاسته باشد كه عبور از شيخ ممكن نيست ليكن سرنوشت دوگانه سوز مجلس دهم، ميتواند موضع جريان اصلاحي را از حمايتگر به تماشاگر فروكاهد و اين همان چيزي است كه دغدغه اين روزهاي شيخ است، شيخ در انديشه رهيافتي است كه هم ضمانت بخش اتمام وعده ها باشد، هم پايان بخش دغدغه ها و هم سفرههاي خالي و تنگ ملت را فربه تر از پيش و مطابق با انتظارات سوق دهد.
شيخ اما در اين سه سال نه حزبي به پا داشت، نه جريان سياسي مدعي و سوار بر مطالبات اجتماعي روانه كرد و نه حتي با گروههاي غير رسمي صاحب نفوذ وارد چالش شد، يكي به ميخ و ديگري به نعل زد، او به واقع ميانه احوال بود. نه بحران ساخت و نه از بحران ها باخت. او تصويري مجسم بر ساخت كه نه ميتوان به پايش افتاده و تقديسش كرد و نه از او عبور كرده و رضايت به ويرانيش داد. زيركي شيخ، شيبي آرام از تغيير نوع سياست ورزي در جامعه ايراني بنا نهاد كه نه رفرم است، نه انقلاب و نه محافظه كاري؛ گر چه او دست علاقمندان اين رويكردها را در نوازش دولت خود وا گشاد و كم ستيزه نشد، اما تقويت قابليت اعتماد به دولتمرد يازدهم، سرمايه اجتماعي قابل اتكايي را از لابه لاي طبقات زخم خورده اين جامعه فراچنگ آورده كه او را در كارزار ٩٦، جدا از حمايت عقلا و نافذان سياسي، به كار خواهد آمد. اين اما از درس هايي است كه سه دهه حاشيه نشيني سياست و زيست و تنفس در متن و عمق امنيت به شيخ نيك آموخته است.
اين همه اما دقيقا همان دلايلي نيست كه راي دهندگان ايراني را متقاعد به انتخاب مجدد شيخ از صندوقهاي راي ٩٦ خواهد كرد. اتاق تخريب دولت پنهان انديشه اي ديگر دارد و خرابيهاي بجا مانده، آواربرداريهاي نابخردانه و مچ گيريهاي ناجوانمردانه اگر چه جاده همواري را سامان نداده اما چرا و به راستي چرا راه شيخ از ٩٢ هموارتر مينمايد. حال آنكه ادامه ركود و اقتصاد فلج همچنان پاشنه آشيل دولت مستقر بوده و در بر همان پاشنه اي ميچرخد كه در دولتهاي گذشته ميچرخيد.
پاسخ اما روشن است، در دوره انتقالي؛ اين دولت ائتلافي است كه ميتواند از تاراج سرمايه اجتماعي بكاهد، و شيخ بدون مدعاي استقرار دولت ملي، با حفظ و نگه داشت سرمايههاي عقلاني بين جناحي و بدون جراحي ساخت انساني قدرت راه را براي تعامل ملي گشود و در سايه اين آرامش نسبي داخلي بود كه دست بالا را در عرصه بين المللي گرفت. شيخ اگر در چهار سال نخست توانست بر زنجيره مين روبي از معضلات داخلي و تنشهاي بين المللي فايق آيد، در چهار سال دوم صدارت جنگ مغلوبه خواهد شد، ملت به نيكي دريافته اند اگر دولتهاي ششم و نهم، در چهار سال بعدي دچار بحران تحميلي يا خود ساخته شدند، اين دولت يازدهم بود كه در چهار سال اول با توالي بحرانهاي داخلي و خارجي روبرو بود و چهار سال دوم او به واقع فرصتي است تا در شرايط تثبيت، نقشي از خود زند و راه خود رود.
روزهاي آتي اما خالي از رويداد و حادثه نيست، به پيش كه ميرانيم؛ جعبه سياه ورود آن مرد! به عرصه رقابتهاي انتخاباتي به زودي گشوده خواهد شد، فرار رو به جلوي دلواپسان با كانديداسازي از چهرههاي صالح و مورد احترام نظامي رنگ خواهد باخت، تصوير تيره اي كه سياه نمايان با استفاده از بنگاههاي خبرسازي خود از وضعيت اقتصادي امروز كشور مينمايند واقعي سازي خواهد شد، به تدريج مجال قياس گذشته تحقيرآميز گونيهاي لبريز از نامه و رانتهاي ميليارد دلاري و قاچاق محترمانه و بي بازگشت نفت و بستر فراهم كاسبي تحريم با امروزي كه دولتمردان ادب اختيار كرده اند، فساد سيستماتيك از هم پاشيده و عذرخواهي در برابر اشتباه رواج يافته و خط قرمزهاي جسورانه در برابر قانون از بين رفته است، فراهم ميآيد و شايد فرصت انتخابات ٩٦، آخرين ميخ بر تابوت افشاي افشاگري باشد كه هيج گاه ليست پنهان در جيب خود را علني نكرد.
فرصتي كه با حمله گازانبري شيخ براي هميشه شبح تهديد پوپوليسم از دامن جامعه ايراني زدوده خواهد شد، اين بت بايد شكسته شود، هراسي از تند روي نيست، ايرانيان به نيكي تجارب تلخ قانون شكني عده اي بر فراز ديوارهاي سفارت انگليس و عربستان را آزمودهاند و اين امتياز براي شيخ و رفقا باقي خواهد ماند كه دست كم روي كاغذ و پشت ميز مذاكره، منطق ايراني را بر كرسي نشاده اند و اين همان چهره اي است كه ايرانيان مسلمان مدرن مراد گرفته اند و بازگشت به ادبيات لولويي و بگم بگم را هراسناكند.
از اين منظر شيخ يكي از ماست. دستاوردهايي داشته و ناكامي هايي، با اين تفاوت كه او معتقد نيست به توسعه جامعه كلنگي! او خود را در امتداد تجارب پيشين ميداند و يكي از ما، بر مقام موعظه جهانيان نمي نشيند، درس اخلاق نمي دهد تا اشكالات احتمالي مديريت اجرايي پاي محكمات نريزد، شيخ تلاشمند است تا متفاوت جلوه نكند كه نيست و ديگران هم نبودند، تا فاصله دهشتناكي كه در لايه ها ميكاود تا گسل ها پديد آورد ترميم شود.
حالا اما در آستانه آغاز كورس رقابتهاي نفس گير رياست جمهوري ٩٦، شيخ راهي جز ادامه راه آغاز گشته ندارد، او نه در قامت قهرماني است كه با پشت پا زدن به صندوقچه قدرت، نيروي اجتماعي عظيمي را پشتوانه يكي از نزديكانش گسيل داشته و خود در سايه سار قدرت ايراني در انتظار معجزه باشد و نه ژنرال شكست خورده و مغمومي را ماند كه همه راه ها را رفته و سهمي از توفيق نيافته و بر زمين فرو افتاده است تا با كناره گيري، پهلوان مرده را عشق باشد. او نه اين است و نه آن، شيخ يك كار ناتمام دارد تا مكتب او، نسل او و راه او بر تاريخ ايراني ثبت و حك و ضبط شود، شيخ نا تمام اما روياي بي تعبيري است كه يحتمل بازي قدرت در جامعه ايراني را به هرج و مرجي غير قابل كنترل تبديل ساخته و شرايط كنوني، تاب آن را ندارد.
كار نا تمام شيخ راستي! نه در ارديبهشت ٩٦ كه همانا در گرماي تابستان ١٤٠٠ رقم خواهد خورد، شيخ پيش از آنكه شوريدگي احمدينژادي داشته باشد، عقلانيت اوبامايي دارد، اين روزها او بيش از آن كه در تشويش هم آورد ٩٦ باشد، روياي ١٤٠٠ را در ذهن خود ميپروراند، او نه براي چهار سال كه براي ١٢ سال آينده برنامه دارد، دستي كه او در ١٤٠٠ بالا ميبرد همان كار نا تمام شيخ است، آنچه هاشمي نتوانست و احمدينژاد نداشت، روحاني ميتواند، ميخواهد و دارد.
خداحافظ
واقعارای نداری.قبول کن. (342011)