محمد سالاری-عضو شورای شهر تهران
روزنامه بهار
سرنوشت ساختمان پلاسکو، ابعاد فاجعه، کمیها و کاستیها و آنچه در این چند روز به عنوان پیامدهای حادثه دیدیم و شنیدیم همگی یک موضوع را به ما گوشزد میکند و آن این است که باید در شیوه مدیریت شهری نه تنها اصلاح بلکه تغییرات بنیادین ایجاد کنیم. شاید بهترین قاضی در مورد عملکرد مدیران شهری چه در شهرداری و چه در شورای شهر فارغ از جناح سیاسی و پیشینهای که دارند شهروندان باشند. فرو ریختن پلاسکو، فرو ریختن پردههای بود که مانع دیدن واقعیت در پایتخت شده بود و از آن خبر نداشتیم و اگر داشتیم جدی نمیگرفتیم. خبرهای خوبی به گوشمان نمیرسد. مسئولینی گفتهاند اگر زلزله رخ دهد وضعیت هزاران ساختمان همچون پلاسکو میشود. این یعنی ما روی جهنم زندگی میکنیم.
بهترین راهنمای ما همین مردم بودند که در کامنتها، پستهای شبکههای اجتماعی و توئیتر، نقل قولها و محافل خانوادگی درباره آن میشنویم. امروز به وضوح آنها میگویند تک تک ما در فرو ریختن پلاسکو مقصریم.
اصولگرا و اصلاحطلب تفاوتی ندارد، باید بدانیم چند درصد از مدیران شهری ما متخصص امور شهری هستند؟ چند درصد آنها با دورههای مختلف بحران در زمینههای گوناگون مثل مواجهه با سیل و زلزله و آتشسوزی و دیگر بلایای طبیعی و غیرطبیعی آشنایی دارند؟
چقدر از وضعیتی که برای ساختمان پلاسکو پیشآمد ناشی از عملکرد گذشته و چه میزان از آن ناشی از عملکرد در لحظه مدیران ما بود؟
آیا میشد جلوی چنین حوادثی گرفته شود؟ وظیفه کدام بخش از شهرداری و شورای شهر بود که پیگیر آن باشد؟ گفته شده شهرداری به فروشندگان و مغازهداران بارها اخطار و تذکر داده و گفته این بنا ناامن است، در مقابل مغازهداران میگویند بیتقصیرند و مالیات و عوارض دادهاند، اما مالک بنیاد مستضعفان است و آنها کاری برایترمیم یا دستبردن در بنا نمیتوانستند انجام دهند و از طرفی بنیاد هم سکوت کرده است.
یعنی بخشی از ماجرا فراتر از مدیریت شهری است و چون به بنیادی عظیم با شرایطی خاص برمیگردد از دایره شهری خارج میشود و یک رویداد اقتصادی، سیاسی قلمداد میشود.
باید از مسئولین شهری و شورای شهریها پرسید چقدر در این حادثه نقش داشتند و چقدر مسئولیتشان را انجام دادند؟ اگر بارها تذکر دادهاند و مالکان و فروشندگان گوششان بدهکار نبود، چرا برخورد جدیتر نشد؟ آیا برای برخورد با مالک موانعی وجود داشت؟ آیا ارتباط خاص باعث شده بود شهرداری تنها به این اخطارها بسنده کند؟
از طرفی فقط کافی است بدانیم چه سرمایهای نابود شده است. چهارهزار نفر مستقیم در این ساختمان فعالیت داشتند و هزاران نفر از کنار آن نان میخوردند، در حالی که کمتر از سه ماه به پایان سال مانده درست زمانی که صنف پوشاک، خیاطیها و پارچه فروشیها دنبال سود آخرسالشان بودند چنین به ورطه سقوط میرسند، ضربات جبرانناپذیری به واسطه نابودی این واحدهای تولیدی چقدر است و مستقیم و غیرمستقیم چند نفر را تحت تاثیر خود قرار میدهد؟ به این مسائل اقتصادی باید بُعد نگران کنندهتر دیگری را افزود.
بار روانی زیستن در شهری که سرنوشت پلاسکو را سرنوشت خود میداند. پلاسکو نماد طبقات متوسط ما بود که فرو ریخت، آنهم سبب دست گذاشتن مدیران سیاسی یا سیاستبازان روی حوزههای شهری و تخصصی. پلاسکو سالیان سال تهران را درگیر خود خواهد کرد و متاسفانه ما از این دسته بناها و یا بهتر بگویم مهمات عمل نکرده که هر لحظه امکان انفجار آن در شهر هست کم نداریم و شاید دیرباشد اگر بخواهیم حتی امروز هم تجدید نظری در اساس مدیریتی خودمان کنیم.