به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۰۹ - ۲۱:۵۸
 
۱۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۰۳ ساعت ۱۶:۳۰
کد مطلب : ۱۲۴۰۵۹

روشنفکران بی‌مسئولیت

بخشعلی قنبری
روزنامه بهار

به طور کلی چند دوره را می توان برای روشنفکری یاد کرد:
 1)قبل از انقلاب که یک عده با احساس مسئولیت اجتماعی و دینی دنبال روشنفکری بودند و اینان البته به خوبی وظیفه روشنفکری را ادا کردند و در انقلاب اسلامی هم سهم بسزایی داشتند. نمونه اینان را می توان در چهره های مانند استاد مطهری و دکتر شریعتی و مهندس بازرگان و جلال آحمد سراغ گرفت. 2) کسانی که روشنفکری را در چپق و تریاک و سیگار و پاتوق خلاصه می کردند و خواندن آثار روشنفکران غربی را وظیفه خود می دانستند به ویژه آنانی را که هر از گاهی به دین هم حمله ور می شدند و دسته ایشان افتخار چپ داشتند و گروهی هم افتخار لیبرال بودن را نصیب خود می دانستند.3)بعد از انقلاب هم گروه های یادشده ادامه حیات دادند و آثارشان را در حوزه های مختلف به چاپ می رساندند. برخی از اینان در شکل گیری فرهنگ نقش اثرگذاری داشتند. 4) از دهه 70 به این طرف هم برخی از نخبگان روشنفکری و طیف طرفدارانشان از دانشجویان و دیگران بازگشتی کرده اند به گروه اول البته از نوع بسیار ناگوارش.
اینان نشانه روشنفکری را در موارد زیر یافته اند که به اختصار اشاره می کنم:4-1در صورت و ظاهر انواع مدل های مو گذاشتن را تجربه می کنند و فراموش کرده اند که اینان هنرمند نیستند که به اقتضای شغلشان انواع مدل های ریش و سبیل و موی سر را تجربه کنند.  4-2 داشتن رفتار متمایز اما ناهنجار و غیر خلاقی مثلاً در محافلشان سیگار کشیدن و برداشتن مرز میان اناث و ذکور را ارزش تلقی می کنند و اگر کسی این کارها را انجام ندهد متهم به امّلی و عقب ماندگی و نسل پیشین می شود! در بین این دسته البته یافت می شوند کسانی که از حد سیگار و دست دادن با جنس مخالف دادن هم گذشته اند و تریاک و حشیش جزو مصارف روزمره شان می‌شود و البته درصدد انقلاب جهانی روشنفکران هم هستند و هیچ وقت به یاد نمی آورند که یکی از کسانی که ممکن موفق به تحول آنان شوند خود اینان‌اند!! جل الخالق خود را پاک فراموش کرده و به سیل اعتیاد افکنده اند ولی از رسالت شان غافل نبوده و همچنان درصدد تحول افکار خلق و اصلاح جامعه‌اند!!!. 4-3 ضمن برنتافتن ازدواج سنتی خواهان ترویج انواع همباشی های غربی و وارداتی اند و افتخار به این که توانسته اند از قید ازدواج آزاد شوند و نیازهایشان را بی آنکه مسئولیتی احساس کنند تأمین کنند. دریغا که همچنان از ارزش انسان سخن می گویند و در عزای آن گریه می کنند و هیچ وقت به مخیله شریفشان هم خطور نمی کند که بر سر جنس مخالفشان چه خواهد آمد. 4-4 این جماعت مدعی به طور مستقیم وارد دالان تنگ و بدبوی مادی گروی اخلاقی شده و جز سود دنیوی هیچ چیزی را چیز نمی دانند و در راستا و انواع راستاهای دیگر دینداری و نماز خواندن را به کناری نهاده و بعضاً پا را فراتر هم گذاشته نماز می‌خوانند و دینداری هرگز با روشنفکری قابل جمع نمی‌دانند. من نمی دانم چه چیزی می تواند کارکردهای دینداری داشته باشد که درصددند همه را از دین دور سازند؟؟؟ 4-5 در کنار رفتارهای نیک این دسته از مدعیان روشنفکری، زندگی مجردی و طلاق آسان کسانی که ازدواج کرده اند نیز از ارزش های مهم به شمار می آیند. از این جهت برخی از ازدواج کرده هایی که با این دسته از روشنفکران آشنا می شوند یا بلافاصله از همسرشان جدا می شوند و یا در آینده نزدیک به شرف این توفیق نایل خواهند آمد!!
برخی از نخبگان ما به جای آنکه جوان امروز را از امور تخدیر کننده باز دارند بعضا خود نیز مروج این امر می شوند. چرا امروز دانشجویان ما در برابر مادی گروی اخلاقی فریاد سر نمی دهند؟ چرا نخبگان ما به جای آنکه دل مخاطبان را خالی کنند نیک نمی نگرند که جوان امروز به سمت پوچی و نابسامنی در حرکت است؟ چرا روشنفکران ما در برابر اعتیادهای مختلف سکوت کرده اند و بر جوان امروز  نهیب نمی‌زنند و او را نسبت به عاقبت شوم این زیست ناگوار هشدار نمی دهند؟ چرا به جای اندیشه درست مروج سیگار در بین جوانان شده ایم؟ آیا همه مشکلاتمان حل شده و تنها دغدغه جوان امروز ترویج و توجیه پوچ زیستن است و اینکه باید بکوشیم تا دختران از حجاب دور شوند؟ من نمی دان آیا این عزیزان در دوری مردم از دین چه ثمری یافته اند که از دور شدن جوانان از دین استقبال می کنند؟  کدام دین پژوه غربی و شرقی، با دین و بی دین تاکنون گفته است که دین برای فرد و جامعه مضر است؟ چرا برخی از مدعیان روشنفکری از این امر شوم استقبال و دفاع می کنند؟ الیاده، دورکیم، واخ، اتو، شلایرماخر، جیمز، تیلور، فریزر، وبر و د ه‌ها نفر از دین پژوهان از مفید بودن دینداری سخن گفته اند اما مدعی روشنفکری ما از اینکه جوانان بی دین شوند استقبال می کند؟ اگر دین رااز این جوانان بگیریم چه چیزی به آنان خواهیم داد؟ شما جایگزین را بفرمایید من نیز از فردا به جمع مروجان بی دینی خواهم پیوست. آیا رواج بی بندباری روشنفکری است؟ باور کنید هیچ روشنفکر منصفی این رفتارها را جزو ویژگی های روشنفکر حقیقی نمی داند. چرا از اسکیزوفرنی فکری جوانان و ناامیدی روحی و روانی و مادی گروی اخلاقی دفاع می کنیم و بعد اسم این‌ها را روشنفکری می گذاریم؟ انصاف بدهیم این طیف از طبقه روشنفکر می توانند مدعی حیات بخشی به آدمیان باشند یا آن طلبه جوانی که جوان را با ذکر آیه و خواندن حدیثی از نا امیدی به امید می رساند؟ این چه نوع روشنفکری است که نتیجه  آن سیگار و اعتیاد و طلاق و بی بندباری و بی قیدی و بی مسئولیتی و پوچ گرایی می شود؟ انسان فاقد دین و معنویت و سلامتی جسمی و شادابی روحی جز مردگی چه می تواند باشد؟