به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۱۰ - ۱۷:۴۴
 
۳۷
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۰۶ ساعت ۰۹:۴۹
کد مطلب : ۱۲۴۲۶۴

پاسخ تند به عباس جدیدی

گروه جامعه: روزنامه وقایع اتفاقیه در یادداشتی که به نقد اظهارات عباس جدیدی اختصاص دارد نوشت: پلاسکو که ریخت، خیلی‌ها می‌دانستند به‌جایش حاشیه‌ها قد علم می‌کنند؛ حاشیه‌هایی که درد را بیشتر کرده و اندوه را ماناتر. پلاسکو که ریخت، خیلی‌ها انگشت اتهام بلند کردند. خیلی‌ها پرسیدند تقصیر چه کسی بود و خیلی‌ها دنبال مقصر گشتند.
اما حکايت آن عضو شوراي شهر که حالا با افق زاويه بدنش، در تمام عکس‌هاي سلفي ديده مي‌شود، کسي که دوربين‌ها را دوست دارد و چهارگوشه تشک کشتي را بوسيده و به صندلي شوراي شهر تکيه زده، حکايت عجيبي‌ است. دوبنده وانهاده و کت و شلوار به تن، خودش را به جلوي دوربين‌ها مي‌رساند و پشت سرش هيولاي آوار هنوز آتش از دهانش زبانه مي‌کشد. پيش از هر چيز اما شايد باید يک نکته و فقط يک نکته را بگويم؛ اگر امروز ديدن آن آدم و حرف‌هايش ناراحتتان مي‌کند، مقصر خودتان هستيد. مقصريد که انتخابات شوراي شهر را جدي نگرفتيد. مقصريد که فکر کرديد رأي‌دادن يا ندادن فرقي نمي‌کند.

مقصريد که جا خالي کرديد تا کساني روي صندلي شوراي شهر تکيه بزنند که جايشان آنجا نيست.

آقاي جديدي عزيز! گفته‌ايد هنرمندي که نمي‌تواند دو شاخ بز را از هم جدا کند، صلاحيت اظهارنظر ندارد، شما چطور؟ شما صلاحيت نشستن روي صندلي شوراي شهر را داريد؟ بر‌اساس کدام سابقه، روي کدام تخصصتان حساب کرديد که کانديدای نمايندگي شوراي شهر شديد؟ شما براي شکستن غول آوار و اتفاقات مهيبي که زير پوست تهران نفس مي‌کشند، چه‌کار کرده‌ايد؟ کار هنرمند، جداکردن شاخ‌هاي بز نيست. آن، نهايت مي‌تواند کار شما باشد که از زور بازو برخورداريد و عمري روي تشک کشتي، جنگيده‌ايد.

از هنرمند جماعت اين کارها برنمي‌آيد. خوب است که مي‌دانيد چه کساني چه کارهايي نبايد انجام دهند ولي خوب است که بدانيد شما هم کاري انجام نمي‌دهيد. نمايندگي شوراي‌شهر پايتخت، شغل نيست، وظيفه‌اي است که مردم به شما محول کرده‌اند، نه براي اينکه عکس بگيريد و جلوي دوربين‌ها، کارت بانکي‌تان را بکشيد که يعني کار خير انجام می دهید.

حداقل اگر تخصص، سواد و علمش را نداريد، مشاوراني کاربلد انتخاب کنيد که اين‌طور وقت‌ها به شما مشاوره درست بدهند. حداقل به شما بگويند که پوپوليست خيلي وقت است حنايش رنگي ندارد يا اگر داشته باشد، حتما زماني که مصيبت، اين‌جور بر سر مردم يک شهر آوار شده، جواب نمي‌دهد.

راستش را بخواهيد به نظرم اين حرف‌ها را پيش‌ازاين بايد مي‌گفتيم. ما هم مقصر هستيم. ما که وقتي خبر کانديداتوري شما را شنيديم، سراغتان نيامديم و سؤال‌پيچتان نکرديم که اصلا بر چه اساسي تصميم گرفته‌ايد کانديدا شويد. آن همکار ديگرتان که البته ساکت‌تر از شماست و روي صندلي ديگر شورا نشسته از اين قاعده مستثنا نيست چون ايشان هم نتوانستند و نمي‌توانند وزنه سنگين فاجعه را بلند کنند.

هنرمندي که دلش به درد آمده با شمايي که مسئوليد فرق مي‌کند. او حق دارد هر چه مي‌خواهد بگويد، بله، حق دارد، همچنان‌که حالا همه مردم تهران هر چه دلشان مي‌خواهد مي‌گويند. حرف نزنيم که خفه مي‌شويم! اما شما حق نداري فقط حرف بزني، حق نداري فقط عکس بگيري و تعيين‌تکليف کني که چه کسي چه چيزي بگويد يا چه کسي چه کاري بکند. هنرمند را مردم انتخاب نکرده‌اند که بخواهد پاسخگو باشد، شما انتخاب‌شده‌ مردم يک شهر هستيد و بايد بگوييد تمام اين روزهايي که راهي خيابان بهشت شده‌ و رفته‌ روي صندلي شوراي شهر نشسته‌ايد، خب، چه گلي به سر تهران زده‌ايد که حالا شاخ‌وشانه مي‌کشيد؟ نماينده‌بودن که فقط به کارت بانکي‌کشيدن و مصاحبه‌کردن و هر روز تيتر يک سايت يا روزنامه‌شدن نيست.

اينها را مشاورانتان به شما نمي‌گويند؟ اصلا مشاور داريد؟ اگر نداريد پس اجازه دهيد من نه به‌عنوان يک روزنامه‌نگار، به‌عنوان شهروندي که احساس مي‌کند جنازه آن همه آدم و آن همه آتش‌نشان روي دست‌هايش مانده است و احساس گناه مي‌کند به شما بگويم براي دوره بعد به فکر کانديداشدن نيفتيد؛ به کار اصلي‌تان برگرديد و شيوه‌هاي نوين مديريتتان را در حوزه تخصصي خود اعمال کنيد.