به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۴ - ۱۹:۲۷
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۰ ساعت ۱۲:۳۴
کد مطلب : ۱۲۸۰۴۱

براي سردبير نوآور كه به سفر ابدی رفت

فریبا حاج‏دایی- روزنامه بهار
اولین بار که محمد حیدری را می‏بینم مدت‏ها از زمانی که سردبیرِ روزنامه «اطلاعات» در پیش از انقلاب بوده گذشته است و حالا زمانی است که سردبیر مجله «گزارش »  است. در مدرسه ‌ای غیرانتفاعی متعلق به مدیر مسئول مجله کار می‏کنم و آن روز به اتفاق همسر مدیر مسئول هر یک برای دیدنِ همسران‏مان سری به مجله گزارش زده‏ایم. در آن زمان همسرم، رامین مستقیم یکی از نویسندگانِ مجله است. حیدری خدنگ و آبی‏پوش از اتاقِ کنفرانس بیرون می‏آید و با آنکه همسرِ مدیر مسئول مرا معرفی کرده سری به عجله تکان می‏دهد و در دهانِ دری که پشت سر خود می‏بندد ناپدید می‏شود. راستش هیچ شباهتی به مردی که در باره‏اش بسیار شنیده‏ام ندارد. مردی که دورانی از عمرش را کنار خیابان لبوفروشی کرد تا شرف‏فروشی نکرده باشد. بیشتر به نظرم مردِ متبختری آمده که سردبیریِ مجله‏ای برایش نهایتی محسوب می‏شود و امان از قضاوت‏های عجولانه! البته در آن زمان به شدت متشکرش هم هستم که از معدود سردبیرهایی است که به جِدّ در برابر مدیرهای مسئول در مجلات می‏ایستد و نه تنها حقِ نویسندگانش را تمام و کمال پرداخت می‏کند که حواسش به حق بیمه و سایر خدمات هم هست. اما آن لباسِ آبی و تمام لی و آن درِ بسته هم همچنان تویِ ذهنم بالا و پایین می‏پرد. می‏زند و به هر ضرب و زوری موفق می‏شویم خانه فکسنی 50 متری را معامله کنیم. نه من از این امور سر درمی‏آورم و نه همسرم. حیدری اما در ادامه شرف‏نفروشی‏اش بعد از لبوفروشی مدتی در املاک کار کرده است و طبیعتا دوام هم نیاورده ولی در همان مدت آنقدری یاد گرفته که به کمک ما بیاید و نگذارد با نادانستگی اندک سرمایه‏مان از کف‏ برود. دیگر حضوری پدروار و برادروار در منزل‏مان دارد و مشکلات شغلی، فرزندداری و حتی همسایه‏داری با او درمیان گذاشته می‏شود و او فی‏الفور در حلش می‏کوشد.در کارش پیشرو است. هنوز اینترنت و سایت و مجله اینترنتی یک رویاست که اقدام به راه‏اندازی مجله اینترنتی «پارس‏پژواک» می‏کند و از شما چه پنهان در چاپ مطالب بسیار دلیر است چون از کرامات او نحوه ویرایش مطالب به نحوی است که هم حرف گفته شود و هم خط قرمزها رعایت و اگر نعوذبالله برای هر یک از نویسندگانش پیشآمدی کند سینه محمد حیدری سپر بلایِ آن نویسنده است. پارس‏پژواک، این اولین مجله اینترنتی، دیری نمی‏پاید و جایش را به انبوه مجلات دیگر می‏دهد ولی هنوز حلاوت سرمقاله‏های جانانه حیدری و دیگر مطالب چاپ شده در آن با ماست. بعدها که با محمد بهارلو همکار شده بودم و افتخار داشتم سایت «دیباچه» را به روزرسانی کنم هرگاه درگِل می‏ماندم که چگونه مطلبی را از خط قرمزها رد کنم همیشه یاری‏رسان محمد حیدری بود و از این منظر او هم به گردن دیباچه حق داشت. «داشت» می‏گویم چون دیباچه هم دیگر نیست.مدتی بود کم پیدا شده بود و تلفنی حال باقلی‏پلوهایی را که، هروقت به ما سر می‏زد، برایش درست می‏کردم می‏پرسید و همیشه هم قول می‏گرفت که وقتی می‏آید مبادا غذای دیگری درست کرده باشم. امروز که نیست امروز که سرطان در جنگِ نابرابرِ یکی، دو ساله بالاخره پشتش را به خاک رسانده به خودم گفتم که دیگر خانه ما رنگ این غذایِ سبز را به خود نخواهد دید چرا که دیگر قدم حیدری این خانه را سرسبز نمی‏کند. یادش سبز.