به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۰۹ - ۲۱:۵۸
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۲ ساعت ۱۱:۱۴
کد مطلب : ۱۲۸۱۰۰

ناپایداری اصلاحات و اصلاح‌طلبی در ایران

مهدی خاکی‌فیروز- روزنامه بهار
در فاصله سال‌های 76 تا 84 جریان اصلاح طلبی مدیریت قوه مجریه را در دست گرفت. در بخشی از آن سال ها، اکثریت مجلس نیز در اختیار همین جریان بود. اما مهم‌تر از قوای مققنه و مجریه، فضای رسانه‌های گروهی، احزاب سیاسی و دانشگاه‌ها بود که هژمونی اصلاح طلبان در هر سه حوزه، بسیار عیان بود. حتی منتقدان حرفه‌ای و ثابت قدم نظام نیز عمدتا خود را زیر چتر اصلاح طلبان قرار دادند؛ زیرا فردای بهتر برای ایران را در برنامه‌های اصلاح‌طلبانه منعکس می‌دیدند. اما این دوره به رغم شکوفایی مقطعی و دوران نشاط سیاسی که خشنودی نخبگان علمی و فعالان اجتماعی و سیاسی را به همراه داشت، نتوانست تحولات  خود در عرصه‌های عمومی را تثبیت کند و نهایتا با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد و جریان سیاسی راست آنارشیست، نه تنها دستاوردهای آن دوران خاتمه یافت، بلکه به وضعیتی به مراتب وخیم‌تر هدایت شدیم. حال آن که هدف اصلاح طلبی، ارتقای شاخص‌های توسعه در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در عین حفظ نظام است و پایداری دستاوردها، به دلیل تدریجی بودن فرآیند کسب آنها، یک اصل مهم و ذاتی اصلاح طلبی است.

دلایل متعددی برای ناکامی یا به تعبیر درست‌تر، ناپایداری اصلاحات در ایران ذکر می‌شود و البته تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی بر اساس یک عامل نیز، کار خوب و جامع نگرانه‌ای نیست. این که برخی دولتمردان اصلاح طلب، نگاه عمیقی به تحولات نداشتند و سودای قدرت آنها را به تکرار طوطی وار گفتمان‌های توسعه سوق داد؛ عدم همبستگی و رابطه دو سویه پایدار بین نخبگان و توده ها؛ نا آشنایی اکثر اصلاح طلبان یا دست کم بی اعتنایی آنها به منابع علمی و تجربه‌های غربی اصلاحات سیاسی؛ مقاومت بخش‌های متصلب قدرت در برابر تحولات، از جمله دلایلی است که بیان می‌شوند.

اما به نظر نگارنده، کم اعتنایی به قدرت معجزه‌آسای گفت و گو و همچنین نادیده انگاشتن راه‌حل‌های میانه، التقاطی و مصالحه جویانه، نقش موثری در ناکامی مقطعی جنبش اصلاحات داشت. به کارگیری گفتمان‌های تحقیرآمیز در خصوص برخی وزنه‌های قدرت دینی و سنتی، کار عبث و غیرضروری بود که هزینه هایی داشت و فایده‌ای بر آن تصور نمی‌شود. این تحقیر در درون خود، نادیده گرفتن قدرت رقیب را نهفته داشت و واکنش‌هایی به‌دنبال داشت که با روح اصلاح طلبی ناسازگاری دارد؛ چرا که اصلاح طلبی بر کنترل خشم و عصبانیت در هر دو جریان اصلی سیاسی یعنی حاکم و منتقد استوار است و در چنین محیطی رشد و نمو می‌یابد.

نمونه‌ای از گفتمان تحقیر در مورد چهره‌های شاخص اصولگرایی در حوزه‌های علمیه به کارگرفته شد که یکی از مهم‌ترین آنها، آیت الله مصباح یزدی بود. قطعا نه آیت الله مصباح یزدی و نه دیگر چهره‌های همفکر و هم مرام او مروج توسعه در ایران نبوده و نخواهند بود؛ اما گفت و گوی صمیمانه و انتقادی با آنها، بهتر از طراحی جنگ روانی علیه شان بود. این جنگ روانی، به لحاظ ظاهری موفق بود و توانست افرادی از این دست را با بحران مقبولیت در نسل جوان مواجه کند ولی در عین حال، واکنش هایی ارتجاعی و تمایل به بازگشت از مسیر اصلاحات را در طرفداران آنها به همراه داشت که پیامدی قابل اجتناب بود.

صرفنظر از چهره‌های کلیدی، جریان مدرنیته بهتر است بکوشد تا روش‌های مفاهمه با سنت گرایان را بیابد و با اتکای به آن، پدیده «توسعه هراسی»  را کنترل کند. اگر تجربه 8 ساله اصلاح طلبی در ایران، با نگرشی انتقادی از درون مورد ارزیابی قرار گیرد، حامل درس هایی برای مصالحه است. خوشبختانه بزرگان اصلاح طلبی نیز در سال‌های اخیر  انتقاد درونی را جدی گرفته و دیدگاه هایی ارائه کرده‌اند که آینده بهتری برای اصلاح طلبی در ایران رقم خواهد زد. هر‌چند لازم است تصلب سیاسی کنونی که بر آمده از ناآرامی‌های سیاسی سال 88 است پایان یابد تا مسیر اصلاح طلبی، بار دیگر گشوده شود. در آن زمان ممکن است اصلاح طلبی در ایران، معلمان فکری و بازیگران جدیدتری را برای خود بیابد تا عالمانه‌تر و سیاستمدارانه‌تر با تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مواجه شوند.

دکتر علی میرزامحمدی
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۶/۰۱/۲۳ ۰۸:۰۲
با سلام. نقد هوشمندانه و واقع بینانه ای از طرف نویسنده ارایه شده است. البته در مقاله منتشر شده حقیر نیز این مساله با ادبیاتی دیگر مطرح شده است. (350760)