به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۱۰ - ۱۳:۳۶
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۶ ساعت ۱۹:۲۶
کد مطلب : ۱۲۸۳۸۸

سودای برکت/طنز

گروه فرهنگ و هنر: بهزاد باباخانی در ستون طنز روزنامه بهار نوشت: اینکه انتظار داشته باشیم آقای برکت به وعده وعیدهایش عمل کند، مثل آن است که منتظر وقوع سونامی در کویر لوت باشیم. آقای برکت تمثال تمام‌عیار یک مرد ایرانی طبقه متوسط است. در 25 سالگی تصمیم گرفت که به مسافرت دور دنیا برود و کوله‌بار عظیمی هم برای آن جمع کرد که شامل پنجاه قوطی کنسرو ماهی، سی بسته لواش، اسباب و ادوات کوهنوردی، ماهیگیری، شنا و شکار و غیره بود. با کوهِ وسایلش در‌ترمینال جنوب نشسته و منتظر اتوبوس بود که  ناگهان  شل شد. وسایل را برگرداند خانه و سفری یک‌روزه تا ورامین رفت و آمد که حرفش زمین نماند.

دو سال بعدش عاشق شد و تصمیم گرفت هر چه زودتر زن بگیرد. کت‌شلوار پوشید و با گل و شیرینی و مامان بابا رفت درِ خانه عروس آینده. تا آمد زنگ در را بزند، نظرش برگشت. با خودش گفت: من که نه کار درست حسابی دارم نه پول آنچنانی! شخصی در جمجمه آقای برکت زندگی می‌کند که در موقع تصمیمات جدی و سرنوشت‌ساز دست به کار می‌شود. در ذهنش نجوا می‌کند که: حالا چه کاریه؟ داشتیم راحت زندگیمان را می‌کردیم!

البته آقای برکت زن گرفت و بچه‌دار هم شد و کار هم پیدا کرد. ولی هنوز که هنوز است عادت دارد به اطرافیانش وعده سرخرمن بدهد و عمل نکند. مثلاً قول داد که آخر هفته بروند برای زنش یک سرویس زمرد بگیرند ولی وسط خیابان پشیمان شد و گفت: نمی‌دونم چرا اینقدر گشنمه؟ کسی پایه کله‌پاچه نیست؟ حالا یه روز هم می‌ریم واسه جواهر! یا به دخترش قول هزینه عمل دماغ را داد ولی روزِ قبل از جراحی به دخترش گفت: بابایی پولتو الکی دور نریز، دماغ به این کوچیکی رو عمل کنی شبیه خوکچه هندی می‌شی! نمی‌شی؟ ولی با همه این حرف‌ها کسی مثل آقای برکت هم یک روز قاطی می‌کند.

در آستانه 55 سالگی قصد کرد که برای یک بار هم که شده این لاک سختِ محافظه‌کاری و بزدلی را بشکند و از نو متولد شود. به یک برکتِ سرسخت و پرجنب و‌جوش فکر کرد که تصمیمات بزرگ می‌گیرد. گل مجالس و محبوب قلبهاست و جمع‌های خانوادگی را در دست می‌گیرد و زن‌ها به شوخی‌های بانمکش می‌خندند. زنش را میبرد کلینیک که توی صورتش بوتاکس تزریق کنند و دندان خرگوشی دخترش را ارتودنسی کنند! اینها که سهل است.

کار کارمندی را ول می‌کند و می‌رود در دل بازار. پول و پله به هم می‌زند و آخر هفته‌ها می‌روند ویلای لواسان جوجه نوش جان می‌کنند. این که چیزی نیست. آنقدر ورزش می‌کند که گردن‌کلفت شود و فیلم‌های بدنسازی‌اش را توی اینستا منتشر می‌کند تا ملت بگرخند و ازش حساب ببرند. می‌تواند سرمایه‌گذار تیم‌های فوتبال شود و با فردوسی‌پور توی برنامه نود یکی به دو کند. یا اگر کارش گرفت، برود در برنامه‌های بانمک شبکه نسیم از دولت انتقاد کند و تبلت مجانی هدیه بگیرد. آدم همیشگی توی کله‌اش ندا داد: چه کاریه؟ به دردسرش نمی‌ارزه! توی این سن و سال؟ بسته‌های خرید خانه را توی دستش جابه‌جا کرد و آهی کشید. دیگر نای این قبیل ریسک‌ها و بلندپروازی‌ها را نداشت. پس ناامید شد و رفت که برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت‌نام کند.