رضا صادقیان
نتیجه انتخابات روز جمعه 29 اردیبهشت، همانند دو انتخابات اخیر بر وفق مراد اصولگرایان نبود. آنها برنده انتخابات نشدند، نه به این دلیل که حریفی قدر مقابل آنان قرار گرفت بلکه از این رو که اشتباههای پرهزینه آنان در حوزه تبلیغات و نادیده گرفتن تاثیر شبکههای اجتماعی در میان شهروندان از سوی این جریان نادیده گرفته شد. به عبارتی گرفتاری اصولگرایان آنقدر زیاد بود و هست که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری همزمان میبایست دو کار را با هم پیش ببرد، از سویی به مشکلات کشور بپردازد و پاسخگوی نیازهای شهروندان باشد و از طرفی مشغول به سامان کردن بدنه رو به افول اصولگرایی گردد. اصولگرایان به جای پرداختن به رفتارهای سیاسی خویش در سالهای گذشته و نزدیکتر شدن به خواستههای شهروندان و رفتن به سوی تغییر و تلطیف برداشتهای خاصشان از وضعیت جامعه و مسائل فرهنگی، از سال 92 و با روی کار آمدن دولت یازدهم، نه تنها از این فرصت بهره نبردند بلکه با سرپوش گذاشتن بر روی تمام آن کاستیها راه دیگری یافتن، فراموش کردن تمام آن همکاریها و همیاریها در دولت نهم و دهم. به عبارتی به جای نقد و بازخوانی آن دوره هشت ساله و نقد کارنامه سیاسی خود که باعث قوام بیشترشان میشد، اینجا و آنجا از مخالفتهای خود با دولت احمدینژاد سخن میگفتند و حتی حاضر نشدند نقدی به آن رویکردها داشته باشند، گویی مسئلهای چون نقد از نگاه اصولگرایان با سستی و تضعیف همراه است و نه نگریستن به گذشته و یافتن راهی کم هزینهتر.
با شروع انتخابات مجلس شورای اسلامی و شکلگیری مجلس دهم، جبهه متحد اصولگرایی نه تنها این اتحاد را حفظ نکرد، بلکه خودش بخشی از اختلافهایی بود که در گذشتهای نه چندان دور در میان برخی از اصولگرایان دیده میشد. مشخص نیست براساس کدام راهکار و تبلیغات رسانهای، اصولگرایان در پی نشان دادن این اتحاد هستند، اتحادی که تجربه خودشان نشان داده کمترین توفیقی در آن داشتند ولی همچنان بر همان طبل میکوبند و به طرفداران خویش آدرس اشتباه میدهند. شکلگیری جمنا نه تنها راهی به سوی این اتحاد شکننده نگشود، بلکه کاندیدای اصلی آنان کسی بود که اساسنامه آن تشکل انتخاباتی را امضا نکرد و با ارسال دستخطی از حمایت آنان تشکر کرده بود.
با این وجود جمنا با حرارتی خاص از همان کاندیدا به عنوان کاندیدای اصلی نیروهای انقلاب و اصلحترین فرد حمایت کرد. بحث در چگونگی این حمایت نیست، کلام اصلی در نادیده گرفتن این اختلافهاست. در میان تمام شخصیتهایی که جمنا به عنوان گزینههای مطرح برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری سرمایهگذاری کرده بود، با چهرههایی روبهرو بودیم که قبل از آنکه به عنوان چهره سیاسی با سابقه اصولگرایی مطرح باشند، یادآور دولت نهم و دهم بودند.
چهرههایی که در دوره مدیریت خویش نه تنها کارنامه قابل قبولی به افکار عمومی ارایه نکرده بودند، بلکه قبل از هر اقدامی از رفتار خویش دفاع و در مقابل کلیت دولت نهم و دهم را نفی میکردند. حضور وزیر آموزش و پرورش دولت دهم، وزیر مسکن و شهرسازی دولت دهم، وزیر نفت دولت نهم، وزیر ارتباطات دولت دهم، مدیر عامل سابق شرکت خودروسازی سایپا و برخی از شخصیتهای دیگر نه تنها باعث سنگینتر شدن وزن سیاسی جمنا نشد، بلکه حاشیههای حضور آنان برای جبهه مردمی نیروهای انقلاب آنقدر زیاد بود که گمان میرفت در ادامه کار شاهد کمرنگ شدن حضور آنان باشیم، این اتفاق رخ نداد و همین نیروها در کنار رئیس اسبق سازمان تامین اجتماعی مسئولیتهای اصلی در ستاد آقای رئیسی را برعهده گرفتند و با همان شیوههای تکراری مشغول فعالیت شدند. نحوه نامگذاری ستادهای مردمی رئیسی به نام سلام بر ابراهیم (ع) تجدید همان رفتارهای گذشته را نشان میداد. نامگذاری که نه تنها با واکنشهای منفی شهروندان روبهرو شد بلکه بازخورد آن نامگذاری را در میان مردم دقت نکرده بود، بلکه در قسمتهای از همان تبلیغات شاهد آن بودیم که قرار است قدسیسازی کاذبی در طول تبلیغات انجام شود مسئولان ستاد رئیسی به این رفتار دقت نکردند، نمیتوان ساختمانی ساخت که بخشی از آن نشانههای انقلابی بودن، اسلام و رفتارهای مبتنی بر اخلاق اسلامی را نشان دهد و تکههایی از این بنا را با ابزارهای دیگری ساخت، آن دیدار فضایی حکم همان مصالحی را داشت که با هیچ متر و معیاری با رفتارهای گذشته و حال اصولگرایان همنشین نمیشد.
راه حل اساسی اصولگرایان نه در شکل دادن به تشکلهای چند روزه انتخاباتی است، بلکه از طریق بازخوانی اندیشههای سیاسی و کردار آنان به دست خواهد آمد، نقدی که تا کنون فروگذاشته و یا نادیده گرفته شده است. وقتی به این مسائل دقت کافی نمیشود و نقد رفتارهای گذشته را به دلیل مصلحت سنجیهای به روزهای دیگر و آیندهای ناروشن حوالت میدهند، مهمتر اینکه از کنار تفاوتهای شکل گرفته در دل جریان خود غفلت میشود و در تلاشی نافرجام از شاخصهای اصولگرایی سخنها رانده میشود و در پی یافتن راهی در عمل نیستند، ناخواسته در دوره تبلیغات ریاست جمهوری با دیداری روبهرو میشویم که با معیارهای اعلام شده از سوی جریان اصولگرایی همخوانی ندارد. جریان سیاسی که طی یکسال گذشته با انجام سخنرانی، نوشتن یادداشت و مخالفت با دولت وقت به دلیل برگزاری کنسرت موسیقی به مخالفت برخواسته بود، حال نماینده اصلی آنان قبل از حرکت به سوی شهر مشهد با خوانندهای ناهنجار و زیرزمینی دیدار میکند.
انجام چنین دیداری میتواند فقط محصول جریانی باشد که در گفتار صدها هزار سخنرانی درباره پدیده مخرب موسیقی غرب و ابتذال جوانان برگزار میکند و خواستههای جامعه را نادیده میگیرد ولی زمانی که احساس میکند با آن اندیشه موفق به کسب رای شهروندان نخواهد شد و راهی برای پذیرفته شدن بیشتر پیدا نمیکند، با حاشیهسازترین خواننده دیدار میکند. پرداختن به خواستهها و مطالبات شهروندان براساس مطالعات میدانی، گزارشهای کارشناسان و گفتگو با دانشگاهیان و طی سالهای متوالی صورت میپذیرد. هنگامی که برای این بخشها و مطالبات جدید اهمیتی قائل نشویم و احساس کنیم با حفظ همین افکار توفیقی در کسب رای شهروندان نخواهیم داشت دو راه مقابل ما خواهد بود، در فرصتی دیگر و با درک بهتری از تغییر شرایط زندگی شهروندان و نقد رفتارهای گذشته با حفظ اصول به مسیری جدید گام بگذاریم و یا براساس محاسبهای نادرست و با چشم دوختن به شمارگان دنبال کننده یکی از خوانندگان و بازیگران سرشناس، با کسانی که تا دیروز مورد نفی و انکار ما بودند همنشین شویم، به راستی اصولگرایان سادهترین، هزینهسازترین و آشفتهترین انتخاب را انجام دادند. چنانچه جریان اصولگرایی در پی بازسازی و پذیرش تغییرات اجتماعی و فرهنگی نباشد، همچنان به همین روند نزولی ادامه میدهد و طی کردن این مسیر نه تنها برای اصولگرایان که برای آینده کشور افقهای روشنی را نشان نمیدهد.