به روز شده در ۱۴۰۲/۱۲/۲۹ - ۱۱:۱۹
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۹ ساعت ۱۱:۲۶
کد مطلب : ۱۳۲۱۲۱
۲۹ خرداد سالگرد درگذشت علی شریعتی

شریعتی، همچنان معلم و نواندیش

شریعتی، همچنان معلم و نواندیش
روزنامه بهار: نام دکتر علی شریعتی به طور موازی با عناوینی چون متفکر انقلابی، معلم سیاست مذهبی و یک انسان متعهد در پیوند  و مترادف است.در عصر معاصر هیچ روشنفکری نبوده است که به‌اندازه دکتر شریعتی بر روی نسل و نسل‌های بعد از خود اثرگذار باشد و بی‌شک تاثیر او بر روند شکل گیری روحیه انقلابی گری و دادخواهی منطبق بر اصول دینی را نمی‌توان نادیده گرفت. او کسی بود که در اوج شکوفایی مدنیت غربی و سوق یافتن جامعه به مظاهر غیر ایرانی و غیر دینی، اصول مذهبی و دینی را به گونه‌ای نو مطرح کرد و غبار زمانه را از روی مسائل و محتوای اسلامی و دینی زدود. نگاه نواندیش او به دین و مذهب، روحیه‌ای انقلابی و تازه به نسل جوان داد و انقلابی‌گری‌های دهه 50 و به ثمر رسیدن انقلابی تماما مردمی را بی‌تاثیر از حضور افرادی چون دکتر شریعتی نبود. بعد از انقلاب هم نگاه نو و اندیشه‌های متعهدانه او ورای از نقدهایی که به اندیشه او درباره جامعه روحانیت بوده است، یاد شده است. این که شریعتی فرد موثری در زمانه خود و عصر کنونی است، نکته تازه‌ای نیست و اثرات نگاه و اندیشه او در موارد مختلف قابل ردگیری و پیکری است اما از آنجا که نواندیشی او سبب شکفتن نگاه و رویش روشنفکران انقلابی و دینی شد، این اثر شاخص فکری او بر دنیای روشنفکری  را مرور می‌کنیم.

نگاهی به اندیشه دکتر شریعتی: ارائه گفتمانی نو از دین و مذهب
در عصر دکتر شریعتی مسئله روشنفکری، مسئله روز بود و جامعه ایرانی بیش از پیش به سمت تفکر و پیشتازی علمی غرب متمایل شده بود و یافته‌ها و داشته‌های خود را یا کنار می‌زد و بی ارزش ارزیابی می‌کرد و یا از آنها با تحسینی آلوده به حسرت یاد می‌نمود و زبان و دریچه‌ای نو برای عرضه و ارائه نوین آنها نمی‌یافت. همین دیدگاه نیز دین و مدرن گرایی را در تقابل با هم قرار می‌داد و افراد میان این دو قطب سرگردان بودند. در میانه گرایش جامعه به سمت مدرنیت و بینش علمی که این نوع دیدگاه و گرایش در معدود مقالات روشنفکران به غرب گرایی اطلاق می‌شد، دکتر شریعتی با اعلام نظراتی شفاف، گفتمانی نو در روشنفکری ایران ایجاد کرد.

سابقه روشنفکری در ایران: آغاز از صدر مشروطیت
روشنفکران صدر مشروطیت چه قبل از آن و چه بعد از آن مشهور بودند به منورالفکر. این اصطلاح شاید هم‌ترجمه‌ای بود از اینتلیجنت. در ایران این اصطلاح تا بعد از شهریور 20 متداول بود تا اینکه در آن ایام «روشنفکری مذهبی» و «روشنفکری غیرمذهبی» اصطلاح شد. بعد از شهریور 20 و به سلطنت رسیدن محمدرضاشاه، فعالیت‌های کمونیست‌ها خیلی گسترش یافت. قبل از آن هم فعالیت می‌کردند اما بسیار مخفیانه و بعد از شهریور 20 که حزب توده تشکیل شد، آنها علنی شدند و دیگر روشنفکری را در انحصار خودشان می‌دانستند. طبق نوشته‌ها و گفته‌ها در مقابل جریان کمونیستی، عده‌ای از تحصیلکرده‌ها که گرایش مذهبی داشتند اصطلاح روشنفکری دینی یا مذهبی را باب کردند ولی حقیقت این است که این جریان، جریان نواندیشی دینی بود نه روشنفکری دینی. به تعبیری این جریان نه منطبق بر اصطلاح مارکسیستی روشنفکری بود و نه اصطلاح روشنفکری به معنای غربی آن، بلکه این طیف چون نوگرایی‌ها و نواندیشی‌هایی در دین داشتند- مثل مهندس بازرگان که دین را با علم تطبیق می‌داد یا آیت‌الله طالقانی که نگاهی بسیار نوگرایانه به دین داشت- می‌خواستند برداشت‌های جدید از قرآن و سنت داشته باشند. این نواندیشان مذهبی را روشنفکر می‌گفتند. در دهه 30 مساله روشنفکری گسترش بیشتری پیدا کرد و دیگر مرزی بین روشنفکری دینی و غیردینی به آن معنای گذشته وجود نداشت.

نقطه عطف روشنفکری مذهبی: آمدن دکتر شریعتی به حسینیه ارشاد
در ذهن بسیاری افراد حسینیه ارشاد با نام و یاد دکتر شریعتی همراه است و خوب می‌دانیم که دکتر شریعتی با سخنرانی‌های معترضانه انقلابی‌اش، شوری دیگر به نسل‌های جوان انقلاب داده است و حسینیه ارشاد را از مرکز فرهنگی معمولی به پایگاهی جدی در انتشار مسائل روز و دغدغه‌های دینی تبدیل کرد. حضور او در حسینیه ارشاد آن روزها بسان تاثیر یک خبرگزاری مطرح رسانه‌ای امروز پربار بود.
شریعتی را می‌توان عامل ایجاد تحول در روشنفکری مذهبی دانست و ‌آمدنش به تهران و به دست گرفتن‌تریبون حسینیه ارشاد اثرات بلند مدتی را در پی داشت. او میراث نواندیشی دینی را از قبل داشت. در فرانسه هم با کانون‌های روشنفکری فعالیت می‌کرد. بعدها که به ایران آمد با کوله‌باری از مسائل نو آمد و با سخنان روشنگرانه‌اش، روشنفکری که قبلا خیلی رواج و رونق نداشت، رونق گرفت. بر‌اساس اسناد صوتی که از دکتر شریعتی در دست هست و همچنین به گواه شاهدان عینی، او با الفاظ زیبا و محتوای موثر، روشنفکری انقلابی و دینی را مطرح کرد که پیش از او بسیاری سعی در بیان آن داشتند اما موفقیت افزونی نداشتند.

دلیل تفوق دکتر شریعتی بر دیگران: ادبیات اعتراضی و دغدغه مند
دکتر شریعتی، نمونه‌ای بی‌مانند در ارائه اندیشه‌های خود بود و اندیشه‌های انقلابی و متعهدانه دینی اش را با شفافیت بیان می‌کرد و از آنجا که نفوذ کلام و قدرت خطابه نیز داشت، کلامش می‌توانست اثرگذار باشد. علاوه بر این، نه پیش از او و نه بعد از او از میان خیل روشنفکران و دیگرانی که به نوعی در حوزه عمومی ظهور داشته‌اند و در جهت روشنگری جامعه تلاش کرده‌اند، کسی نتوانسته در مقیاس و ابعاد دکتر شریعتی «اجتماعی» بشود و ماندگار بماند. اعجاز کلمات دکتر و توانایی ادبی شریعتی و همچنین پایمردی او در اندیشه دغدغه مندی که مطرح می‌کرد، در جامعه موثر افتاد و نگاه نواندیش و مرام متعهدانه او در جامعه روشنفکری تاثیراتی ویژه داشت. او دغدغه جامعه آسیب دیده و گسترش عدالت را داشت و این دغدغه‌مندی را در اندیشه‌ها و کتاب‌هایش به وضوح مطرح می‌کرد و نه تنها در کلام و سخنرانی‌هایش که حتی در زندگی روزمره و تحت فشار نیروهای امنیتی هم که بود، پایمردی بر اندیشه‌ها را عملی می‌کرد.

در اندیشه او محمد پیامبر (ص)‌، حسین (ع) ، ابوذر و ابراهیم، نمونه انسان روشنفکر و متعهد بودند و فلاسفه و عرفا در دیدگاه او به دلیل عدم توجه به جامعه و بی‌تاثیری در آن در درجه پایین‌تری از اعتبار بودند. او معتقد بود که روشنفکر زمانه نباید نسبت به وضعیت رنج و درد مردم زمانه خود، بی تفاوت باشد و خود نیز نسبت به پیرامونش بی کنش نبود و ویژگی بارزش به گواه منش اش، استقامت در راه عقیده‌اش بود. نکته این بود که شریعتی در کلام و عمل، تعریفی غیر متعارف از لغت روشنفکری ارائه کرد و به مانند دیگر روشنفکران که خود را جدای از جامعه و برتر و به نوعی پیشرو می‌دانستند، خود را از جامعه جدا نمی‌دانست.

تاثیر دکتر شریعتی بر جامعه روشنفکری
دکتر شریعتی نه تنها در ایران که در میان ملل مختلف، مخاطبانی یافت و اندیشه اش بسیار مقبول افتاد. او با آنکه شیعه بود، بسیاری از اهل سنت در کشورهایی که اکثریت اهل سنت بودند مثل‌ترکیه و مصر و پاکستان به او علاقه‌مند شدند و کتاب‌های او را در کشور خود‌‌ترجمه و منتشر کردند اما اندیشه و عملکردش سوای از تاثیرش در جامعه مسلمان، اثراتی ویژه بر جامعه داخلی ایران گذاشت.
- نهضت آزادی؛ که بین روشنفکران مذهبی جزو پرطرفدارترین حزب محسوب می‌شد. دکتر شریعتی با چند تن دیگر از افراد سیاسی ازجمله شهید دکتر چمران جزو بنیانگذاران نهضت آزادی در خارج از کشور بودند. پس از حضور پررنگ او در صحنه سیاسی کشور، به‌جز مرحوم مهندس بازرگان که پس از فوت دکتر تحت تاثیر شهید مطهری مطالبی ناخوشایند در مورد شریعتی نوشت و البته از آن نوشته نیز اظهار پشیمانی کرد، غالب افراد نهضت آزادی از آموزه‌های دکتر شریعتی هم استفاده و هم استقبال می‌کردند و درواقع کسی را یافته بودند که آموزه‌های او به روشنفکران مذهبی هویت عزتمندانه می‌بخشید.
۲- جبهه ملی؛ که در ایران پس از دستگیری مرحوم دکتر مصدق غیر قانونی اعلام شده بود. در سال ۱۳۴۱ یعنی در آگوست ۱۹۶۲ شریعتی توسط اعضای جبهه ملی در خارج از کشور به دلیل قدرت قلمی‌اش به‌عنوان سردبیر روزنامه ایران آزاد انتخاب شد. این روزنامه ارگان جبهه ملی ایران در اروپا محسوب می‌شد و دیدگاه‌های روشنفکران ایرانی را در زمینه علل مبارزه با رژیم شاه منعکس می‌کرد. اکثریت اعضای جبهه ملی هم از حسن انتخاب موضوعات این روزنامه و هم از نوشته‌های شریعتی به وجد می‌آمدند. البته آن دسته از اعضای جبهه ملی که با مذهب رابطه خوبی نداشتند در آن زمان با دکتر شریعتی نه علنا بلکه در خفا مخالفت می‌کردند. چراکه معتقد بودند روشنفکری با مذهبی‌‌بودن سازگار نیست.
۳ – حزب توده؛ که این حزب نیز در سال ۱۳۲۷ غیر‌قانونی اعلام شده بود ولی در ساحت فرهنگی و سیاسی کشور نقش بسیار پررنگی داشت. این نقش تا پس از انقلاب نیز چنان ادامه داشت که رئیس‌جمهور وقت گفته بود: «در یک برهه از زمان و در همان اوایل انقلاب همه‌چیز در تیول حزب توده بود.» حزب توده نیز جزو جدی‌ترین مخالفین دکتر شریعتی محسوب می‌شد. چراکه بنیانا مارکسیست و طرفدار شوروی بود و پس از ظهور شریعتی در صحنه فرهنگی کشور و نفوذ او در دانشگاه‌ها، موجب شد که بخش عمده‌ای از طرفداران حزب توده در دانشگاه‌ها به سمت آموزه‌های دکتر شریعتی گرایش‌نشان دهند.
بنابراین بسیاری از اعضای قدیمی‌ حزب توده دشمنی خود را با دکتر شریعتی حفظ کردند. چراکه از لحاظ روانی در دورانی که شور تبلیغات برای حزب توده داشتند، ناگهان شخصیتی به‌نام دکتر شریعتی چنان جاذبه کلام یافته بود که تعلیمات او، جاذبه تبلیغات حزب توده را از بین می‌برد و خاطره از دست دادن طرفداران آنها و تحقیر فکری و فرهنگی‌شدنشان توسط شریعتی همچنان با آنها مانده است.
۴- احزاب مورد حمایت شاه؛ اعضای احزابی که توسط رژیم شاه ساخته یا حمایت می‌شدند، تابع نظرات حکومتی بودند. بنابراین به‌ندرت می‌توانستند در مورد جریاناتی مانند آموزه‌های دکتر شریعتی اظهارنظر کنند. به‌هرحال میان فرزندان آنها کسانی پیدا می‌شدند که به دکتر شریعتی علاقه‌مند می‌شدند و والدین و اقوام خود را که طرفدار شاه بودند، به چالش می‌کشیدند. بالاخص بعد از فوت مشکوک دکتر، بسیاری از فرزندان خانواده‌های طرفدار رژیم شاه، با آموزه‌های شریعتی، مقلد رهبر انقلاب شدند و بسیاری از آنها به انقلاب پیوستند ولی بدنه اصلی سلطنت‌طلبان همچنان به‌عنوان مخالف سرسخت دکتر باقی ماند.
۵- سازمان مجاهدین؛ که از سال ۶۰ به بعد به سازمان منافقین شهرت یافت. یکی از سازمان‌هایی که با دکتر شریعتی چه قبل از انشعاب و چه بعد از آن مشکل خیلی جدی داشت، سازمان مجاهدین خلق بود. چراکه کادر مرکزی این سازمان معتقد بود که اکنون وقت مبارزه مسلحانه است و نه کار فرهنگی؛ و کار فرهنگی در پروسه مبارزه، معنای حقیقی خود را پیدا می‌کند. بااین‌حال این نظر تشکیلاتی آنها بود و الا بسیاری از عضوگیری‌ها در کنار حسینیه ارشاد انجام می‌شد و برخی از اعضای این تشکیلات آثار دکتر را با ولع می‌خواندند و پس از انقلاب این سازمان تلاش داشت دکتر را به نفع خود مصادره کند. با این‌حال این سازمان توفیقی برای مصادره دکتر به دست نیاورد.
۶- انجمنی‌ها؛ از دشمنان سرسخت دکتر شریعتی انجمن حجتیه بود. بااین‌حال ظهور شریعتی در عرصه فرهنگی کشور که موجب رویکرد از دین رمیدگان به‌سوی مذهب شده بود، آنها نیز از وضعیت پیش‌آمده استفاده می‌کردند. ضمن آنکه کسانی نیز بودند که ضمن آنکه در انجمن حجتیه عضویت داشتند، به‌طور پنهانی آثار شریعتی را مطالعه و به همان میزان از انجمن فاصله فکری می‌گرفتند.
۷ – گروه‌های مبارزی که پس از شریعتی شکل گرفتند. پس از آنکه دکتر زندانی شد، در کل کشور افرادی پیدا شدند که تصور می‌کردند برای مبارزه با رژیم شاه و امپرپالیسم، باید به‌طور حتم به تأسیس تشکیلات مخفی روی آورد و پس از شهادت دکتر و شهادت حاج‌آقا مصطفی تعداد گروه‌هایی که به تشکیلات مخفی روی آوردند رو به ازدیاد گذارد. چنان‌که مجاهدین انقلاب اسلامی که پس از انقلاب باهم یکی شدند و سپس انشعاب کردند متشکل از هفت گروه بود که بخش سنتی آن گروه‌ها با دکتر شریعتی رابطه خوبی نداشتند، ولی طیف چپ آنها آموزه‌های دکتر را مد‌نظر قرار داده بودند.
۸ – فدائیان اسلام و هیات‌های موتلفه، این دو گروه از جهاتی به هم وابسته یا تشابه و از جهاتی تفاوت‌هایی دارند و هر دو به‌طور رسمی با دکتر مخالف بودند؛ زیرا تصور آنها بالاخص هیات‌های موتلفه این بود که چون اکثریت روحانیت با دکتر میانه خوبی ندارد و حتی برخی روحانیون سطوح بالا او را تا حد تکفیر هم مورد شماتت قرار داده‌اند، پس نباید نسبت به او موضع مثبت بگیرند اما به‌طور انفرادی بسیاری از اعضای آنها آثار دکتر را می‌خواندند و او را می‌ستودند و به‌طور گزینشی برخی آثار او را در اختیار فرزندان و مریدان خود قرار می‌دادند. همچنین برخی فرزندان آنها به پدرانشان یادآور می‌‌شدند که اگر در عصر توسعه و پیشرفت علمی، مسلمان مانده‌اند به دلیل احیاگری شریعتی است.
۹ – روحانیت؛ این قشر پیچیده‌ترین رابطه را با دکتر شریعتی داشته است و با چنین طیف وسیعی به‌راحتی نمی‌توان گفت که آموزه‌های دکتر شریعتی میان روحانیت چگونه بود؛ اما آنچه برای اکثریت جامعه قابل لمس بود اینکه بخشی از روحانیون که با موضوعات مبتلابه امروزی آشنایی مکفی داشتند، ظهور شریعتی را در عرصه فرهنگ دینی مغتنم می‌شمردند و مبلغ افکار او شدند.

دکتر شریعتی، همچنان معلم و نواندیش
شریعتی، در غبارآلوده‌ترین مقطع تاریخ معاصر ما، ایستاد و حرف زد. کتاب‌ها نوشت. او به تعبیر خودش سه گونه حرف برای ما داشت. اجتماع که دغدغه‌اش بود. اسلام که تلاشی برای تبیین روزآمد باورهای جامعه‌اش بود و کویریات که چاهی بود که در آن، اندوه و تنهایی‌اش را فریاد می‌کرد.