به روز شده در ۱۴۰۲/۱۲/۲۹ - ۱۲:۰۰
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۵ ساعت ۱۱:۲۲
کد مطلب : ۱۳۶۷۸۴
برخی از چهره های مشهور رابطه دوستانه قطع حتی به درگیری فیزیکی رسیده اند

دعواهای ادبی؛ از تنفر تا مشت!

گروه فرهنگی: داستان کنگر خوردن «هانس کریستین اندرسن» و لنگر انداختنش در خانه «چارلز دیکنز» و بعد قطع رابطه‌شان از ماجراهای معروف و جالب دنیای نویسنده‌هاست. چهره‌های مشهور دیگری هم بوده‌اند که از رابطه‌ای دوستانه به قطع رابطه، نامه‌هایی از سر دلخوری و حتی درگیری فیزیکی رسیده‌اند.
دعواهای ادبی؛ از تنفر تا مشت!

به گزارش ایسنا، «گاردین» در گزارشی که اخیرا منتشر کرده مفصلا به جریان دوستی «هانس کریستین اندرسن» و «چارلز دیکنز»، که با رفتار عجیب نویسنده «جوجه اردک زشت» به سردی و دلخوری می‌گراید، پرداخته و سپس نمونه‌های دیگری را از نوع روابط بین نویسندگان مشهور شرح داده است.اقامت چندهفته‌ای «اندرسن» در خانه نویسنده رمان «داستان دو شهر» به هیچ عنوان خوشایند نبود. این دیدار باعث از بین رفتن رابطه دوستی این دو شد؛ نامه‌ای که «دیکنز» با لحنی رک و حاکی از آزردگی نوشته و اخیرا در یک حراجی به فروش گذاشته شده، گواه این ماجراست.نویسنده دانمارکی قصه‌های فولکلوری چون «بندانگشتی» و «پری دریایی کوچولو» در مارس ۱۸۵۷ اعلام کرد قصد دارد دو هفته از تابستان را در خانه «دیکنز» در کنت سپری کند. او در نامه‌ای که پیش از عزیمتش پست کرد، نوشت: فقط به خاطر تو می‌آیم. گذشته از این‌ها، همیشه گوشه‌ای کوچک از قلبت را برای من نگه‌ دار.

 

«چارلز دیکنز» و «هانس کریستین اندرسن»

بعد از این‌که دیدار پنج‌هفته‌ای «اندرسن» به پایان رسید، صاحب‌خانه نامه‌ای به «لرد جان راسل» - ‌نخست‌وزیر اسبق انگلستان - نوشت و عنوان کرد که نویسنده قصه‌های ماندگار ادبیات کودک جهان اصلا میهمان خوبی نبوده است.او در این نامه با لحنی شکوه‌آمیز نوشته: او فرانسه را مثل «پیتر پسر وحشی» و انگلیسی را مثل کر و لال‌ها حرف می‌زد. او حتی نمی‌توانست اسم کتاب خودش (The Improvisatore) را به زبان ایتالیایی ادا کند و به نظر می‌رسد مترجمش اذعان داشته «اندرسن» به زبان دانمارکی هم نمی‌تواند حرف بزند.این نامه مهم که در حراجی به قیمت ۴۶۰۰ پوند به فروش رسید، یکی از یادگاری‌هایی است که از نویسنده «الیور توییست» و دیگر چهره‌های شاخص بریتانیایی همچون «جین آستین»، «چارلز دیکنز»، ملکه «ویکتوریا»، «ویلیام گلَدستون»، «چارلز داروین» و «سر والتر اسکات» و... بر جای مانده و در این حراجی عرضه شد.

داستان آشنایی «دیکنز» و «اندرسن» به سال ۱۸۴۷ برمی‌گردد. این دو در یک میهمانی اشرافی آشنا می‌شوند و «اندرسن» به «دیکنز» و کارهای او ابراز علاقه می‌کند و او را «بزرگ‌ترین نویسنده تاریخ» می‌خواند. نامه‌نگاری‌ها و رد و بدل کردن کتاب بین این دو ادامه داشت تا این‌که در سال ۱۸۵۷، «اندرسن»‌ قصد سفر به کنت را کرد.اما آن روزها اصلا زمان مناسبی برای «دیکنز» محسوب نمی‌شد. نویسنده مشهور انگلیسی در آن دوران، در آستانه ترک کردن همسرش بود، رمان سریالی‌اش «دوریت کوچولو» چندان مورد استقبال قرار نگرفته بود و به شدت درگیر اجرای نمایش «منجمدِ عمیق»‌ نوشته «ویکی کالینز» و بازی در آن بود.

از دید «اندرسن» هم، خانه «دیکنز» سرد بود و او از این‌که کسی نبود صبح‌ها صورتش را اصلاح کند، ناراضی بود. اندکی بعد، حال و هوای خاص او، صاحب‌خانه را دلگیر و ناراحت کرد. «اندرسن» وقتی با نقدی منفی درباره یکی از کارهایش مواجه شد، گریه کرد. روزی هم که سرانجام در ۱۵ جولای خانه «دیکنز» را ترک کرد، اشک از چشمانش جاری شد.اما «دیکنز» در عوض در آن روز، روی آینه اتاق میهمانش نوشت: هانس اندرسن پنج هفته در این اتاق خوابید - که از دید خانواده ما یک قرن گذشت!این نویسنده چند روز بعد در نامه‌ای که به دوستش «ویلیام جردن» نوشت، از اخلاق عجیب «اندرسن» شکایت کرد.رابطه بین این دو نویسنده برجسته، دیگر ادامه پیدا نکرد اما آمده است که دختر «دیکنز» در جایی، میهمان عجیب‌شان را «فردی به شدت خسته‌کننده» توصیف کرده. گفته می‌شود «اندرسن» الهام‌بخش خلق شخصیت «یوریا هیپ» در رمان «دیوید کاپرفیلد» دیکنز بوده است.

دیگر نمونه‌ها از روابطی دوستانه بین نویسندگان صاحب‌نام که پس از یک اتفاق، به سردی گراییده در ادامه آمده است:

«مری مک‌کارتی» و «لیلیان هلمن»

سال ۱۹۸۰ در یک برنامه تلویزیونی از «مری مک‌کارتی» ـ نویسنده و منتقد آمریکایی ـ پرسیده شد، کدام نویسنده زیادی بزرگ شده است. او در پاسخ گفت: «لیلیان هلمن» نمایشنامه‌نویس؛ او یک نویسنده بد و متقلب است. هر کلمه‌ای که او می‌نویسد یک دروغ است، از جمله «و» و «آن». این جریان به پرونده‌ای دادگاهی تبدیل شد و «هلمن» درخواست غرامتی دو میلیون و ۲۵۰ هزار دلاری کرد. اما پس از بررسی آثار زندگی‌نامه‌ای این نویسنده، دادگاه متوجه اطلاعات غلط و جعلی شد. این پرونده آن‌قدر به درازا کشید که «هلمن» فوت کرد و بنیاد او از دنبال کردن آن دست کشید.

«گور ویدال» و «ترومن کاپوتی»

وقتی «ترومن کاپوتی» ادعا کرد «گور ویدال» به خاطر بی‌احترامی به مادر «جکی کندی» و رفتار ناشایست، از میهمانی ریاست‌جمهوری کاخ سفید بیرون انداخته شده، «ویدال» از دوست قدیمی خود شکایت کرد و این دو به دشمن‌های خونی تبدیل شدند. «ویدال» هم مدعی شد در میهمانی دوست سابقش، «ترومن کاپوتی» را با چهارپایه اشتباه گرفته و روی او نشسته است!«کاپوتی» درباره «ویدال» گفت: همیشه برای «گور» متأسف بودم. خیلی متأسف و ناراحتم که باید هر روز نفس بکشد. وقتی نویسنده «صبحانه در تیفانی» فوت کرد، «ویدال» گفت: از «کاپوتی» واقعا متنفر بودم، تنفری که تو از یک حیوان داری، یک حیوان موذی که راهش را به خانه تو باز کرده.

«گابریل گارسیا مارکز» و «ماریو بارگاس یوسا»

داستان دعوای گابریل گارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا دو نویسنده بزرگ آمریکای لاتین هم شهرت فراوانی دارد. این دو پیش از سال ۱۹۷۶ و جریان مشت معروف «یوسا» زیر چشم «گابو»،‌ دوستان صمیمی بودند؛ اما آن‌چه در فرش قرمز اکران یک فیلم در مکزیکوسیتی رخ داد، باعث شد این دو نویسنده ۳۱ سال با هم حرف نزنند.علت دعوای نویسنده «سور بز» با آقای «صد سال تنهایی» هرگز به درستی روشن نشد، اما گفته می‌شود چون همسر «یوسا» بعد از خیانت او، برای درددل کردن نزد «مارکز» رفته، او از این بابت عصبانی شده و مشت محکمی به چشم دوست صمیمی و همکار دیرینش کوبیده است.

گفته می‌شود «پاتریشیا» همسر دوم و دخترخاله‌ «یوسا» بین این دو دوست نشسته بود که ناگهان نویسنده‌ پرویی رو به «مارکز» گفت: «خائن!» و مشتی را با دست راست، پای چشم چپ او خواباند. در آن زمان، خالق «پاییز پدرسالار» ۴۸ ساله و صاحب مدال نوبل ادبیات بود و «یوسا» که ۹ سال از او کوچک‌تر بود، ۲۸ سال بعد موفق به دریافت این جایزه مهم بین‌المللی شد.«گارسیا مارکز» که همیشه به ثبت لحظات مهم زندگی علاقه نشان می‌داد، پس از مشت خوردن از «یوسا»، از دوستی کلمبیایی خواست تا از چشم کبودش عکس بگیرد؛ تصویری که روی جلد مجله «لاجورنادا»ی مکزیک نقش بست.اگرچه رابطه‌ این دو دوست قدیمی پس از آن دعوای جنجالی به سردی و سکوت رسید، «یوسا» در مقاله‌ مقدمه‌مانندی که به مناسبت چهلمین سالگرد انتشار «صد سال تنهایی» به چاپ رسید، نوشت: «صد سال تنهایی» یک رمان کامل و همگام با آثاری است که با جاه‌طلبی دیوانه‌وار خلق شده‌اند و واقعیت را شانه‌به‌شانه به رقابت می‌طلبند... این کتاب یکی از نمونه‌های نادر اثری معاصر است که همه می‌توانند بفهمند و از آن لذت ببرند.