به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۵ - ۱۱:۱۲
 
۲۶
تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ساعت ۱۲:۴۵
کد مطلب : ۳۰۳۳۰
سرگذشت غم‌انگيز دختر 8 ساله آباداني

هستي8ساله در ایران: ناراحتم كه برگشتم!

گروه حوادث-رسانه‌ها: روزنامه اعتماد در گزارشي نوشت: 6 ماه قبل وقتي همراه مادرش مي‌رفت، سرشار از آرزوهاي محال بود. قرار بود آنها خود را به استراليا برسانند و زندگي تازه‌يي شروع كنند اما چند هفته بعد از شروع سفر، قاچاقچيان انسان قايق‌شان را غرق كردند تا همه آرزوهايشان نقش بر آب شود. اين سرگذشت دختر 8 ساله آباداني بنام هستي است كه بامداد پنجشنبه به ايران بازگشت. او در حالي وارد فرودگاه امام خميني شد كه جسد مادرش يك ماه قبل از او به ايران منتقل شده بود و حالا در شرايطي كه پدرش نيز ميلي به نگهداري او ندارد به بهزيستي سپرده شده است. اما مسير زندگي هستي چطور تغيير كرد و او را به اينجا رساند؟
هستي8ساله در ایران: ناراحتم كه برگشتم!
سفر پرماجرا
مرداد ماه بود كه فاطمه، مادر هستي تصميم گرفت همراه دخترش به استراليا سفر كند. آنها شنيده بودند اگر پاي شان به قاره سر سبز برسد زندگي‌شان از اين رو به آن رو مي‌شود. فاطمه از زندگي با شوهرش خسته شده بود و مي‌خواست زندگي تازه‌يي را شروع كند. او بعد از پرس و جو درباره راه‌هاي مهاجرت به استراليا راهي پرخطر را انتخاب كرد. قرار بود قاچاقچيان انسان او و دخترش را به استراليا برسانند. تصميم فاطمه ريسك بزرگي بود. مرگ يا زندگي. او مي‌دانست خطرات زيادي بر سر راهش وجود دارد اما روياي زندگي در استراليا يك لحظه رهايش نمي‌كرد.

اواسط مرداد ماه فاطمه و هستي به اندونزي رسيدند. چند قاچاقچي سريلانكايي به آنها و 52 مهاجر ديگر وعده زندگي در استراليا را داده بودند. قرار بود آنها با يك قايق كوچك از اقيانوس بگذرند و به آن سوي آب‌ها برسند. شب بود چشم، چشم را نمي‌ديد. تنها پناهگاه هستي آغوش مادرش بود. چند ساعت بعد از حركت قايق نيت اصلي قاچاقچيان معلوم شد. آنها قايق را كه 54 نفر در آن بودند سوراخ كردند. ديگر همه فهميدند كه زندگي در استراليا فقط يك رويا بود. همه به تكاپو افتادند. زمان زيادي براي غرق شدن قايق لازم نبود. فاطمه هستي‌اش را در آغوش گرفته بود. جان هستي به جان فاطمه بسته بود. مسافران غيرقانوني روي آب دست و پا مي‌زدند اما مگر مي‌توانستند حريف موج‌هاي بلند منطقه كوسه‌هاي سفيد شوند. قاچاقچيان سرنوشت 54 انسان را به بازي گرفته بودند. فاطمه يك لحظه دست‌هاي دخترش را رها نمي‌كرد. با هم در آب دست و پا مي‌زدند و دنبال راه نجاتي بودند كه به آن چنگ بزنند. تا فاصله زيادي از آنجا هيچ گروه نجاتي نبود. هنوز زمان زيادي از غرق شدن قايق نگذشته بود كه نفس‌هاي مهاجران به شماره افتاد.

وقتي هستي تنها شد
وقتي خورشيد طلوع كرد هيچ كس نمي‌دانست مسافران قايق سوراخ شده چه سرنوشتي پيدا كرده‌اند. خورشيد كه به وسط آسمان رسيد، هستي چشمانش را باز كرد. او توسط يك ملوان در منطقه ساباكو اندونزي نجات پيدا كرده بود. اما هنوز نمي‌دانست مادرش كجا است و چه بلايي به سرش آمده است. فاطمه هم مثل هستي از مرگ نجات يافته و به بيمارستان منتقل شده بود. مادر هستي به بيماري ديابت مبتلا بود و فقط سه روز در بيمارستان دوام آورد. سه روز بعد هستي مادرش را از دست داد و ديگر در اندونزي هيچ كس را نداشت. هستي چند روز بعد به خانواده‌يي ايراني سپرده شد تا آنها به طور موقت از او مراقبت كنند.

انتشار خبر حادثه‌يي كه براي هستي و مادرش رخ داده بود بازتاب وسيعي داشت و مقامات وزارت امور خارجه را براي بازگرداندن هستي به كشور به تكاپو انداخت. هر چند پدر هستي در آبادان بود اما وقتي مسوولان وزارت امور خارجه با او تماس گرفتند گفت نمي‌تواند به اندونزي برود. به همين دليل مسوولان سازمان بهزيستي تلاش‌هاي شان را در اين باره آغاز كردند. از سويي كاربران شبكه‌هاي اجتماعي نيز تلاش‌هاي وسيعي را براي بازگرداندن هستي به ايران آغاز كردند و حتي از محمدجواد ظريف، وزير امور خارجه خواستند كاري كند كه تكليف هستي زودتر مشخص شود. اين تلاش‌ها بالاخره بعد از شش ماه به ثمر نشست و هستي بامداد پنجشنبه وارد ايران شد.

2 بامداد، در انتظار مسافر كوچولو

فرودگاه امام خميني مثل بيشتر بامدادهايش شلوغ و پر رفت و آمد است. يكي از كارمندان بهزيستي دسته‌گلي به دست گرفته و گوشه‌يي ايستاده است. يكي ديگر از مسوولان روابط عمومي بهزيستي آرام و قرار ندارد و مشغول انجام هماهنگي‌ها است. كمي آن طرف‌تر دو نفر از مسوولان موسسه خيريه مهر ايرانيان ايستاده‌اند و انتظار مي‌كشند. آنها منتظرند پرواز ساعت 2:30 هواپيمايي امارات به زمين بنشيند و به استقبال مسافر كوچولويشان بروند. آن‌طور كه اعلام شده مردي به نام عثمان كه نماينده سازمان ملل است قرار است هستي را به ايران برگرداند. برخي مسافران فرودگاه كه جنب‌وجوش كارمندان بهزيستي را مي‌بينند كنجكاو مي‌شوند تا درباره هستي بدانند.

كافي است كه ماجراي هستي را بدانند تا آنها هم جلوي در سالن تشريفات فرودگاه صف بكشند. بلندگوي فرودگاه نشستن هواپيما را اعلام مي‌كند. حالا ديگر همه نگاه‌ها به خروجي تشريفات دوخته شده تا هستي در قاب آن ظاهر شود. ساعت از سه و نيم بامداد گذشته كه بالاخره مسافر كوچولو از راه مي‌رسد. كارمندان بهزيستي دور تا دورش را گرفته‌اند و با او عكس مي‌گيرند. با آنكه او ساعت‌ها در هواپيما بوده اما چهره‌اش بشاش و پرانرژي است. آنچنان كه خنده‌هاي كودكانه‌اش خواب را از سر مسافران خواب آلود فرودگاه مي‌پراند.

دوست نداشتم برگردم


هستي جان خوبي؟
بله خيلي خوبم.

حتما خيلي دوست داشتي كه زودتر برگردي.
نه

چرا؟ مگر دلت براي اينجا تنگ نشده بود؟
از يك لحاظ خوشحال بودم كه ميام همه را مي‌بينم. اما از اين ناراحتم كه از اونجا آمدم.

با كي اومدي؟
با يه آقايي كه خيلي مهربون بود.

اسمش چي بود؟
نمي دونم

مي دوني امروز چه روزيه؟
بله، روز تولدمه. وقتي اندونزي بودم برام تولد گرفتند و خيلي خوشحال شدم.

اينجا هم همه خوشحالند كه تو برگشتي. براي همين هم ازت عكس مي‌گيرند.
خودم همه‌چيز رو مي‌دونم. چند روز كه بگذره همه‌چيز معلوم مي‌شه.

منظورت چيه؟
بعدا مي‌گم.

چرا دوست نداشتي از اونجا بياي؟
چون اونجا خيلي خوب بود

اونجا با كي زندگي مي‌كردي؟
با آقا جواد. خيلي مهربون بود. دلم نمي‌خواست برگردم. چون اونها خيلي رفتار خوبي با من داشتند.

اونجايي كه بودي چند تا دوست داشتي؟
خيلي زياد. بيشتر از 10 تا. دوستام چند تاشون رفتند استراليا من هم برگشتم.

جشن 8 سالگي بدون حضور مادر
طبق آنچه از قبل اعلام شده بود مسوولان عصر روز جمعه در موسسه خيريه مهر ايرانيان جشن تولد مفصلي را براي هستي در نظر گرفته بودند. قرار است هستي براي چند روز در اين مركز نگهداري شود و بعد از انجام تشريفات اداري به زادگاهش، آبادان منتقل شود. رمضاني، مدير اين مركز مقدمات جشن را فراهم كرده بود. او در خصوص مهمان كوچولويشان گفت: روز چهارشنبه به ما اعلام كردند كه قرار است هستي به مركز ما بيايد. به همين دليل مقدمات كار را فراهم كرديم.

اول براي هستي اتاقي را در نظر گرفتيم و يكي از سالن‌ها را براي برگزاري جشن آماده كرديم. عصر روز جمعه هستي در حالي شمع تولد هشت‌سالگي‌اش را خاموش كرد كه حالا سرنوشت مبهمي دارد. مادرش فوت شده. پدرش تمايلي به نگهداري او ندارد و هنوز به درستي معلوم نيست قرار است در كجا زندگي كند. مددكاري كه از بهزيستي خوزستان به استقبال هستي آمده مي‌خواهد او را به زادگاهش ببرد. مسوولان بهزيستي استان تهران اصرار دارند بايد كارهاي اداري و قضايي در اين خصوص نهايي شود و عثمان، نماينده سازمان ملل كه اين كودك را با خود به ايران آورده مي‌گويد تا زماني كه به او درباره آينده هستي تضمين‌هاي لازم داده نشود از ايران نخواهد رفت. در چنين شرايطي آينده هستي بيشتر از هميشه مبهم است.

شهروند
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۳:۰۷
چه بلایی سر ملت ما اومده که عثمان نامی نگران از آینده هستی کوچولو حاضر به ترک ایران نیست و بعد پدری که خونش در رگهای هستی جاریه اون رو نمیخواد و نسبت بهش بی اعتناست به نطر من این بچه اگه به خانوادش سپرده بشه مورد بی مهری و سرزنش واقع میشه و مشکلات روحی روانی زیادی رو در آینده تجربه میکنه کاش همونجا میون غریبه ها میموند (203281)
خدا رحمتش کنه
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۳:۱۱
خدا عاقبت به خیرش کنه.باباش چه موجودیه که همچین فرشته ای رو نمیخواد! (203282)
ح
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۳:۱۵
یک بچه هشت ساله از اینکه از اندونزی برش گردوندن تو کشورش ناراحته تفاوت زندگی تو ایران با کشوری مثل اندونزی نشون میده (203285)
مهدی
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۳:۵۴
وضعیت مملکتو ببین چی شده که دختر بچه 8 ساله هم فهمیده که میگه نمیخواستم برگردم (203295)
داود
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۴:۱۰
آوردند ایران که چه بشود؟ با وجود پدری که معلوم نیست، اونو بپذیره، با آینده نامعلوم!! وقتی به این طفل معصوم درآنجا می‌رسیدند، برای چی آوردند؟ (203303)
رضا
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۴:۱۵
بنا به میل هستی اقدام کنید اگر دوست ندارد در ایران بماند چرا باید به اجبار در اینجا زندگی کند (203304)
علي
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۴:۱۹
فقط ميتوان گفت متاسفم (203306)
زری
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۴:۳۶
بدینش به من ... من دختر ندارم . پسرکم خیلی دلش خواهر می خواد . (203309)
سعید1
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۵:۲۶
واقعا چه می شود گفت؟! این پدر چه پدریست؟پدر هم نه اما انسان که باید باشد! دوستی می گفت چرا ما مردم اینگونه شده ایم گقتم نشده ایم بوده ایم فرصت مناسب برای بروز خویشتن نداشته ایم.به تاریخ نگاه کنی آینه واقعی ماست.همیشه متجاوزین را اکرام کرده ایم وستم دیده ایم اما به هم میهن خویش بی مهر بوده ایم. تبلیغات رسمی را رها کنیم کمی تحقیق حقایق را نشان میدهد.ابلهی پادشاهان گذشته مان را بنگرید.در میان پادشاهانی که در حال مستی حکم صادر کرده اند حکم تکاندهنده ناصرالدین چقدر خسارتبار بود؟ دلم پر غصه است. (203324)
ایثارگر
United States
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۸:۳۶
برای همه و خودم متاسفم . ببین بر این بچه چه گذشته که حاضر است در غربت باشد ولی در مملکت خود نباشد و اقای عثمان از همه ما........ مسئولین بخوانندو اگر خون نگریستند در شرف و انسانیتانان باید شک کرد (203374)
ساواک
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۸:۵۴
ناراحت نباشه وقتی یک یتیم تو امریکا می شه صاحب اپل وتو ایران صاحب یک خونه هم به زور می شه (203376)
سعید قمی
United States
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۱۹:۵۸
منم نمیخوام ایران باشم یه فکری به حاله منم بکن بهار جان -ببینید تو ایران چه خبره که هستی کوچولو هم نمیخواد تو ایران باشه (203383)
۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۲۰:۱۶
فاطمه از زندگي با شوهرش خسته شده بود و مي‌خواست زندگي تازه‌يي را شروع كند....عجب !پس میخواست زندگی تازه ای روشروع کنه؟به نظرمن تقصیراحمدی نژاده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (203392)