به روز شده در ۱۴۰۲/۱۲/۲۸ - ۲۰:۵۵
 
۱۲۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۲۸ ساعت ۱۰:۳۲
کد مطلب : ۵۱۷۶۱
دلم گرفته، ای دوست! هوای گریه با من

سيمين بانوي شعر ايران درگذشت

گروه فرهنگي: سیمین بهبهانی بامداد امروز (سه‌شنبه) بر اثر ایست قلبی و تنفسی دار فانی را وداع گفت.
سيمين بانوي شعر ايران درگذشت
علی بهبهانی، پسر ارشد سیمین بهبهانی گفت: با همه تلاش پزشکان، متأسفانه ساعت یک بامداد مادرم درگذشت. او افزود: حال مادر دیروز عصر اندکی بهتر شده بود و ما فکر می‌کردیم او متوجه اتفاقات اطرافش است اما متأسفانه مثل شعله شمع که بالا می‌گیرد و بعد خاموش می‌شود، ساعت یک بامداد از بیمارستان خبر دادند که او درگذشته است. علی بهبهانی گفت: در حال تصمیم‌گیری برای انتخاب محل آرامگاه مادر هستیم و در حال حاضر نیز پیکر او در سردخانه بیمارستان است. خبر درگذشت سیمین بهبهانی از سوی کادر بیمارستان محل بستری او نیز تأیید شد.

سیمین بهبهانی از 15 مردادماه به کما رفت و در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری بود. به دنبال بستری شدن این شاعر غزل‌سرا، پیش‌تر شایعاتی زودهنگام از درگذشت او در برخی رسانه‌ها انتشار یافته بود که از سوی خانواده بهبهانی تکذیب شد. سیدعباس صالحی، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به همراه افشین علاء و فاطمه راکعی برای عیادت از این شاعر به بیمارستان رفتند. مهدی قزلی، مدیر بنیاد شعر و ادبیات داستانی، نیز در این دیدار حضور داشت. سیمین بهبهانی‌ زاده‌ 28 تیرماه سال 1306 در تهران، به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است.

سیمین خلیلی معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس خلیلی (شاعر، نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) بود. او ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از او با منوچهر کوشیار ازدواج کرد. سیمین که در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد، سال‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.

«سه‌تار شکسته»، «جای پا»، «چلچراغ»، «مرمر»، «رستاخیز»، «خطی ز سرعت و از آتش»، «دشت ارژن»، « گزینه اشعار»، «آن مرد، مرد همراهم»، «کاغذین‌جامه»، «کولی و نامه و عشق»، «عاشق‌تر از همیشه بخوان»، « شاعران امروز فرانسه»، «با قلب خود چه خریدم؟»، «یک دریچه آزادی»، «مجموعه اشعار» و «یکی مثلا این‌که» از جمله کتاب‌های منتشرشده توسط این شاعرند.

دوباره می سازمت وطن

دوباره مي سازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خويش
ستون به سقف تو مي زنم،
اگر چه با استخوان خويش
دوباره مي بويم از تو گُل،
به ميل نسل جوان تو
دوباره مي شويم از تو خون،
به سيل اشك روان خويش
دوباره، يك روز آشنا،
سياهي از خانه ميرود
به شعر خود رنگ مي زنم،
ز آبي آسمان خويش
اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ايستاد
كه بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ي آنچنان خويش
كسي كه « عظم رميم» را
دوباره انشا كند به لطف
چو كوه مي بخشدم شكوه ،
به عرصه ي امتحان خويش
اگر چه پيرم ولي هنوز،
مجال تعليم اگر بُوَد
جواني آغاز مي كنم
كنار نوباوگان خويش
حديث حب الوطن ز شوق
بدان روش ساز مي كنم
كه جان شود هر كلام دل،
چو برگشايم دهان خويش
هنوز در سينه آتشي،
بجاست كز تاب شعله اش
گمان ندارم به كاهشي،
ز گرمي دمان خويش
دوباره مي بخشي ام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره مي سازمت به جان،
اگر چه بيش از توان خويش
مرجع : ايسنا