محمد نظرگاه
هنگامی که با نظر و عقیدهای خلاف باورمان روبرو میشویم میبایست چه واکنشی نشان دهیم؟ چارهی کار واکنشهای قضایی - پلیسی است یا ایجاد گفتگو و تلاش برای افزایش مدارا؟ آیا میتوان فردی را بواسطهی آن چه نوشته است گاهی حتی پیش از آنکه جایی منتشر شده باشد به مجازات هایی محکوم کرد؟
اساسا این نوع مواجهه با موضوعاتی در ساحت اندیشه و فکر در خود چه معانی مستتری را به همراه دارد؟ تصمیم گیران به این پرسش بیندیشند که آیا چنین نوع مواجههای با اندیشه و تولیدات فکری حتی اگر بدترین عقاید ممکن هم در آن بیان شده باشد ضرر بیشتری دارد یا رفتارهای مبتنی بر گفتگو و مدارا در این عرصه؟
بیاییم از زاویهای دیگر به این موضوع بنگریم؛ مجازاتهای این چنینی علیه صاحبان قلم که گهگاه خبری از آن در برخی رسانهها منتشر میشود و مورد سوء استفاده بدخواهان نظام هم قرار میگیرد به کدام سوی ماجرا ضربهای بیشتر وارد میآورد؟ به فردی که در ظاهر محکوم است یا افرادی که در ظاهر در نقش شاکی و مدعی العموم هستند؟
به نظر میرسد در این قبیل مسائل میبایست هوشیاری کافی را به کار بست و با دست خود به مظلوم نشان دادن فردی که علی الظاهر متهم است کمک نکرد. در چند روز اخیر نام عدهای از افرادی که به چنین محکومیتهایی داشتهاند در فضای مجازی اصطلاحا داغ شده است و عدهای هم با تعمیم دادن چنین مواردی کلیت نظام را زیر سوال میبرند، آیا وقت آن نشده است که به این پرسش بیندیشیم که ارزشش را دارد؟
به واقع ارزشش را دارد که با چنین احکامی بدون آنکه بخواهیم به نشان دادن تصویری سیاه که تصویری غیر واقعی و غیر منصفانه از نظام است کمک نماییم؟ اگر به واقع معتقدیم که اندیشههای رسمی نظام دارای استحکام نظری کافی است و میتوان در ساحت اندیشه به راحتی نظریات و عقاید دیگر را به چالش کشید پس دلیل این واهمهی بی دلیل چیست؟ علت آنکه برخوردهای قضایی - پلیسی را به عرصهی فرهنگ و اندیشه وارد مینماییم کجاست؟
به نظر میرسد که میتوان علت چنین امری را در کمبود اعتماد به نفس ملی جستجو کرد. چند سال پیش بود که در یکی از بیانات رهبری یکی از نقاط ضعف جامعه ایرانی همین کمبود اعتماد به نفس ملی عنوان شده بود، میتوان ریشه این نوع مواجهه با اهالی فرهنگ و اندیشه را هم در همین نقطه ضعف اساسی جستجو کرد.