روزنامه اعتماد در ادامه نوشته است: در شرايطي كه ايران در ميان كشورهاي جهان از رتبه بسيار پاييني در اينترنت و سرعت آن برخوردار است و در ميان كشورهای جهان در جايگاه يكصد و شصت و نهم قرار گرفته است، و اين در حالي است كه مجموعه پيشرفتهاي كشوري و جهاني به نحوي مستقيم يا غيرمستقيم وابسته به اينترنت شده است. اين اتهام چه وجهي دارد؟
ميگويند كه با افزايش سرعت اينترنت امكان فساد اخلاقي فراهم ميشود. اين گزاره چند اشكال اساسي دارد: اول اينكه هر امكاني كه در اختيار بشر قرار گيرد، به طور معمول دو وجهي است. مثلا با كارد آشپزخانه هم ميتوان سيب زميني پوست كند و گوشت خرد كرد و هم مي توان قلب ديگران را نشانه رفت. آيا به صرف وجود امكان اخير، بايد مانع از توليد يا دسترسي به كارد شد!؟
شايد بگوييم كه مثال خوبي زده نشده و بهتر است مثال اسلحه زده شود. در پاسخ مي توان گفت افزايش پهناي باند اينترنت مثل اسلحه نيست زيرا استفاده غالب از اسلحه كشتن است، در حالي كه استفاده غالب از اينترنت در امور روزمره مفيد است، و سوءاستفاده از آن فرع بر كاربرد اصلي اينترنت است مثل چاقو. اشكال ديگر اين است كه اگر استدلال مذكور را بپذيريم، بايد با يك جهان سراسر فساد مواجه باشيم زيرا در قريب به اتفاق كشورهاي جهان سرعت اينترنت بسيار بالاست.
حتي در كشورهاي همسايه ما كه به نسبت در مراحل توسعه كمتري قرار دارند مثل پاكستان در حالي كه ميبينيم چنين نيست، آنها هم زندگي عادي خود را ميكنند و پس از مدتي ميتوانند خود را با تكنولوژي تطبيق دهند و عوارض آن را كم كنند. مشكل ديگر اين است كه موفقيت احتمالي در مخالفت با افزايش پهناي باند موقتي است زيرا نيازهاي جامعه امروز چنان خود را به حكومت تحميل ميكند كه دير يا زود بايد با آن همراه شوند.
ابتدا كه اينترنت آمد، سرعت هاي بالاتر از 256 را به افراد نمي دادند، ولي اكنون سرعت هاي بسيار بالاتر از آن را هم در اختيار هر فردي قرار ميدهند بنابراين مقاومت در برابر چيزي كه دير يا زود انجام ميشود، نتيجه يي جز استهلاك نيرو ندارد و اگر كاري هم بتوان براي كاهش عوارض سوء آن كرد، از آن غفلت خواهد شد ولي مهم ترين مشكل اين ذهنيت از آنجا ناشي ميشود كه متغيرها را با يكديگر اشتباه ميكنند.
به اين معنا كه وقتي قتل با چاقو زياد مي شود، گمان مي كنند كه علت قتل، چاقو است! در حالي كه اگر چاقو را هم برداريد، او با چيز ديگري قتل را انجام مي دهد. ممكن است حذف چاقو (اگر شدني باشد كه نيست) باعث كاهش تعدادي از قتل ها شود، ولي مساله را حل نميكند زيرا علت قتل، از يك سو موضوعاتي است كه مردم درباره آنها دچار اختلاف ميشوند و از سوي ديگر ذهنيتي است كه قاتل در نحوه حل اختلاف دارد. تا وقتي كه اين دو مساله وجود دارند، حتي اگر چاقو را حذف كنيم، قتل از ميان نخواهد رفت. اين سادهانديشي است كه گمان شود با حذف اينترنت يا كم كردن پهناي باند آن ميتوان جلوي مفاسد يا مشكلات فرهنگي را گرفت. از بس ذهنيت خود را متوجه نقش چاقو در قتل كردهايم آن دو عامل ديگر را فراموش كرده ايم در نتيجه قتل نيز بيشتر خواهد شد.
ريشه اين برخورد با افزايش پهناي باند اينترنت در كجاست؟ در فقدان اعتماد به نفس و فوبياي فناوري رسانه يي. در وجود هر فرد يا گروهي كه اعتماد به نفس كافي ندارد و قادر نيست كه از ارزشها و نگرش هاي خود دفاع و آن را ترويج كند و گمان مي كند كه توفان هاي ارزشي، نگرشي و رفتاري كه بر اثر رسانه ايجاد ميشود پرونده آنان را براي هميشه خواهد بست. به اين دليل دچار نوعي فوبيا از رسانههاي ديجيتالي و به هر اقدامي متوسل ميشوند تا آن را محدود كنند. اين وضعيت در ايران مسبوق به سابقه است. در گذشتههاي دور حتي گوجه فرنگي هم تحريم مي شد، بعدها بلندگوها را تحريم كردند. رضاشاه چون از سايه خودش مي ترسيد، هرچند خود را قلدر نشان مي داد، در برابر ورود راديو موضعي سختگيرانه داشت.
اين مشكل را پس از انقلاب نيز با ويديو و سپس با ماهواره هم داشته ايم و هنوز هم آثار آن را ميبينيم. اين فوبيا و ترس هيچگاه به اهدافش نرسيده، سهل است كه ناآگاهانه در جهت خلاف آن اهداف گام برداشته است. اين افراد براي مقابله با عامل ترس، دور خود مرز مي كشند تا احساس امنيت كنند اما نگراني اصلي شان معطوف به حفظ مرز مي شود و نه مقابله با عامل ترس. به همين دليل مرزهاي آنها شكننده است و ناچارند خيلي زود آن را محدودتر كنند.
اين نكته يي است كه مردم هم متوجه شده اند و هميشه مي گويند اين يا آن سياست موقتي است و ناچارند به زودي در برابر واقعيت كوتاه بيايند و اتفاقا حرف شان هم درست است. امروز هم چنين شده كه برخي نيروها نسبت به رسانه هاي ديجيتال فوبيا پيدا كرده اند و هراس بيموردي دارند. هراسي كه زندگي را بر آنان تلخ كرده است و اگر به جاي اين هراس ميكوشيدند كه خود را با ضرورت ها و نيازهاي جديد تطبيق دهند، هيچگاه دچار دلهره نميشدند. فوبيا نه تنها خلاقيت، ابتكار و انطباق پذيري را از فرد سلب مي كند بلكه به تغيير نگرش فرد نسبت به موضوع و برجسته كردن خطرات آن منجر مي شود.