کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

پديده هنر ايران زود رفت اما صداست كه مي‌ماند

بوي گل «پسنديده» ما، نوستالژيك‌ترين بود

27 آبان 1393 ساعت 1:32

به جرات مي توان گفت چشم فروبستن مرتضي عزيز ما از دنياي فاني، حكايت عبدالحليم و ام كلثوم مصر را براي ايراني‌ها رقم زد


گروه مقالات: يك هنرمند، يك پديده دنياي هنر ايران از ميان ما رفت. رفتن او به ديار باقي اما معمولي و عادي نبود. حركتي خود‌جوش و به اذعان بسياري از كارشناسان جامعه شناسي ايران، شگفت آور و پيام‌دهنده در غم هجرانش ايجاد كرد، كه البته قصد اين مقال، پرداختن به چرايي و علل آن نيست. صرفا قصد اين داريم كه از زاويه هنري، درباره «پديده بودن» اين رعناي سفر كرده، كه رفتنش در تاريخ هنر و فرهنگ ايران پر عظمت شد اشاره‌اي كوتاه كنيم.

واقعا چرا مرتضي پاشايي 30 ساله به «پديده ماندني» فرهنگ و هنر ما، بدل شد؟ عظمت قدرشناسي از هجران اين عزيز، در دنياي فرهنگ و هنر را هرگز به اين وسعت نمي توان در تاريخ گذشته دور و معاصر ايران، به ياد آورد. او فقط سي بهار را گذرانده بود و چند سالي بيش نبود كه وارد عرصه حرفه‌اي هنر و موسيقي شده بود. فقط سه آلبوم و بالغ بر 50 آهنگ و ترانه را اجرا كرده بود اما عجيب بود كه همه ترانه هايش به دل مي نشست. صداي سوزناك او مثال نداشت. بسياري از خوانندگان شهير دنيا، از هر آلبومشان شايد 2-3 ترانه شان به دل مي‌نشيند ولي مرتضي سفر كرده ما، همه ترانه‌هايش با مردم حرف مي‌زد. از اين حيث او يك پديده بود.

تاريخ هنر ايران تاكنون چنين پيشينه‌اي از بزرگداشت اين چنيني و به تعبير درست «سنگ تمام گذاشتن» براي يك هنرمند، را در حافظه خود به ياد نمي‌آورد. مرتضي در آغاز راه بود و صرفا او را مي توان يك «پديده در دنياي هنر و موسيقي ايران» ناميد تازه بسياري از حتي علاقمندان موسيقي، هنوز او را نمي‌شناختند و يك آهنگش هم به گوششان نخورده بود، به همين روي با قاطعيت مي‌توان گفت اگر دست تقدير نبود و او چند سالي ديگر در اين دنيا مي‌ماند به يك اسطوره بسيار بزرگتر تبديل مي شد اما دريغا كه ...

درگذشت او را به نوعي مي توان با درگذشت بزرگان عرصه هنر و فرهنگ در جهان مقايسه كرد. براي مثال مي توان اين رخداد را با مصر، كه همچون ايران ما، از فرهنگي غني و مردمي ريشه دار برخوردارند، مقايسه نمود. آن زمان كه براي دو اسطوره موسيقي اصيل مصر، ملتي اندوهناك و غمين شده و ميليون‌ها مصري براي درگذشت «عبدالحليم حافظ» و «ام كلثوم» حركتي بزرگ و خودجوش ايجاد كردند و اشك ريختند. از اين منظر به جرات مي توان گفت چشم فروبستن مرتضي عزيز ما از دنياي فاني، حكايت عبدالحليم و ام كلثوم مصر را براي ايراني‌ها رقم زد.

همين بود كه ناباورانه، صدها هزار نفر براي جسم او، خالصانه در غم رفتنش به خيابان آمدند و اشك ريختند. جنس هنر را البته با هيچ معياري هم قابل ارزيابي نيست. لذا نبايد و نمي توان رفتن پاشايي دوست داشتني را مثلا با معيارهاي سياسي تحليل كرد. البته مي توان اين حركت ايجاد شده را تحليلي اجتماعي كرد و نتايجي اجتماعي از رخدادها و روندي كه پيرامون ما مي‌گذرد، از آن گرفت اما لزوما همه عامل اين اشك‌هاي خالصانه، ريشه اجتماعي نداشت. با برخي ادا و ادعاهاي شبه روشنفكرانه هم نمي توان كنار آمد. سريع نبايد اين تحرك اجتماعي را به خاطر مثلا مقايسه با اثرگذاري كمتر درگذشت بزرگان عرصه هنر مقايسه كرد و از اين طريق، يك جامعه و يك ملت و باورهايشان را به زير سئوال برد. بدانيم كه هر گلي بويي دارد. اما بوي گل «پسنديده» ما، نوستالژيك‌ترين بود. شبيه حال و هواي هميشگي ما ايرانيان!

پاشايي يك هنرمند بود. در خانواده‌اي مذهبي رشد كرده بود اما چون خداوند، صدايي ماندگار و حنجره‌اي بي بديل به او عطا كرده بود پدر و خانواده‌اش او را از خواندن و خوانندگي نهي نكردند. مرتضي بچه جنوب شهر تهران بود. با يكي از پرسنل بهارنيوز هم محله بود. سالها با او دوست و هم محله بود و فوتبال بازي مي‌كرد. او بود كه مرتضي را حدود سه سال پيش و هنگامي كه كمتر كسي او را مي شناخت به نگارنده معرفي نمود و اولين CD ترانه‌هايش را به دفتر كارمان آورد و عجيب كه همه ما از من سردبير تا همه همكارانم عاشق صدايش شديم، از نگارنده دهه چهلي گرفته تا دهه شصت و هفتادي‌هاي دفتر! به جرات مي گويم نگارنده، كه حدود 20 سال از مرتضي سن بيشتري دارد در اين 3 سال كمتر پيش آمد كه آهنگ ديگري به جز ترانه‌هاي او را در اتومبيلم گوش كنم، به گونه‌اي كه همواره ديگر صداها را با صوت او مقايسه مي‌كردم!  ظاهرا بر اساس اين باور «‫آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند» او را مصداق سخن دل يافتم.

اين ها را همه نوشتم تا شايد اندكي بيشتر و افزون‌تر، عمق هنر و صداي اين جوان رعناي سفر كرده را بيشتر ترسيم كرده باشم. بر اين موضوع هم مفتخريم كه رسانه ما يكي از نادرترين رسانه هاي خبري داخلي بود كه از سه سال پيش تاكنون همواره از او مي‌نوشت و خبرهاي بيماري و برنامه‌هاي او حتي آهنگ هاي جديدش را به اطلاع مخاطبان مي رساند. بماند اينكه برخي دوستان هم صنف رسانه اي ما، به طعنه بهارنيوز را به خاطر پوشش خبرهاي مرتضي، به يك رسانه زرد و بي (Level)! نام برده و تمسخر‌مان كردند!

اما روز يكشنبه كه به همراه برخي ديگر از همكارانم در ميان سيل مردم در خيابان انقلاب از چهارراه وليعصر تا چهارراه كالج) براي بدرقه «پسنديده» هنر ايران رفتيم بر خود باليديم كه حداقل با وجوديكه مورد سئوال، استهزا و اتهام قرار گرفته بوديم، در اين سه سال از كسي نوشتيم كه رفتنش، حداقل به يك برگ ماندگار در تاريخ هنر و فرهنگ مبدل شد. به اين هم مفتخر شديم كه نحوه كارمان درباره او مصداق «مرده‌پرستي» نشد! روحش شاد. خداوند به همه بازماندگان داغدارش، خصوصا به پدر و مادرش، صبر عطا فرمايد و به نسل جوان و همه آناني كه در اين سالها صدايش را شنيدند و با آن زندگي كردند ... و همه اهالي فرهنگ و هنر و مردم قدرشناس ايران، هجرانش تسليت باد.
تلخ است كه پديده هنر ايران زود رفت اما به ياد داشته باشيم كه اين صداست كه مي‌ماند.
.............................................................
برخي از مطالب كار شده در سايت بهارنيوز را در چندساله اخير، در لينك هاي زير مي توانيد مشاهده كنيد كه تعدادي از آنها به عنوان خبر اول سايت كار شده بود.

فقط به عشق هوادارانم با بیماری مبارزه می‌کنم

خبرهاي ضد و نقيض در باره خواننده جوان ايران


ترانه‌ جدید مرتضی‌ پاشایی/ روزهای‌سخت

برای اين خواننده دوست​داشتنی دعا کنیم


کد مطلب: 60903

آدرس مطلب :
https://www.baharnews.ir/note/60903/بوي-گل-پسنديده-نوستالژيك-ترين

بهار نیوز
  https://www.baharnews.ir