تقديم به سلطان قلبها
فردين مرد بود. محبوب بود.
گنج قارون داشت. چهارشانه بود.
فردين بازوبند داشت. كشتي ميگرفت.
فردين دستگير بود. رفيق بود؛ درست مثل تختي. فردين پهلوان بود.
فردين مغرور بود، اما معرفت داشت.
فردين دلبريست كه مپرس.
مردم خندهاش را ميخريدند... هه! طفلي مردم.
فردين ميرقصيد. آواز ميخواند.
برايش كف ميزدند. خيلي بانمك بود.
علي بيغم سلام حيف لالهزار
اميرارسلان سلام حيف لالهزار
فردين ماه بود. انسان بود.
فردين كه بود، سينما شلوغ بود.
فردين قهرمان بود. دزد نبود. نجيب بود.
همه ادايش را ميگرفتند. خب، فردين كسي بود.
محمدعلي بود. كم نبود. خوشا به ادب
فردين زورخانه ميرفت. ميل ميگرفت. كباده ميزد.
فردين غزل ميخواند. ميچرخيد. اوج گرفت و پر كشيد و رفت بر فراز آسمانها.
بي بال و پر، بي ساز و برگ؛ اي بيوفا روزگار لامراد ...