احمد ابوالفتحی- روزنامه بهار: بعدازظهر سردی است. بعدازظهری سرد در بهمنماه دروازهغار. مردان و کودکانی که در بوستان کوچک خیابان جعفری جمع شدهاند، با کارتن و چوب آتش افروختهاند. مردها آتش خودشان را دارند و کودکان هم آتش خودشان را. مردها شاد و سرخوشند و کودکان هم شاد و سرخوش. جوری رفتار میکنند که انگار همدیگر را نمیبینند اما معلوم است که کودکان در حال تقلید رفتار بزرگترها هستند. به سراغ کودکان میروم. هیچکدامشان بیشتر از نه سال سن ندارند. میپرسم نخالههای پلاسکو را کجا تخلیه کردهاند؟ به هیجان میآیند. همه با دست کمی جلوتر را نشان میدهند: «همینجا. دو تا در داره.»
صورتهاشان از سرما گل انداخته. تمیزند و لباسهاشان هم چندان کهنه نیست. ولی کافی هم نیست. برای همین است که آتش روشن کردهاند. آن که هیجانش از همه بیشتر است میگوید: «از یاس سفید برو.» یکی دیگرشان که هیجان خاصی ندارد و از جایش هم تکان نخورده کمی پرخاشگر است. رو به آنکه مسیر یاس سفید را پیشنهاد داده است میگوید: «چرت نگو. یاس سفید مامور داره.» میپرسم مگر مسیر دوم محافظ ندارد؟ همه با هم جواب میدهند: «الان دیگه نه.»
میپرسم سمت نخالهها هم رفتهاید؟ حالا همه از جاشان بلند شدهاند. حتی همانی که بازی را چندان جدی نگرفته بود: «آره. از کنارشون رد شدیم.» «داخل محوطه هم رفتید؟» چند نفر میگویند نه. یکی، دو نفر هم میگویند آره. ولی معلوم است که چندان جدی نمیگویند. هر چه باشد به گفته مسئولین آن محوطه با ده دوربین محافظت میشود. مگر میشود به همین راحتی به سراغ نخالهها رفت؟
آوارها را به دروازهغار بردهاند
آواربرداری پلاسکو اقدامی «جهادی» بود. شهردار تهران در چند روز گذشته بارها این سخن را تکرار کرده است. هم در مجلس و هم در شورای شهر، تخلیه پلاسکو را با تخلیه محوطه برجهای دوقلو مقایسه کرده است و تخلیه 9 روزه پلاسکو را از جمله افتخارات خود ارزیابی کرده است. اما هر اقدامی هزینههایی هم دارد. این را «محمدمهدی گلمکانی» رئیس محیطزیست شهرداری تهران در گفتگو با «بهار» میگوید: «در زمان بحران، ما باید مدیریت بحران داشته باشیم. در چنین وضعی همه ضرر میکنند. شاید قسمتی از این ضرر هم مخاطرات محیطزیستی باشد.»
اما چرا بهای این مخاطرات را کودکان دروازهغار باید بپردازند؟ این سوال را از گلمکانی نمیپرسم. چرا که میدانم در انتخاب «سکوی هرندی» برای دپوی نخالهها تصمیمگیر نبوده است. بحث، بحث مدیریت بحران است و در زمانه مدیریت بحران نزدیکترین جا بهترین جاست. همه هم باید در پرداخت «هزینه مخاطرات محیطزیستی» سهیم باشند. از جمله دروازهغاریها.
خبرنگار ایسنا از معدود خبرنگارانی است که در روزهای عملیات آواربرداری توانسته است از «سکوی هرندی» بازدید کند. او وضع آن روزها را چنین توصیف کرده است: «بوی دود و گرد و غبار در سکوی دپوی نخاله و آوار پلاسکو بیداد میکند و هنوز هم میتوان به وضوح بوی سوختگی را استنشاق کرد.»
احمد مسجدجامعی عضو شورای شهر تهران هم در همان روزها درباره روند دپوی آوارها توضیحاتی داده که خواندنش برای روشنشدن ابعاد ماجرا لازم است: «در سکوی هرندی، نماینده شهرداری منطقه 12، نماینده دادستان، نماینده پلیس و نماینده حراست شهرداری حضور داشتند. تاکنون بیش از 900 کامیون بار خود را در این زمین هفت هکتاری تخلیه کردهاند. به طور میانگین هر 5 دقیقه یک کامیون نخالههای خود را تخلیه میکند.»
مسجدجامعی این توضیحات را پنجم بهمنماه بیان کرده است و آواربرداری تا چهار روز پس از این تاریخ ادامه داشته است. اینگونه است که به گفته قائممقام خدمات شهری شهرداری تهران 8000 تن نخاله در سکوی هفت هکتاری هرندی دپو شد. نخالههایی که همه چیز را شامل میشد. به گفته مسجدجامعی در سکوی هرندی دو محل مجزا برای دپوی آهنآلات و دیگر اشیا تعبیه شده بوده است. این دیگر اشیا چه هستند؟ آیا اشیای خطرناکی هم در میان آنها یافت میشود؟
نخالههای پلاسکو خطرناکاند
«رئیس حفاظت از محیط زیست شهر تهران» درباره نخالههای پلاسکو چنین میگوید: «پسماندهای تولید شده در حادثه پلاسکو از نوع پسماندهای عادی نبودند به همین خاطر روش امحای آنها نیز ویژه خواهد بود. در شرایط عادی فرآیند آوارهای ساختمانی مشخص بوده و جدا شدن نخاله ها امکان پذیر است اما در حادثه پلاسکو شاهد بودیم که آهن، بتن و سایر مصالح در هم پیچیده شده و همین موضوع سبب شد امحا آنها نیز فرآیند عادی نداشته باشد. به دلیل وجود بقایای انسانی و همچنین پسماندهای الکترونیک در میان نخاله های ساختمان پلاسکو، پسماندهای این ساختمان خطرناک بوده و باید نظارت ویژه ای بر نحوه امحای آنها صورت گیرد.»
بازگیر این سخنان را روز گذشته بیان کرده است. به گفته او: «بر اساس قانون مدیریت پسماند و شیوه نامه های این قانون، شهرداری موظف است نخاله ها را تفکیک و بخش های ویژه آن را جدا کند. کار تفکیک بخش های ویژه نخاله ها اکنون در زمینی به وسعت 7 هکتار در منطقه 12 در حال انجام است و پس از جدا سازی نخاله های خطرناک، این زبالهها باید به صورت ویژه مدیریت شوند و مابقی نخاله ها به مراکز مجاز برده می شوند. برای امحای این نوع پسماندها، باید پسماند به سایتهای خاص برده شوند.»
پنج روز پیش هم بازگیر گفته بود در نامهای به شهرداری تهران به صورت مکتوب درباره آوارهای پلاسکو تذکر داده است. او گفته بود: «بحث مدیریت پسماند پلاسکو به دلیل سلامت شهروندان برای مسئولان محیط زیست حائز اهمیت است. امیدواریم شهرداری گزارشهای خود را دراین رابطه به ما تحویل دهد.» اما ابعاد این آسیب در چه حد است؟ بازگیر در این زمینه چنین گفته است: «بیش از یک هفته صدها تن ماده شیمیایی و هیدروکربنی سوزانده شد که حاصل سوختن آن تولید مواد بسیار خطرناک و گازهای سرطانزا مثل دیاکسین است. بر اساس آمارهای سازمان آتشنشانی روزانه در شهر تهران نزدیک به 70 فقره آتشسوزی داریم که بسته به نوع آتشسوزی و محل آن، چندین تن ماده شیمیایی از جنسهای مختلف میسوزد و حاصل همه آنها تولید مواد آلاینده و مضر برای سلامتی انسان است. باید بتوانیم با همکاری همه دستگاه های مربوطه میزان خسارت این گونه حوادث به محیط زیست و سلامت انسان ها را به حداقل برسانیم.»
پیش از بازگیر هم رئیس سازمان محیط زیست در زمینه نخالههای پلاسکو ابراز نظر کرده بود. معصومه ابتکار گفته بود به شهرداری برای تخلیه پسماندها از هرندی مهلت داده است. مهلتی که گویا مدتزمان آن ده روز بوده است. به گفته ابتکار: «سازمان محیط زیست به واسطه شرایط بحرانی به طور موقت اجازه تخلیه این نخالهها را داده است. ما درباره تخلیه پسماندها هم تذکرات لازم را داده و پیگیر موضوع هستیم و امیدواریم که در مهلتی که تعیین شده این موضوع برطرف شود.»
محمد حقانی رئیس کمیسیون محیطزیست شورای شهر تهران هم از دیگر مسئولانی بوده است که درباره مسئله نخالههای پلاسکو ابرازنظر کرده است. روز گذشته حقانی درباره تاثیرات زیست محیطی حادثه پلاسکو به متصاعد شدن ذرات آزبست از این ساختمان در زمان حادثه اشاره کرده بود و گفته بود: «در این حادثه سوختن انبوهی از الیاف آزبست موجود در محوطه این ساختمان و استنشاق این ماده بسیار خطرناک توسط مردم و صدها نیروی آتشنشانی و امدادگر حاضر در صحنه حادثه بسیار خطرناک بود.»
حقانی تاکید کرده بود که ذرات آزبست همچنان در شعاع معینی وجود دارد و حتی آوارهایی که به زمین 7 هکتاری در هرندی برده شده، بسیار خطرناک هستند. حقانی دیروز هشدار دیگری هم داده بود که نیازمند توجه بسیار است: «در آخرین فیلمهایی که از بقایای ساختمان پلاسکو گرفته شده، همچنان بخار و حرارت از آن بلند میشود و باید مسئولان هرچه سریعتر فکری بکنند؛ هرچند که ذرات آزبست با باد هم جا به جا و منتشر میشود و گریزی از آن نیست.»
آیا پلاسکو آزبست دارد؟
موضوع وجود آزبست در پلاسکو را از محمدمهدی گلمکانی میپرسم. او این موضوع را شایعه میداند. استناد او به سخنان دکتر خسرو صادقنیت مدیرکل بهداشت محیط وزارت بهداشت است. صادقنیت پیش از این گفته بود: «ما در بررسیهای خود از محل ساختمان پلاسکو، مواجههای با این عامل خطرناک نداشتیم و آزبستی در بررسیهای ما به دست نیامد. وجود الیاف آزبست در این محل مهمترین نگرانی ما بود؛ چرا که میتواند در طولانی مدت باعث بروز سرطان شود.»
گلمکانی به «بهار» میگوید: «اگر بنا باشد نخالهها برای مدتزمانی طولانی در آن محیط باقی بماند بدون شک آسیبزا خواهد بود اما در کوتاهمدت آسیبی ندارد. مراحل تفکیک و انتقال نخالهها هم در حال انجام است.» این نکته را حقانی هم روز گذشته گفته است: «شهردار منطقه 12 اعلام کرده که انتقال این ضایعات آغاز شده و حداکثر ظرف 10 روز آینده این ضایعات به طور کامل از این محله خارج خواهد شد.» ابتکار گفته بود: «نخاله هایی که میتوانست بهطور بالقوه آلاینده باشند باید به درستی مدیریت شوند تا آلایندگی مضاعفی ایجاد نکنند.» مشاهدات من در آن محل مبین مدیریت صحیح نبود.
آهن مگر خطرناک است؟
بعد از صحبت با کودکانی که با افتخار از نزدیک شدن به نخالههای پلاسکو میگفتند به سراغ جمع مردان دروازهغاری میروم. میپرسم: «میدانید که ممکن است این نخالهها خطرناک باشد؟»
صورتهاشان سرد است. هم به خاطر سرما هم به این خاطر که چندان مایل نیستند با غریبهای که محفلشان را به هم ریخته گرم بگیرند. پاسخی نمیدهند. فقط سر تکان میدهند. به معنای آره. یکیشان که از باقی جوانتر است کمی بیشتر از باقی دل و دماغ صحبت کردن دارد. میگوید: «نه بابا. آهن مگه خطرناکه؟»
میگویم: «فقط آهن که نیست.»
میگوید: «حالا هر چی. چه اهمیتی داره. آب از سر ما گذشته.»
لبخند میزند و من هم لبخند میزنم. میپرسم: «حالا نخالهها کجاست؟»
«همین بغل.»
سرای ورزش محله تختی
کمی جلوتر، جلوی درِ ساختمان یک خودروی نیروی انتظامی پارک کرده است. بالای ساختمان نوشته است: «مجتمع فرهنگی تفریحی یاس سفید». به دیوار نگهبانی هم این تابلو نصب شده است: «سرای ورزش محله تختی.»
یک زمین چمن مصنوعی که کودکانی با پیراهنهای زرد و شورتهای ورزشی مشکی و جورابهای زرد در آن میدوند. به سراغِ زمین میروم. اثری از چمن نیست. چه طبیعی و چه مصنوعی. بوده، ولی حالا نیست. چمن مصنوعی از بین رفته و فقط فرش لاستیکی زیرش باقی مانده است. بچهها میدوند. جیغ میزنند. گل میزنند. شادی میکنند. چند قدم آنورتر از بچهها اما، نخالهها کپه شدهاند. فاصله شاید حدود بیست متر باشد و یک فنس فلزی مرز بین بچهها و نخالهها. چشمهایم از تعجب گرد است. جلوتر میروم. یک سوله ورزشی. اسمش «سالن ورزشی شهدای آتشنشان» است. چند جوان موتورسوار جلوی سوله ایستادهاند. میپرسم: «اسم اینجا رو تازه عوض کردن. درسته؟»
یکیشان میگوید: «این نیمهکاره بود. همین یک هفته پیش افتتاحش کردن.»
سوله ورزشی شهدای آتشنشان دیوار به دیوار سکوی هرندی است. با خودم میگویم خب نمیشد چند روز بعد این را افتتاح کنید؟ به سراغ سکوی هرندی میروم. درش چهارتاق باز است. منتظرم که ورود ناخوانده من به سکو با هشدارهای امنیتی نگهبانهایی که لابد از طریق یکی از آن ده دوربینی که گفته بودند برای محافظت از سکو تعبیه شده در حال تماشای من هستند مواجه شود. اما خبری از هشدار نیست. جلوتر میروم. این سمت که من هستم آهنها کپه شده. یک جرثقیل و چند کارگر آن سمت مشغول کار هستند. بروم سراغشان یا نروم؟ نمیروم. هدفم از این گزارش این بود که ببینم آیا نخالهها به گفته ابتکار «به درستی مدیریت میشوند تا آلایندگی مضائف نداشته باشند یا نه؟»
حالا میدانم. حتی اگر به قول گلمکانی این نخالهها در کوتاه مدت هیچ آسیبی نرساند، حتی اگر تمام هشدارهای بازگیر و ابتکار و حقانی سختگیریهای بیجا باشد، افتتاح کردن زودهنگام سوله ورزشی چه معنایی دارد؟ به قول آن جوانها این سوله مدتها نیمهکاره بوده است. آیا نمیشد افتتاح آن ده روز به تاخیر بیفتد تا درست در کنار نخالهها کودکان و جوانان به ورزش واداشته نشوند؟ پرسش مهمتری هم برایم پیش آمد: آیا درست است که کنار «سرای ورزش محله تختی»، سکوی دپوی نخاله ایجاد شود؟ محمد حقانی دیروز گفته بود: «مردم این محله بسیار محروم هستند و این زمین تبدیل به انبار اسقاط شهرداری تهران شده است، لذا مردم درخواست کردند که این زمین 7 هکتاری برای توسعه سرانههای فضای سبز و فرهنگی مورد استفاده قرار گیرد.»
کاش نتیجه پلاسکو برای دروازهغار این باشد که دیگر روز و شب مردمش اسیر صدای کامیونهای حمل نخاله نباشد. مردم دروازهغار هم مردمی هستند، چونان مردم دریا کنار. هر چند که ایرج میرزا گفته بود: «اما این کجا و آن کجا!»