گروه جامعه: بحث داغ این روزهای مردم و رسانهها و مسئولین در کشور و حتي برخي از رسانههاي خارجي كه اخبار ايران را دنبال ميكنند، موضوع سبد کالا و چرایی و چگونگی ارائه آن و خصوصا تصاوير منتشر شده از صفوف طولاني مردم براي دريافت اندكي مواد خوراكي است. اين موضوع از چند منظر قابل تامل و گفتگوست
ليلا واحدي
منظر اول بحث فرهنگی و نوع نگاه مردم به مقوله توزیع و توزیع رایگان است. این گفته را که « مفت باشه، کوفت باشه» اغلب ما ایرانیان شنیدهایم و رفتار بسیاری از ما نشانگر عمق باورمان نسبت به این ضرب المثل است. که متاسفانه در لایههاي فرهنگی و رفتاری ما نفوذ یافته و نهادینه شده است. برای چنین مدعایی هزاران شاهد ميتوان آورد، صفهاي طویل و توام با درگیری نذورات در ایام محرم و رمضان خود گواه نوع رفتار ما در برابر پدیده رایگان است.
بسیاری از ما در طول سال صدبار قیمه پلو و چای و ساندویچ مصرف ميکنیم، اما در این ایام بخصوص؛ حاضریم حق هم نوع و هموطن خود را نادیده بگیریم تا سهم بیشتری از نذری نصیب مان شود! شاید رنگ مذهبی این نوع توزیع رایگان دلیل استقبال مردم عنوان شود اما این هم نميتواند توجیه این نوع برخورد مردم باشد. متاسفانه مسئله عمیق تر از این بحثهاست، حرص و طمع برای انچه به صورت رایگان توزیع ميشود در ناخود آگاه مردم ایران وجود دارد و مهمترین علت، صحنههاي شرم آور این روزها هم از همین ناشی ميشود.
مردم باور دارند که اگر نجنبند! و زرنگ نباشند حق شان ضایع خواهد گشت، و برای به دست آوردن این حق؛ ابتدایی ترین اصول انسانی را هم زیر پا ميگذارند و کرامت و عزت نفس خود را فدای یک شانه تخم مرغ ميکنند. شاید جملات بالا تلخ و گزنده باشند، اما حقایقی هستند که متاسفانه در کشورمان وجود دارد، که باید ریشه یابی و درمان شود و مشخص شود که چرا ایران و ایرانی با هفت هزار سال تمدن و هزار و چهارصد سال پشتوانه دینی و مذهبی، اکنون برای دریافت مرغ و تخم مرغ چنین حریص ميشود و عکسهاي شرم آور صفها، نقل روزنامههاي کشورهایی ميشود که تمدن شان به سیصد سال هم نمیرسد.
اگر نگاهی اجمالی به رخدادهای صد سال اخیر ایران بیاندازیم، شاید علل روانی این نوع رفتار میان مردم مشخص شود. این درخت شوم و تناور در سالهای جنگ جهانی دوم در ایران به صورت مشخص ریشه دواند، زمانی که ملت دچار قحطی شدند و برای نان و غذا همدیگر را کتک زدند. پس از سقوط رضا شاه، درآمد نفت، آبروی محمدرضا پهلوی را خرید و مردم با وجود تنگدستی به فلاکت دچار نشدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نفوذ مذهب و تعالیم دین اسلام مردم ایران را، نسبت به همدیگر مهربان و با گذشت کرد، طوری که مردم در طول جنگ تحمیلی با هر چه داشتند به کمک رزمندههاي جبهه رفتند.
پس از جنگ و با فروکش کردن فضای آرمانی و ایدولوژیک، و با تنگ تر شدن معیشت مردم، باز هم شاهد چنین پدیده هایی در صفهاي توزیع کالاها در برنامه کالابرگ بودیم. در دولت اصلاحات هم مردم کم و بیش با این پدیده درگیر بودند، با روی کار آمدن دولت احمدینژاد و سخت تر شدن معیشت، اعتماد به دولت کم شد، و مردم برای به دست آوردن منافع و منابع بیشتر حریص تر شدند و فرد گرایی و تنها به فکر خود بودن، جای نوع دوستی و به فکر دیگران هم بودن را در باور مردم گرفت.
هرچند، آنچه در این صفها و صفهاي مشابه آن در سالیان گذشته پدیده تلخ، تنگتر شدن عرصه معیشت بر مردم است اما از جنبههاي روانی و فرهنگی آن نیز نباید غافل شد و اینجاست که نقش رسانهها و آموزش و پرورش به عنوان نهادهای مسئول در امر فرهنگ سازی بیشتر نمود پیدا ميکند که متاسفانه کم کاریهاي این دو نهاد، امروز در صفهاي سبد کالا به وضوح مشخص است. و کاش صدا و سیما به جای شمشیر کشیدن روی دولت برخاسته از مردم، به فکر فرهنگ و ترمیم تمدن ایرانیان ميبود.
سبد کالا شاید برای نخستین بار باشد که دومین مقام بلند پایه ایران را مجبور به عذرخواهی از مردم کرد؛ در اینکه نیت دولت روحانی، قطعا با نیت دولت سابق در ارئه کالای رایگان متفاوت است شکی نیست، اما روش اجرا به دلیل نبود زیرساختهاي درست و اصولی هم در بحث شناسایی افراد نیازمند و هم در بحث توزیع درست اقلام مورد نیاز مردم، همان روشهاي عاری از کرامت دولت گذشته شد و همین موضوع هم موجب ناراحتی مردم، و هم جبههگیری رسانههاي مخالف دولت شده است.
مخالفان که دیگر از پوشش منتقد بیرون آمدهاند سبد کالایی را که شکل دیگری از توزیع یارانه و یادگار دولت عدالت است، نمادی از ناکارآمدی دولت یازدهم معرفی ميکنند! و اصلا هم به این موضوع کاری ندارند که این میراث را محمود احمدینژاد بر جای نهاده است. گویی برای مدافعان تازه وارد کرامت مردم! کرامت انسانی هم مانند بسیاری از مفاهیم دیگر تابع شرایط تعریف ميشود، اگر رئیسجمهور احمدینژاد بود، کرامت انسانی هم تعریف جدیدی دارد!
مثلا مردمی که در دوران احمدینژاد در صف پخش کامیونی مرغ، مجبور به دعوا و کتک کاری ميشدند، یا در مراسمهاي استقبال از مرد عدل! زیر دست و پا له ميشدند، یا ساعتها سرپا رجزخوانیهاي او را تحمل ميکردند، یا در صفهاي عابر بانکها، وقت با ارزششان تلف ميشد برای چهل و پنج هزار تومان، یا آمار دروغ و جعلی به آنها ارائه ميشد.
کرامت انسانی شان زیاد هم مهم نبود و این گروه بیشتر به فکر مدیریت عاملی فلان کارخانه و تریبون و روزنامه خود بودند تا فکر کرامت از دست رفته مردم و خدا ميداند که هم اینها بودند که با حمایت از امثال زنجانی و خاوری، حق معیشت مردم را به یارانهها گره زدند و ایرانی متمدن را به چنین روزی گرفتار کردند که هر وطن دوستی با دیدن صحنههاي صفها، اشکی از خون در چشم ميدواند که آیا حق مردمی که سی و پنج سال، پای قول و قرارشان با خمینی کبیر ایستادند این بود؟
رسانهها به ویژه رسانه ملی برای درمان این باور بیمار و خطرناک میان مردم بیش از هرکسی مسئول هستند. کاش به جای ساخت سریالهاي آوایی و بارانی که شعور مخاطبانشان را به بازیچه ميگیرند، رویکردی بهتر برای ایجاد فرهنگ صبر و صف در بین مردم اتخاذ ميکرد، که بی شک اساسیترین وظیفه این رسانه همین ایجاد و ترویج فرهنگ و ریشه کنی باورهای غلط ایرانیان است.