گروه سیاسی: چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید بخش اعظمی از افرادی که در اشغال سفارت آمریکا در 13ابان حضور داشتهاند در امروز با نام اصلاح طلب شناخته میشوند و طبیعتا اشغال یک سفارت در قاموس اصلاح طلبی چندان نمیتواند منطقی باشد. اما اکثریت قریب به اتفاق حضرات حاضر در آن ماجرا همچنان از آن اقدامشان دفاع میکنند و همصدا با جریان رسمی دلایل و توجیهاتی را برای آن اقدام میتراشند و به شکل هر ساله تکرار میکنند. قسمت بامزهی ماجرا این جاست که این افراد معتقدند که کار آنها کار درستی بوده است اما افرادی که قبل و بعد از این جماعت به سفارت خانهها حمله کرده و میکنند مرتکب کاری غلط و در تضاد با منافع ملی شدهاند!
به نظر میرسد باید صریح بود و این یک بام و دوهوا را چارهای کرد، اینکه آدمی متوجه اشتباهش شود و عذرخواهی کند نه تنها از ارزشش نمیکاهد بلکه باعث این میشود که احترامها نسبت به این شخص چندین برابر شود، حالا حکایت اصلاحطلبان و این ماجرا هم چنین حکایتی است، آقایان و خانمهای محترم اصلاحطلب دخیل در آن ماجرا با عملکردی که در این سالهای پس از اشغال سفارت از خود نشان دادهاند در عمل ثابت کردهاند که آن اقدام را رفتاری خوسرانه و خلاف منافع ملی کشور میدانند اما هنوز شهامت بیان این نکته را پیدا نکرده اند. گذشت زمان آنها که واقع نگرتر هستند را به این باور رسانده است که نه تنها آن اقدام خطایی بزرگ با تبعاتی تا همین امروز بوده است بلکه نفس دوری گزیدن از میز مذاکره هم جز ضرر چیزی عاید کشور نکرده است.
اگر مذاکره را برابر با سازش و تسلیم بدانیم حتما باید از آن دور بود اما وقتی طبق تجربهای مثل برجام توانستهایم با مذاکره طرف مقابل را وادار به عقب نشینی کنیم به این معناست که چنین توانی در این سوی ماجرا وجود دارد. از بحث اصلی دور نیفتیم، همهی حرف این است که اصلاحطلبان حاضر در آن تجربهی تاریخی اگر واقعا و از صمیم قلب همچنان آن کار را درست میدانند پس در اصلاح طلب بودن خودشانتردید کنند و اگر بنا به ملاحظات و مصلحتها به شکل هر ساله در توجیه آن اقدام بر میآیند پس حداقل در این موضوع سکوت کنند تا شاهد همصدایی دو جریانی که در باطن نگاهی متفاوت به این ماجرا دارند نباشیم.
2 13 آبان؛ ما و آمریکا
از اولین تنش هایی که میتوان بین ایران و آمریکا در پس از انقلاب یافت ماجرای اشغال سفارت آمریکاست. اشغال سفارتی که بعدها به لانهی جاسوسی مشهور شد. در این چند خط به آنچه که در گذشته رخ داده است کاری نداریم و غرض این است که با نگاهی به آینده تاثیرات این واقعه را در مناسبات دو کشور بررسی کنیم. کمتر کسی است که معتقد باشد که تحریمهای اولیه آمریکا در ایجاد کندی در اجرای برجام بیتاثیر بوده است و تیم مذاکره کننده هم چه در حین مذاکره و چه پس از به سرانجام رسیدن آن بارها به زبان اشاره و گاهی با صراحت از تاثیرگذار بودن آن تحریمها بر روند اجرای برجام سخن گفته اند. یکی از مهمترین دلایل وضع تحریمهای اولیه همین ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا در 13آبان 58 بوده است.
پرسشی که میتوان مطرح کرد این است که این وضعیت تنش آلود تا کی و کجا قرار است ادامه پیدا کند؟ تا چه زمانی قرار است در ایران گروگان گرفتن کارکنان یک سفارت را به شکل هر ساله جشن بگیریم و در سوی مقابل هم عدهای تندرو در آمریکا با سوء استفاده از این فضا مردم آن کشور را علیه ایران بشورانند و با ایجاد چنین جوّی هم ایران هراسی را در جامعهی آمریکا بیفزایند و هم برای تحریمهای خود مشروعیت حقوقی و مقبولیت عمومی بتراشند؟ آیا وقت آن نرسیده که فارغ از رفتارهای کلیشهای مرسوم برای این موضوع فکری کنیم؟ آیا به واقع تنها راه مبارزه با زیاده خواهیهای آمریکا و یادآوری استکبار ستیزی ملت ایران بزرگداشتن چنین واقعهای است؟ اینکه معمولا مقامات دولتی کشور در حداقل ده پانزده سال اخیر در این مراسم بعنوان سخنران حضور ندارند آیا نشانهای از این نیست که باید تغییری در این گونه مراسمات ایجاد شود؟
به نظر میرسد اگر همین امروز هم تغییر در نوع بزرگداشت این روز را آغاز کنیم باز هم دیر باشد و طرف مقابل بسیار بیش از ما توانسته است چهرهای نامناسب از کشور را به ملت خود ارائه کند. دنیای امروز دنیایی است که در آن باید حق خود را پای میز مذاکره باز ستاند و نه پشتتریبونهای امن و با نمایش قدرت هایی مثل تجمعات خیابانی. فقط کافی است برای چند لحظه خود را جای مردمی بگذاریم که میبینند هر ساله عدهای مرگ بر آمریکا گویان سالگرد به گروگان گرفتن کارکنان سفارتشان را جشن گرفتهاند، به واقع یک چنین رفتاری چه تصویری از ایران در اذهان آنها ایجاد خواهد کرد؟ سخن آخر اینکه میتوان انقلابی و استکبارستیز بود و در عین حال هم هوشیاری خود را در برابر چنین موضوعاتی حفظ کرد و با دست خود به ایران هراسی دامن نزد. مسیر اعتدال چنین مسیری است و هیچ کس هم از برگزیدن آن ضرر نخواهد کرد.
3
13 آبان از نگاهی دیگر
هر ساله در این روزها یک قرائت واحد از واقعهای که در 13 آبان 58 رخ داد ارائه میشود و کمتر پیش آمده است که آن تجربه را از زاویهای دیگر بنگریم. در اینجا سعی شده است تا جایی که امکان دارد از این سنت مرسوم دور شویم و با نگاهی دیگر 13 آبان را بنگریم. آنطور که از اسناد تاریخی بر میآید در پس از انقلاب ت57 مردم ایران، پیش از آن که دانشجویانی که خود را دانشجویان خط امام مینامیدند به سفارت آمریکا حمله کرده و آنجا را اشغال کنند در دو نوبت چنین اقدامی توسط چپها صورت گرفته است که در هر دو نوبت هم با برخورد قاطع نظام مواجه شده است و چنین رفتاری به هیچ وجه مورد تایید مسئولان کشور نبوده است. اما در این مورد بسیاری از مسئولان به استثناء مرحوم بازرگان و یارانش در دولت موقت تمام قد از چنین اقدامی حمایت کرده و همچنان هم همان حمایت و بزرگداشتن آن واقعه ادامه دارد. دربارهی علت چنین تناقضی باید اندیشید. دیگر نکته در این موضوع این است که طبق گفتههای شاهدان و فعالان اشغال سفارت چنین دلایلی برای حمله به سفارت آمریکا بیان میشود: 1ــ ملاقات وزیر خارجه دولت موقت با وزیر خارجه آمریکا 2ــ پناه دادن به شاه 3ــ دخالتهای آمریکا در آشوبهای قومیتی داخلی ابتدای انقلاب 4ــ حمایتهای آمریکا از شاه در رژیم گذشته بعنوان مثال دخالت در سقوط مصدق 5ــ تبدیل شدن سفارتخانه آمریکا به جاسوسخانهی این کشور
هر کدام از این چهار دلیلی که ذکر میشود دارای ابهاماتی است و میتوان به آن خدشه وارد کرد. در مورد اول سوالی که میتوان مطرح کرد این است که مگر وزیر خارجه جمهوری اسلامی برای ملاقات هایش باید از دانشجویان اجازه بگیرد که این موضوع را بهانهای برای حمله به سفارت آمریکا اعلام کرده اند؟ و از این مهمتر مگر در آن دوران مذاکره با آمریکا ممنوع بوده است که چنین ملاقاتی اقدامی غلط تلقی شود؟
دربارهی دلیل دوم ابتدا بابد به جای حرکت از پلهی دوم به پلهی اول بازگردیم و به خاطر بیاوریم که دولت آمریکا در ابتدا اجازهی حضور شاه در کشورش را نداده است و بعد از وخیم شدن اوضاع جسمی محمدرضا پهلوی تنها برای ادامهی درمان اجازهی حضور در خاک این کشور را به او میدهد، نکتهی دیگر هم این است که این چه توقع عجیب و غریبی است که از کشوری با مختصات آمریکا داشتهاند که مهمترین متحدش در منطقه را رها کند، رها کردنی که به معنای مرگ او با طناب دار است، طبیعتا هیچ کشوری در جهان نسبت به متحد خود چنین رفتاری را انجام نخواهد داد و نمیتوان به دلیل اینکه دولتی اجازهی ورود فردی به کشورش را داده است به سفارتش که در حکم خاک آن کشور است حمله کرد.
در رابطه با آنچه پیرامون دخالت آمریکا در آشوبهای قومیتی ابتدای انقلاب بیان میشود باید گفت که مگر این دانشجویان محترم مسئول امنیتی کشور هستند که از دخالت آمریکا در آن واقعه در آن زمان با چنان قاطعیتی حرف میزدند و بر فرض آنکه ادعایشان صحیح بوده باشد آیا شخص یا نهادی به آنها اجازه داده بود که با حمله به سفارت آمریکا به خیال خودشان از دخالتهای آمریکا در تنشهای داخلی جلوگیری کنند؟
در مورد علت چهارم، اینکه در گذشته آمریکا چه کرده است و چه نکرده است چه ارتباطی به آن روز داشته است؟ این که بگوییم حمله به سفارت آمریکا در پاسخ به دخالتهای آنها در سقوط مصدق بوده است بیشتر شبیه یک توجیه مضحک است تا یک واقعیت تاریخی. اگر به واقع صدمات آمریکا به کشور در رژیم گذشته مبنای عمل بود که از همان ابتدا مسئولان نظام با این کشور قطع رابطه کرده بودند.
و دربارهی پنجمین موردی که بعنوان علت بروز این واقعه نام میبرند باید پرسید که مگر دانشجویان، علم غیب داشتهاند که میدانستند در داخل سفارت آمریکا و در اتاقهای مخفی اش اسنادی وجود دارد که به زعم این حضرات اسناد جاسوسی است، البته باید گفت که با بررسی همان اسناد این ادعا هم رنگ میبازد و بسیاری از اسنادی که بعنوان سندی برای اثبات لانهی جاسوسی بودن سفارت آمریکا ارائه میشود اتفاقا کارویژهی هر سفارتخانهای در دنیاست و هر کس که از ابتداییترین مسائل سیاست خارجی هم با خبر باشد میداند که ارتباط گیری با افراد درون حاکمیت و فعالان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یک کشور و ملاقات و گفتگو با آنها جزء لاینفکی از وظایف سفارتخانهها است. دربارهی این اسناد در آن روزها چنان جوّی به راه انداخته شد که همه باور کردند که به واقع در آن محل جاسوسی شده است و این اقدام خودسرانهی دانشجویان ستایش شد.
سوالی که میتوان در انتهای این نوشته درباره اش فکر کرد این است که اگر رابط بین دانشجویان و نظام در آن واقعه به جای آیت الله موسوی خوئینیها، آیت الله خامنهای بود آیا باز هم این حرکت به آن شکل خودسرانه اش انجام میشد؟ آنطور که از گفتههای فعالان آن حادثه بر میآید آنها برای تایید این حرکت خود پیش از شروع برنامه هایشان علاقه مند بودهاند که نظر مرحوم امام را دربارهی این اقدام بدانند و بعد از تایید ایشان حرکت خود را آغاز کنند، برای ارتباط با بیت امام ابتدا آیتالله خامنهای بواسطهی روابط نزدیکشان با جامعه دانشگاهی مدنظر دانشجویان بود اما به دلیل سفری که برای ایشان پیش آمده بود و در ایران حضور نداشتند دانشجویان آیت الله خوئینیها را که در آن زمان مشی تندروانهای را در سیاستورزی شان برگزیده بودند برای این کار انتخاب کردند و ایشان هم به جای آنکه مرحوم امام را مطلع کنند به دانشجویان اعلام میکنند که حرکتشان را بدون در نظر گرفتن نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی آغاز کنند و بعد به ایشان گفته خواهد شد و چنین شد که آن حرکت به شکل خودسرانه و بدون اذن امام انجام شد.