داریوش احمدیان: در این چند روز اخیر که نرخ رشد اقتصادی شش ماهه اول سال به میزان 6/4 درصد از سوی مرکز آمار اعلام شده است شاهد آن هستیم که بار دیگر عدهای بر طبل بی اعتمادی به آمارهای رسمی اقتصادی میکوبند و مدعیاند تورم تک رقمی، نرخ رشد بیش از شش درصد،تراز تجاری مثبت، ایجاد هفتصدهزار شغل در سال و دیگر شاخصهای اقتصادی امیدوار کنندهترفند انتخاباتی دولت است. هنگامی که در سطح جامعه هم میرویم مردم حاضر در متن جامعه اظهار میدارند که اثر این شاخصهای مثبت را چندان بر زندگی شان احساس نمیکنند. پرسش اساسی این است که علت این ملموس نبودن ظاهری شاخصهای مثبت در کجاست؟
به عنوان مثال در موضوع نرخ تورم مطابق آنچه مرکز آمار اعلام میکند این شاخص از بیش از 40 درصد در ابتدای کار دولت یازدهم به کمتر از هشت درصد رسیده است. با نگاهی به محاسبات صورت گرفته هم میتوان پذیرفت که آمار اعلام شده درباره تورم به درستی حساب شده است و دستکاری شده نیست اما چرا در زندگی عامه مردم آن چنان اثری نداشته است؟
علت این امر را باید این موضوع دانست که حتما تورم هشت درصدی از تورم 40 درصدی وضعیت مساعدتری است اما باز هم تورم بسیار بالایی است. در دنیایی که نرخ تورم در بسیاری از کشورها بین 1تا 4 درصد است، تورم 8 درصد یعنی یک فاجعه برای اقتصاد ملی هر کشوری. بنابراین وضعیت سخت معیشتی مردم اتفاقا تاییدی است بر اینکه تورم 8 درصدی اعلام شده از سوی مرکز آمار نرخ تورمی واقعی و درست است.
نمونه دیگر نرخ رشد اقتصادی است، مطابق آنچه مرکز آمار اعلام کرده است این شاخص اقتصادی در انتهای دولت قبل به منفی 7 درصد رسیده بود، و امروز نرخ رشد اقتصادی به بیش از مثبت 6 درصد افزایش یافته است. هنگامی که پای درد دل صنعتگران و فعالان اقتصادی مینشینیم شاهد آن هستیم که از رکود بازار گلایه مندند و با اینکه تاکید دارند که هرگز علاقهای به تجربه کردن شرایطی که دولت سابق ایجاد کرده بود ندارند اما همچنان اثر ملموسی از افزایش نرخ رشد را در زندگی شان احساس نمیکنند.
در مقابل مرکز آمار و بانک مرکزی هم با جزییات نرخ رشد اقتصادی در هر بخش را ارائه میدهند و نمیتوان به افرادی که عمرشان را صرف همین محاسبات آماری کردهاند به سادگی تهمت دروغگویی زد. نکتهای که در این بحث از آن غفلت میشود این مسئله است که اقتصاد کشور نزدیک به شش سال نرخ رشد کم را تجربه کرده است و هشت فصل پیاپی با نرخ رشد منفی روزگار گذرانده است. به بیان سادهتر یعنی اقتصاد ملی در این هشت فصل که بین سالهای 90 تا 92 بوده است چند پله زیر صفر رفته است. هنگامی که این تصویر را در ذهنمان داشته باشیم آنگاه میتوان فهم کرد که چرا با وجود آنکه در این دو سه سال نرخ رشد اقتصادی چند پلهای بالا آمده است همچنان شیرینی این نرخ رشد اقتصادی به کام مردم نیامده است.
مثال پر مناقشهی دیگر اعلام آمار ایجاد هفتصد هزار شغل در سال است، بسیاری از مردم در سطح جامعه با نگاهی به خانواده شان که فرزندانی بیکار در آن هستند و مقایسه این وضعیت با آمار ارائه شده آن را خلاف واقع میدانند اما توجه به یک نکته میتواند این ابهام را هم برطرف نماید. آری، دولت روحانی به واسطه گشایشهای حاصل شده از طریق برجام و همچنین تسهیلات ارائه شده توسط بانکها توانسته است این هفتصد هزار شغل خالص را ایجاد کند اما مشکل اساسی این جاست که تنها برای همین امسال بیش از یک میلیون و دویست هزار نفر جویای کار وارد بازار کار شده اند.
یعنی تنها امسال با آنکه هفتصد هزار شغل ایجاد شده است همچنان پانصد هزار نفر به بیکارهای قبلی اضافه شده اند. این تصویر را هنگامی که در کنار تعداد شغل ایجاد شده در سالهای قبل قرار میدهیم این قصه بیکاری پر غصهتر نیز میشود. به طور خلاصه میتوان علت غیر ملموس بودن این شاخصهای مثبت برای مردم را در همان جمله معاون اول رییس جمهور جستجو کرد که خطاب به جریان مخالف دولت گفته بود آن زمان که قدرت داشتید کشور را به ته دره بردهاید و حالا این دولت تنها توانسته است کشور را چند پله از ته دره به سمت بالا بیاورد.