رضا صادقیان
آمارهای رشد جمعیت طی پنج سال گذشته نه تنها امیدوار کننده نیست که حامل پیامی هشدار دهنده برای یک دهه پیشرو است. برای نخستین بار در تاریخ پنجاه سال اخیر میانگین سنی از مرز 30 سال گذشته است. چنین آمارهایی نشان میدهد جمعیت کشور در حال پیرتر شدن است. براساس آمارهای سازمان ثبت احوال سن ازدواج طی سالهای گذشته رو به افزایش گذاشته و بیش از 11 میلیون جوان ایرانی ازدواج نکرده در کشور وجود دارد، با توجه به جمعیت کشور نزدیک به 14 درصد جمعیت ایران عملا در شمار خانوادههای جدید و فرزندآور به حساب نمیآیند.
آمارهای رو به افزایش بازنشستگان کشور، آمار بالای بیکاری برخی از استانها و پایین آمدن نرخ امید به زندگی در مقایسه با دیگر کشورها آیندهای ناامید کننده را مقابل دیدگان ماترسیم میکند. سالهایی که هزینه درمانی رو به افزایش بازنشستگان بخش قابل توجهی از بودجه دولت و خانوارها را به خود اختصاص خواهد داد، با اشخاصی روبهرو هستیم که به دلیل پیدا نکردن شغل مناسب موفق به تشکیل خانواده نشدهاند و جوانانی که امید چندانی به زندگی در شرایطی بهتر را در سر نمیپروانند و عملا در مقابل بسیاری از رویدادهای پیرامونی به صورت بیتفاوت برخورد مینمایند، در چنین شرایطی توقع از بهبود یافتن شاخصهای سرمایه اجتماعی نیز در میان نیست. پدیده «فرار مغزها» و مهاجرت افراد با تحصیلات بالا بخشی از پازل افسردگی جمعی است، در کشوری که فرزندآوری به امری دشوار، هزینهبر و باری به هر جهت تعریف شود و باتراکم جمعیت سالخوردگان در بیمارستانها، مطب پزشکان و پارکها روبهرو شویم ناخواسته با نمایی «میرا» روبهرو هستیم، تصویری که حکایت سرزنده بودن و پویایی جامعه را بازگو نمیکند.
مسئله پایین آمدن آمارهای ازدواج و بالا رفتن سن تشکیل خانواده طی سالهای گذشته به عوامل بسیاری ارتباط میکند، نخستین عامل را میتوان نبود شغل و درآمد کافی برای بنیان نهادن خانواده معرفی کرد، یا پذیرش زیست تجردطلبانه را به تغییرات اجتماعی و فربهتر شدن فردیت در دوران مدرن مرتبط دانست، قبول عامل اول و دوم تفاوتی در رونمایی از واقعیت اجتماعی و کهنسال شدن جمعیت به عنوان نتیجه این رفتارها نمیکند. در واقع بالا رفتن میانگین سنی جمعیت در این پدیده خاص متغییر مستقل نیست و به خودی خود ما با پدیده سالخورده شدن جعیت روبهرو نمیشویم مگر عناصر دیگری را در نظر آوریم. متغییر که به عوامل دیگری از قبیل شغل، پذیرش زندگی جدید، آمادگی اجتماعی، همراهی خانوادهها، سبک زندگی، رضایتمندی و مواردی دیگر ارتباط مستقیم پیدا میکند. نصب بنرهای خوش آب و رنگ و برگزاری همایش زندگی بهتر و ازدواج آسان تغییری در این آمارها فراهم نخواهد آورد.
کسانی که به هر دلیل تن به ازدواج و تشکیل خانواده نمیدهند را میتوان به دو گروه متمایز تقسیمبندی کرد. افرادی که با پذیرش سبک زندگی به شیوهای دیگر و یا انتخاب «ازدواج سفید» در جهتی متفاوت از هنجارهای جامعه سیر میکنند و دختران و پسرانی که به دلیل نداشتن شغل و نیازهای اولیه زندگی قید متاهل شدن را برای همیشه میزنند، گروه نخست با به دست آوردن شغل و درآمدهای کلان نیز به سوی بنیان نهادن خانواده نخواهد رفت، این گروه با شیوهای دیگر زندگی میکند ولی دسته دوم با فراهم شدن زمینههای زندگی تن به ازدواج و در نتیجه فرزند آوری میدهد.
بهتر است قبل از آنکه غرق در نصب طرحهای گرافیکی با محتوای دوچرخههای سه نفر و حتی پنج نفره خانوادگی در جهت تشویق به فرزندآوری در میادین پرتردد شهرهای بزرگ باشیم، دامنه و هدف خود را در عرصه سیاستگذاری عمومی مشخصتر از قبل کنیم، ارائه برنامهای کلی که همه این سلیقهها را پوشش دهد قبل از آنکه به خروجی مناسبی منجر شود، آن برنامه با شکست روبهرو خواهد شد. همانگونه که نشریات سیاسی براساس دستهبندی مخاطبان اقدام به تولید محتوی میکنند و یا دولتمردان تلاش مینمایند براساس مطالبات حداکثری شهروندان به ارایه برنامههای اجرایی اقدام کنند، نیاز است در چنین بخشی قید آن گروه نخست، افرادی که سبک زندگی متفاوت و تجردطلبی را برگزیدند خط بکشیم و تنها با تمرکز به راهکارهای اساسی گره از گرفتاری شهروندانی که خواهان تشکیل خانواده هستند برنامهریزی کنیم. سیاستهای افزایش جمعیت تا هنگامی که نگرشی همهجانبه بر آن حاکم نشود، وضعیت سالخوردگی در سالهای آینده به عنوان یک معضل اجتماعی جلوهگر خواهد شد. چندان دور از ذهن نخواهد بود که با بهانهتراشی و بر زمین ماندن طرحهای کاربردی متوسط سن جمعیت کشور پلههای بحران را طی کند و با سرزمینی سالخورده و ناتوان از پیشبرد کارهای روزمره شویم.