دریافت لینک صفحه با کد QR
سیاست به معنای اداره کردن دولت و قدرت به معنای مرکزیترین مفهوم در دانش سیاسی و سیاست، نه تنها با امر ذهنی و آشفته فکری ارتباط ندارد، بلکه چنانچه با ذهنیتگرایی و تصویرسازی کاذب به آن ورود کنیم و یا حتی موفق شویم بخشهایی از قدرت را با چنین برداشتی کسب نماییم، سرانجام دیری نمیپاید که با سرعتی غیرقابل تصور با دیوار سخت واقعیتها روبهرو میشویم و گریزی نیست مگر شناخت و گام برداشتن در جهت حل کردن مشکلات و دشواریهایی که با آن روبهرو هستیم. هر فرد سیاسی و سیاستگذاری ناخواسته با دیوار واقعیت روبهرو خواهد شد.
در عرصه سیاسی، اکثر چهرههایی که خود را از طریق صندوقهای رای به محک خواستههای شهروندان میگذارند و در معرفی خود از واژههایی همچون؛ آرمانگرا، عدالتخواه، شایسته سالار، مبارزه با فساد مالی و اداری، دشمنی کردن با کمکاری نیروهای اداری، بالا بردن میزان سرانه مطالعه شهروندان، رونق بخشیدن به سفره مردم، پربار کردن سبد خرید خانوار ایرانی، کاهش بودجه جاری سازمانها، آوردن آب به فلان رودخانه، احیای کشاورزی و رونق کسب و کار و عبارتهای دیگر برای توصیف خود استفاده میکنند، چنین است.
اما همین افراد و بعد از نشستن در جایگاهی که برای آن مبارزه میکردند به آرامی متوجه میشوند رسیدن به آن نقاطی که در روزهای قبل برای همگانترسیم و صدها شعار و سخنرانی درباره آن موضوعات و گرفتاریها کردند، براساس واقعیتهای جاری در اقتصاد و وضعیت بازار پول و سرمایه امکان اجرایی شدن ندارد و آنطور که درباره شرایط کمکاری و کار نکردن نیروهای اداری میگفت، نیست و مهمتر اینکه جایی برای بازسازی این بخشها آنگونه که در روزها و ماههاي قبل تصور کرده بود، نیست!
به این ترتیب و در کمال آرامی و حتی بدون بروز واکنشهای بیرونی بخشهای زیادی از واقعیت را قبول و تلاشی در جهت حل آنها نمیکنند و یا تسلیم وضع فعلی میشوند! شاید بتوان از سبکی سخن و گفتارهای کلان در عرصه اجتماع و سیاست گفت و در مقابل از سنگینی و تلخی واقعیتهای جاری. به عنوان مثال وجود تورم بخش جدا نشدنی اقتصاد ایران امروز و دیروز بوده و شده است، برخی از اقتصاددانان از حل کردن آن و یا کنترل تورم سخنها گفتهاند، مقالات علمی بسیاری به نگارش درآمده و کتابهایی نیز. براساس همین نوشتهها و تحقیقات منتشر شده، شخصیتهای سیاسی قول میدهند و قرار بوده که گرمای سوزان تورم را به دمای معتدل و غیرسوزان برای شهروندان مزدبگیر و کارگران برسانند، به عبارتی دست و پای غول مخرب تورم را براساس سیاستهای مدبرانه فقط فلج کنند -بازگرداندن غول چراغ تورم به جای خودش همچنان باقی خواهد بود- ولی نه تنها موفق نشدند به چنین هدفی دست یابند، بلکه با سیاستگذاری و انتخاب روشهای دیگر عملا نقش باد را برای آتش تورم در اقتصاد ایران بازی کردند. همین وضعیت را در بازار نامتعادل ارز، کاهش قدرت تولید شرکتهای تولید کننده و رکورد در بازارها را شاهد هستیم و جاها و حوزههای دیگر.
چگونگی بالا بردن سرانه مطالعه، حل بحران بیکاری، کاهش تورم، افزایش بهرهوری و صدها موضوع دیگری نیز در این میان به حاشیه میروند. آنچه در این میان قابل توجه است، دور بودن دیوار واقعیت از افراد تاثیرگذار و چهرههای سیاسی در مقایسه با شهروندان است. گویی آنها آخرین نفراتی هستند که از بودن و حضور سرسختانه دیوار واقعیت در زندگی شخصی و پیرامون خود آگاه میشوند و اولین افرادی که بودن و تاثیرات این دیوار را در زندگی خود درک میکنند، عموم شهروندان هستند، کسانی که حمل کننده سیاستهای کلان و خرد در حوزههای مختلفاند.
کسانی که به آسانی کاهش نرخ تورم و صدها امر دیگر را در زندگی خود احساس میکنند اما و در صورتی که جایگاه شهروندان به عنوان اولین افرادی که بودن دیوار واقعیت را با تمام وجود درک میکنن برای مدتی با چهرههای تاثیرگذار و سیاستگذاران تغییر کند، شاید سیاستمدارها از زاویهای دیگر با مشکلات روبرو شوند و با پذیریش دیوار واقعیت در زمانی که مفید فایده باشد –بخوانید باور به وجود صدها گره و گرفتاری در بخشهای مختلف- بتوانند گامهای دقیقتر و گرهگشاهی در اقتصاد، فرهنگ و سیاست بردارند. در واقع میبایست بپذیرند این مشکلات، اکنون و امروز هست و به راستی جایی برای نادیده گرفتن و یا ندیدن دیوار واقعیت وجود ندارد، فقط اینکه کی و چگونه با آن روبرو شویم مهم است.