اسماعیل خلفازاده
مقدمه: آیا جنبش اصلاحطلبی به بنبست رسیده است؟ آیا باید به دنبال راهکار جدیدی گشت؟ آیا دیگر اصلاحطلبان نزد مردم اعتبار لازم را ندارند؟ آیا جنبشهای اعتراضی اخیر مردم در برخی از شهرها، به معنای عبور مردم از جریان اصلاحطلبی است؟ آیا بین خواست اصلاحطلبان و مردم فاصله افتاده است؟ آیا حمایت جریان اصلاحطلبی از دولت روحانی باعث ناکارآمدی این جنبش اجتماعی شده است؟ آیا زمان عبور جریان اصلاحطلبی از روحانی فرارسیده است؟ و. . . . در چندماهه اخیر با موجی از اعتراضات روشنفکران از جریان اصلاحطلبی، از هاشم آغاجری گرفته تا محمدرضاتاجیک و. . . روبرو بوده و هستیم. گوئی که این متفکرین در حال فاصله گرفتن از احزاب و جریانات اصلاحطلب حامی دولت هستند. درحالیکه برخی از اصلاحطلبان شناختهشده دیگر همچون سیدمحمد خاتمی، سیدمصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، علی شکوریراد و. . . همچنان بر استمرار جریان اصلاحطلبی و حمایت از دولت پافشاری میکنند. واقعیت چیست و حق با چه کسانی است؟
در این مقاله بر آنیم که ریشه موضوع را بر شکافته و حداقل به برخی از این سؤالات پاسخ بگوییم. از سال 76 که دولت اصلاحطلبی بر روی کارآمد، امیدهای زیادی برای استقرار دموکراسی و رسیدن به توسعه و رفاه مردم ایران برانگیخت. امابا روی کار آمدن دولت احمدینژاد شاهد یک عقبگرد و قهقرا بودیم. در طول 20 سال گذشته این امیدها به همراه جریان اصلاحطلبی فرازوفرودهای زیادی را به خود دیده است و کشور دچار آسیبهای زیادی شده است. بیکاری، اعتیاد، رکود اقتصادی، کاهش قدرت خرید مردم و. . . بدجوری مردم را آزار میدهد و گویا صبر عدهای نیز در این تنگشده است. اما باید بسنجیم که جامعه ما ازلحاظ رسیدن به جامعه مدنی چقدر پیش رفته است. انجمنها (NGO) و احزاب چقدر گسترشیافته است؟ نقش ما در پیشرفت جامعه مدنی چقدر بوده است؟ آیا نقش ما بیشتر بوده است یا نقش تکنولوژیهای ارتباطی همچون تلگرام و اینستاگرام و غیره؟
بدونتردید در کشورهای دموکراتیک جامعه مدنی قویتراز دولتها هستند. رشد و قدرتمند شدن جامعه مدنی باعث میشود که دولتها تحمل بیشتری نسبت به اعتراضهای مردم داشته باشند، با قانونمداری بیشتری رفتار کنند. برنامههای خود راشفافتر ارائه نمایند و نسبت به عملکرد خود پاسخگوئی بیشتری داشته باشند. انتخابات آزادتری برگزار نمایند. حق انتخاب شدن و انتخاب کردن مردم را به رسمیت بشناسند. نسبت به آسیبهای زیستمحیطی حساسیت داشته باشند. زیرساختهای لازم برای فعالیت بخش خصوصی فراهم آورند. منافع ملی کشور را نسبت به منافع ملی دیگر کشورها در اولویت قرار دهند. صلح، آرامش و امنیت اقتصادی کشور را تأمین کند.
صرفنظر از اینکه توسعهیافتگی اصول ثابتی همچون علم باوری، قانون پذیری، عقلانیت، آموزش مدنیت، شایستهسالاری، راستگوئی، مبارزه با فساد، داشتن وجدان کاری و. . . دارد که جهانشمول بوده و تابعی از جغرافیا، نژاد و ملیّت نیستند و هر ملتی بخواهد پیشرفت کند، لاجرم باید آنها را بپذیرد. معمولاً در کشورهای دموکراتیک و توسعهیافته، حداقل دو حزب قوی و قدرتمند وجود دارد که نمیتوانند همدیگر را از صحنه سیاسی کشور حذف کنند. آنان در رقابت با دیگر احزاب، با ارائه برنامههای کاری به جلب آرای مردمی میپردازند و در صورت پیروزی به تشکیل دولت اقدام میکنند. احزاب شکستخورده نیز با تشکیل دولت در سایه، به رصد کردن اقدامات دولت میپردازند و با انگشت گذاشتن بر کاستیهای احتمالی به افشاء نقاط ضعف و خطاها پرداخته وبدین طریق از حقوق مردم صیانت میکنند و میکوشند در انتخابات بعدی با ارائه برنامه بهتر، آرای بیشتری را کسب کنند و این چرخه برای بهبود حکمرانی خوب در حال گردش میباشد.
در کشورهای توسعهیافته احزاب وانجمنها (NGO) فراگیر هستند و از اعضا و هوادارانی پرشور تشکیل میشوند. این اعضا در احزاب، پس از کسب آموزش و دانش سیاسی، فراگیری مهارتهای کار جمعی و احراز شایستگی لازمبهتدریج وارد کارهای اجرائی و دولتی میگردند. ولی گویا در کشور ما، عدهای خود را بالاتر از آن میدانند که در احزاب شرکت کنند. آنان بیشتر در محافل آکادمیک مینشینند و از دور دستی بر آتش دارند و گاهی هم با ارائه کتابی، مقالهای، مصاحبهای به ابراز وجود میپردازند. کشور ما بیشترین آمار مهاجرت سالانه به خارج از کشور را دارد. روشنفکران و متخصصینی که باروبندیل خود را برای زندگی بهتر در کشورهای غربی بسته و رهسپار دیار غرب میشوند. اما آیا ایجاد یک کشور توسعهیافته و دموکراتیک یا مردمسالار به خود بهخودیخود میسر است. با مطالعه تاریخی درمییابیم که تحولات دموکراتیک در کشورهای غربی بیش از چهار قرن طول کشیده است و این راه برای آنان هم، راه همواری نبوده است. پس نقش روشنفکران ما در این میان چیست؟ همه روشنفکران و اصلاحطلبان کشورما مشتاقانه آرزومند تحولات توسعهیافتگی و دموکراتیک شدن هستند. اما آیا همه ما نقش خود را به درستی ایفا میکنیم؟ پس این حزب گریزی و فرار از کار جمعی چیست؟ برای مثال، بیشتر ما اصلاحطلبان، منتخبین لیست امید مجلس شورای اسلامی را ضعیف میدانیم ولی علت ضعف آن چیست؟
آیا بهغیراز نهادینه شدن احزاب است؟ اگر احزاب سیاسی نهادینه شوند و انتخاب افراد بر مبنای شناخت فکری و برنامههای آنان از طریق احزاب باشد، شناخت شخصی جایگاه خود را از دست میدهد و بسیاری از هزینهها که صرف شناخت شخصی افراد میگردد، از میان برداشته میشود. افرادی که از سوی احزاب و گروههای سیاسی که به مردم معرفی میگردند مبین و گویای خاستگاه فکری و بینشی آنها هستند و مردم همان شناختی که از احزاب و تشکلهای سیاسی دارند به فرد نامزد انتخاباتی تعمیم میدهند و لذا نیازی به تبلیغات آنچنانی نخواهند داشت. چنین کاری میتواند به تقلیل ستادهای انتخاباتی در شهرستانها، بخشها و دهستانها را نیز بینجامد. علاوه بر آن رسانههابهویژه صداوسیما در سطح ملی و منطقهایمیتوانند زمان معینی در اختیار نامزدها قرار دهند تا به معرفی خود و برنامهها و دیدگاههای خود بپردازند.
فقدان احزاب و تشکلهای سیاسی قوی سیاسی در ایران، کارکرد آنها را محدود به ایام انتخاباتی نموده است. در انتخابات نیز به عدم شناخت کامل و صحیح مردم از نامزدهای انتخاباتی، بهصورت یکی از مهمترین مشکلات در ایام انتخابات بروز میکند. درنتیجه ما با خیل انبوهی از نامزدهای مدعی خدمت، حتی در شهرهای کوچک روبهرومیشویم. کسانی که فاقد پایگاه اجتماعی لازم، فاقد مهارتهای لازم بوده و بهزور تبلیغات پر زر و برق و صرف هزینههای زیاد میکوشند تا در دل مردم جائی باز کنند، گاهاً کاندیداها خارج از توان خود به ارائه برنامههای خود بهطورکلی تن میدهند که شاید کاملاً ربطی به حوزه کارکردی آنها نداشته باشد. تبلیغات زودهنگام و پرخرج به خاطر افزایش پایگاه اجتماعی شدت مییابد. گاهی نیز برای نفوذ بر مردم، از ماهها بلکه سالها قبل از انتخابات اقدام به کارهایی مانند حضور در مجالس ختم، عروسی، ارسال پیامک به مناسبتهای گوناگون و. . . میکنند.
کسانی که بدین طریق به مجلس شورای اسلامی برای ایفای نقش نمایندگی که همانا قانونگذاری و نظارت راه مییابند، فاقد مهارتهای لازم برای قانونگذاری، برنامهریزی، تدوین بودجه سالانه دولتی، فاقد مهارتهای نظارتی برای کنترل سازمانهای دولتی میباشند. طبیعی است که فساد و اختلاس در کشور ما زیادتر از معمول میباشد. نتیجهگیری: اکنون کسانی که احزاب و جریانات اصلاحطلبی را شکستخورده معرفی میکنند و حتی شعار ایجاد خط سوم، یا عبور از روحانی را میدهند، ازموانع و محدودیتهای فعالیت حزبی و سیاسی چیزی نمیدانند. هیچ راهکار میانبری برای این کار وجود ندارد. مطالعات تطبیقی در دیگر کشورها چنین چیزی را نشان نمیدهد.
روشنفکران دلسوز و کسانی که مدعی ایثار و فداکاری در راه وطن هستند میتوانند با پیوستن به احزاب باعث، اسباب همافزائیاندیشهها و تقویت آنان گردند، تا احزاب بتواند با مطالعات و تجزیهوتحلیل بیشتر اقدام به ارائه برنامههایکوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت کنند، کاری که به تنهائی برای هیچکس ممکن و مؤثرنیست. وجود احزاب سیاسی در جامعه یک نیاز ضروری و اساسی تلقی میگرددبهطوریکه هم دولت و هم جامعه نیاز به حزب دارد. مفاهیم توسعه سیاسی، مشارکت مردم، مشروعیت سیاسی، قانونمندی، تحمل و مدارا، نظم و ثبات سیاسی مفاهیمی هستند که نقطه تلاقی آنها ظهور احزاب و گروههای سیاسی میباشد. بهطورکلی اگر مردم برای فعالیتهای حزبی و گرایش به حزب بهخوبی توجیه شوند، اعتماد مردم به احزاب تقویت شود، احزاب نهادینه گردند و احزاب در انتخابات در کنارلیست افراد خود برنامهها و عملکردهای خود را بهطور شفاف، منظم، منسجم و بهدورازکلیگویی ارائه دهند و در مقابل مردم پاسخگو بوده و فعالیت مستمر و دائمی داشته باشند، میتوانند روند دموکراسی خواهی و توسعه را در کشور تسریع کنند.