نیما زاهدی نامقی
در جستجوی شادی انسان، تنهایی میتواند غصه بخورد، ولی نمیتواند تنهایی شاد باشد. شادی، اساساً طبیعت اجتماعی دارد. حال چنانچه جامعه، از فرصت های برابر اقتصادی، تسهیلات اجتماعی، امنیت، کرامت انسانی، حقوق شهروندی و در یک کلام «آزادی» و «مردم سالاری» بیبهره باشد، مردم نیز شاد بودن را احساس نخواهند کرد. جامعهشناسان معتقدند تنها در یک جامعه شاد میتوان بین قوه عقل، احساسات و امیال، تعادل به وجود آورد اما آیا رسیدن به این هماهنگی جز در سایه یک جامعه آزاد امکانپذیر است؟
نباید از یاد برد که نسل جوان، بیشتر از هر گروهی، به میزانی از آزادی برای داشتن احساس شادی نیازمند است. وقتی تعدادی جوان به دور هم جمع میشوند و بلافاصله در ذهن ما سوءظن شکل میگیرد، یا وقتی این عده مشغول شادمانی میشوند بیدرنگ به شادیشان حمله میبریم، جز سلب آزادی و مقابله با آثار جوانی، حاصلی به دست نیاوردهایم.
متأسفانه در سالهای اخیر، مدیریت اجتماعی کشور، در دستان افرادی بوده است که درک علمی و صحیحی از شیوههای ابراز شادی نداشتهاند. اگر مدیران اجرایی، نسبت به «شادیهای زیرزمینی» هشدار میدهند باید اندیشید سیاستگذاریها در چه راستایی بوده که شادی را از حوزه عمومی به حوزه خصوصی رانده است؛ اگر آمارها نشان از رشد روزافزون «قرصهای شادیآور»دارد باید پرسید مگر چه اتفاقی در فرهنگی افتاده است که روزگاری اعتقاد داشت: صد خانه اگر به طاعت آباد کنی / به زان نبود که خاطری شاد کنی
شادی در زیر چتر بیاعتمادی؟! مدت مدیدی است تحقیقات اجتماعی، حاکی از درصد بالای احساس ناامیدی، عدم اطمینان به آینده، اضطراب و آمادگی جهت ابراز خشونت هستند. به نظر میرسد همزمان با بروز پدیدههای مذکور، جامعه ما دچار گسیختگی سیاسی و فاصلهگیری مردم از دولت نیز شده است. البته با برگزاری انتخابات یازدهم و جشن پیروزی، تا اندازهای شکاف بین ملت-دولت بازسازی گردید و همچنین، طنین صدای شادمانه مردم در خیابانها به گوش رسید.
این واقعیت نشان میدهد چگونه شهروندان، هرگاه حرکت دولت را همسو با منافع و خواستههای خود تشخیص میدهند احساس سرزندگی، نشاط و اعتماد پیدا میکنند. از سوی دیگر، احساس افسردگی، بیاعتمادی و عدم مشارکت در صحنههای اجتماعی-سیاسی، همواره زمینه رانتهای خرد و کلان را نزد وابستگان به محافل قدرت مهیا میسازد؛ تا جایی که شاید هفته یا ماهی، بدون کشف سوءاستفادههای مالی یا تشکیل پروندههای بزرگ مفاسد اقتصادی سپری نشود.
نتیجه چنین شرایطی، بیاعتمادی سیاسی، کاهش آزادیهای اجتماعی،برهمریختگی وضع معیشتی و در نهایت بینشاطی چهره مردم خواهد بود. بر این بینشاطی عمومی، باید ممانعتهای ریز و درشت نهادهای رسمی را هم از ابراز شادمانی افزود. در این صورت آیا ایراد از فرهنگ ایرانی است که سراسر خالی از سرور و نشاط است یا مدیران اجرایی ما با سیاستگذاری غیرعلمی و درکناصحیح از شادی، جوانههای نشاط را در جامعه خشکاندهاند؟
هویت فراموششده شادی یکی از ویژگیهای شعر و ادب فارسی محسوب میشود که با توجه به شرایط اجتماعی-سیاسی، دو شکل عمده به خود گرفتهاست: یکی ابژکتیو یا بیرونی و آفاقی؛ و دیگری سوبژکتیو یا درونی و انفسی. تا پایان دوران غزنوی، شادی آفاقی رونق بیشتری داشته است؛ ولی از دوره سلجوقی به بعد، به اقتضای شرایط بسته سیاسی و ترویج تصوف، شادی به تدریج جنبه درونی مییابد.
در این رابطه، سه شاعر عمده ایرانی، نماینده سه گونه از شادی در تاریخ کشورمان به شمار میروند: سعدی نماینده شادی آفاقی، مولوی نماینده شادی انفسی و حافظ، خالق شادی آفاقی-انفسی. از همین روست که شادی شعر حافظ، مقبولترین و متعادلترین نوع شادی در فرهنگ ایرانی-اسلامی به حساب میآید. در ایران پیش از اسلام، علاوه بر 12 جشن به ازای 12 ماه، 11 جشن مهم دیگر برگزار میشده است که در تاریخ پس از اسلام، با اضافه شدن اعیاد مذهبی، گنجینه عظیمی حاصل آمد. شادی اعتدالگرای دیوان حافظ، مدیون چنین گنجینهای است.
اما آیا امروز، مسئولین هم از قابلیتهای میراث گذشته بهرهای گرفتهاند؟ مسلماً پاسخ منفی است؛ اگر نه رتبه خشنودی ایرانیان در بین 100 کشور مورد مطالعه سازمان ملل، 84 نمیبود! در همین رابطه، آمار دیگری نشان میدهد طراوت و شادابی دختران 14 ساله ایرانی، مساوی با زنهای 40 ساله فرانسوی است! هر هفته 5000 نفر از هموطنانمان، به آنتالیا، ارمنستان، مالزی و ترکیه سفر میکنند تا در این کشورهای به اصطلاح شاد، تجربه متفاوتی به دست آورند. البته زمانی که مجلس پنجم شورای اسلامی تعطیلی تولد امام رضا (ع) را لغو و آن را به روز شهادت ایشان منتقل میسازد، یا وقتی رفتار رسانه ملی در قبال مخاطب، گویی ترویج حزن و اندوه است چندان نباید از آمارهای ذکرشده متعجب شد.
همچنین باید خاطرنشان ساخت، در دولت گذشته، شاهد رشد گروههای سنتگرایی بودیم که «سنتهای اجتماعی و فرهنگی» خود را به «قواعد و قوانین شرعی» تبدیل نموده و از این طریق و به کمک رسانهها و تریبونهایی که در اختیار داشتند، هر شکل و نحوه دیگری از زندگی را محکوم میساختند. لازم به ذکر است در «سنت خودساخته» این گروههای سنتگرا، هیچ ردپایی از حیات شاد و پرنشاط امروزی دیده نمیشود. بنابراین میتوان گفت در اکثر مواقع، مدیریت اجتماعی کشور، نسبت به بهرهگیری از منابع شادی در فرهنگ ایرانی-اسلامی، ضعف بزرگی نشان داده است.
مسئولین، خصوصاً در نهادهای مجلس، نیروی انتظامی و صدا و سیما، باید توجه داشته باشند بهره نبردن از سنت شادی، برهمزدن اجتماعات شادیو فراهم نساختن مکان و وسایل مجاز جهت ابراز آن، عدم وجود مقررات و قوانین مدافع شادی و خلأ ایدئولوژی رسمی شادی، سبب انحرافی قلمدادشدن سبک زندگی شاد شده است؛ به نحوی که حتی در نهاد خانواده نیز، پسر یا دختر سرزنده را با القابی همچون «سبک» و «جلف» میشناسند.
بنابراین به زبان جامعهشناسان، در شادی ایرانیهای معاصر، نوعی «تأخر فرهنگی»دیده میشود که در شرایط حساس میتواند منجر به آشوب و بحران گردد. البته امید است دولت یازدهم، همانطور که پیش از این وعده داده بود، با پیروی از خط مشی اعتدال، به احیای شادی و آزادی در جامعه بپردازد.
چند سال هست كه شادي و نشاط جز گناهانه كبيره شده... (107101)