جهانگیرمحمودی
کرامت و شرف حاتم طایی ورد زبان مسلمان و کافر و عرب و عجم است. با اینکه اومسلمان نبود همه از بزرگی و نیکیهای اومی گویند.به عنوان یک مسلمان افسوس ميخورم که چرا او مسلم نبود. چنانچه این احساس در بسیاری ازمسلمانان وجود دارد. گاهی دلم ميخواهد و آرزومی کنم که کاش او از مردان فارس بود. به عرب غبطه ميخورم و چه بسیار از مردان عرب که به یاد و تربیت او مانند حاتم هستند اما به این دل خوش ميکنم که حاتم طی دیگر فقط یک مرد عرب نیست. بلکه افتخاری برای همه بشریت است. همه از بزرگی وعظمت و انسانیت بی نظیر او ميگویند. داستانها گفته و شعرها سرودهاند. چنین مردانی اسطوره بشریت هستند. این باور که شعرا، هنرمندان و ادیبان بی آنکه انسانی در خور ستایش باشد و خصوصا دولتی هم مشوق آنها نباشد تا عظمت دروغین برای او بسازند، اقدام به بیان هنری یک اسطوره نميکنند، امری بدیهی است.
کوروش بزرگ نیز به عنوان یک اسطوره بشری قرنهاست که موضوع بیان هنری در جهان بوده است. برای مثال شعرایی مانند ماتئو باندلو ایتالیایی همچنین درام نویس آلمانی، هانس زاکس و نویسندهٔ انگلیسی، ویلیام پینتربراساس گزارشی ازگزنفون درباره کوروش به بیان شعر ودرام دراوایل قرن شانزدهم پرداختهاند. دراین گزارش تاریخی گزنفون مينویسد: همسر یکی از دشمنان کوروش، پانته آ نام داشت و بدست وی اسیر شد ولی با وجود تمام زیباییاش، کوروش به او دست درازی نکرد. پیر منفره، خالق کوروش پیروز در سال 1628 و آنتوان دانشه (کوروش 1706) جوانی کوروش را با روشی بسیار مثال زدنی تشریح کردهاند. گسترده ترین رمان نوشته شده در مورد شاهنشاه ایران، کتاب آرتامن یا کورش بزرگ (به فرانسوی: Artamène ou le Grand Cyrus) است که شامل 13٫000 صفحه بوده و توسط نویسندهٔ فرانسوی، مادلن دو سکودری به رشتهٔ تحریر در آمده است. شاعر آلمانی، کریستوف ماتین ویلند برای بدست آوردن امتیاز از پادشاه پروس، در اثر خود به نام آئینه طلایی (به آلمانی:Goldenen Spiegel)، حکومت فریدریش دوم را پادشاهی جدید کوروش نامید.
از زمان تأکید بر اهمیت و ارزش مذهبی پادشاه، در شمار زیادی از نگاره نماها با موضوع کوروش در کلیساها و صومعه ها، به صورت گستردهاي روبرو هستیم. برای نمونه آثار ویترای صومعه ابسدورف شهر اویلتسن در نیدرزاکسن آلمان را ميتوان نام برد. نوشتههای کنت لوسنا که بر پایهٔ تعالیم گزنفون از کوروش بود، برای شارل لو تمرر، دوک بورگوین، بصورت چهار فرش دیواری درآمد که هم اکنون این آثار در کلیسای نوتردام شهر بون کشور فرانسه نگهداری ميشوند. نقاش آمریکایی بنجامین وست، تابلویی را برای جرج سوم پادشاهی متحده کشید که نگارهاي تأثیرگرفته از گزنفون و بخشش شاه ارمنستان توسط کوروش است. پرترهٔ نقاش ایتالیایی، جووانی بندتو کاتیلونه، نمایی از کوروش شیرخوار و سگ مادهاي را به تصویر کشیده است و دیگر نقاش اهل ایتالیا، پیترو دا کورتونا تابلویی به نام نجابت کوروش در برابر پانته آی زیبا دارد.از قرن هفدهم میلادی، شخصیت کوروش گزینهٔ رایجی در موضوع اپراها شد، از جمله آنتونیو برتالی که در سال 1661 میلادی قطعهٔ رشد کوروش دوم (به ایتالیایی:Il Ciro crescente) را ساخت. فرانچسکو کاوالی در سال 1654 در اپرانامهاي از جی سی سورنتینو بخش کوروش دوم (به ایتالیایی:Il Ciro) را گنجاند. از شعرهای پیترو پاریاتی اپراهایی همچون کوروش (به ایتالیایی:Ciro) در سال 1709 توسط توماسو آلبینونی و کوروش در بابل (به ایتالیایی:Ciro in Babilonia) در سال 1716 توسط آنتونیو لوتی ساخته و پرداخته شدند.
از اپرانامهٔ شاعر معروف پیترو متاستازیو، در سال 1737 میلادی بالداساره گالوپی و 1744 نیکولو جوملی قطعهٔ شناخت کوروش (به ایتالیایی:Ciro riconosciuto) را ساختند، یوهان آدولف هاسه در سال 1751 میلادی، شناخت کوروش را عرضه کرد و جواکینو روسینی نیز در سال 1812 اپرای کوروش در بابل (به ایتالیایی:Ciro in Babilonia) را با متنی از اف. آونتی بروی صحنه آورد.در تاریخ نامههای سنتی رومانیایی آمده است که کوروش (به رومانیایی:Kir) شاهنشاهی بابل را درهم شکست و به یهودیانی که هفتاد سال به بردگی گرفته شده بودند اجازه داد تا در اورشلیم قلعهاي بسازند و در صهیون نیایشگاهی برپا دارند. در این متون آورده شده که خداوند توانایی غلبه بر بیشتر پادشاهان را به کوروش اعطا کرده بود.
با اینکه او بر همه کشور و دارایی آنان دست یافته بود، اما همهٔ آنان را زنده دستگیر کرد و هیچیک را نکشت.[fa.wikipedia.org] بیشترین منابع تاریخی برای شناخت کورش منابعی یونانی و غیرایرانی هستند. اقوام و ملل گوناگون از کورش به نیکی یاد کردهاند. منابع تاریخی درباره کمتر پادشاهی چنین شرایطی دارند آن هم منابعی که نویسندههای آنها ارزشها و نگرشهای گوناگون داشتهاند. کورش نه خود داعیه «بزرگ» بودن داشت و نه اطرافیان او و یا ایرانیان زمانش او را «بزرگ» ميخواندند. صفت «بزرگ» را نه حکومت پهلوی به او داده و نه حکومتهای پیشین او را بزرگ خواندهاند. مردم زمان حال نیز به او چنین عنوانی اطلاق نکردهاند. این عبرانیان و یونانیان بوده اند او را بزرگ ميداشتند. اینکه کردار و گفتار و پندار کورش به گونهاي بوده است که حتی یونانیانی که دشمن ایران بوده اند به بزرگی او اعتراف کردهاند، اینکه از دید افرادی که آنها را آزاد کرده و یا از سوی دشمن خود بزرگ خوانده شود دلیل بزرگی کورش است. اینکه خود و اطرافیانش و یا حتی مردم زمانه اش چنین صفتی را به او نسبت نداده اند و دچار «خودبزرگ بینی» نشده است و از سوی دیگران اینگونه خوانده شود از دلایل ماندگاری و درخشش کورش در تاریخ ایران و جهان است. کورش بزرگ است چون تاریخ به او این بزرگی را داده است و خود تاریخ شاهد این بزرگی بوده است.
کورش مورد احترام ادیان مختلف
در ادیان مختلف و کتابهای آسمانی به شخصیت کورش با صفاتی نیکو اشاراتی شده است. در قرآن مجید کتاب مسلمانان در آیههای 83 تا 99 سوره کهف، ذوالقرنین را فردی یکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و از بندگان شایسته و برگزیده خداوند نام برده و از او به نیکی یاد ميکند. نه تنها در قرآن مجید بلکه حتی در کتابهای عهد عتیق مانند تورات نیز به عنوان یک انسان برگزیده و بلندمرتبه ثبت شده است.کورش جایگاه ویژهاي در تاریخ یهود دارد. در تورات واژه عبری «ماشیاح» به مفهوم مسیح یا منجی، تنها برای کورش بزرگ استفاده شده و از او دست کم 23 بار، و با احترام زیاد یاد شده است.برخی از مفسران متقدم، مانند «وَهب بن منبه» و «محمد بن صائب کَلبی» و «یوسف بن موسی قطان» ذوالقرنین را همان کورش هخامنشی دانسته اند و در دوران معاصر نیز چند تن از بزرگان که بر یکی بودن ذوالقرنین قرآن و مسیح عهد عتیق با کورش هخامنشی گواهی دادهاند، که از آنها ميتوان به علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و پروفسور مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیر البیان، ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه، تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن، آیت الله میرمحمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق، حجت الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات، دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی، صدر بلاغی در قصص قرآن، جلال رفیع در کتاب بهشت شداد، منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی، قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ، دکتر فریدون بدرهاي در کتاب کورش در قران و عهد عتیق، محمدکاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش، آیت الله سیدمحمد فقیه، استاد محیط طباطبایی، حجت الاسلام شهید هاشمی نژاد و احمدخان بنیان گذار دانشگاه اسلامی علیگر هند، عبدالمنعم النمر مهم ترین شخصیت علمی و مذهبی عرب، صابر صالح زغلول نویسنده عرب در کتاب موسس الدوله الفارسیه و أبو إیران، حیاته و فتوحاته، هل هو ذوالقرنین و کتابهای تفسیر من هدی القرآن، تفسیر الفرقان و تفسیر المنیر نام برد. اینها از منابعی هستند که به شخصیت کورش بزرگ اشاره کرده اند.بین زرتشتیان نیز که از نخستین و کهن ترین ادیان خداپرستی به شمار ميروند و در دوران کورش بزرگ نیز که دین زرتشت هم دین مرسوم در ممالک تحت فرمانروایی پارسیان و کورش بزرگ و سرزمین پارس (ایران) بوده، ارادت و توجه خیلی خاص و بیشتری نسبت به سایر ادیان و شهریارشان داشتهاند، همچنین سایر مذاهب و آیینها و تمدنها که همواره شناخت کافی از این شخصیت تاریخی داشته و در مجموع به نیکی از او یاد ميکنند، به همین دلیل در بسیاری از مناطق دنیا به نوعی یاد و نام کورش بزرگ گرامی و مورد احترام قرار دارد.
تاثیر کورش در دنیای امروز
توماس جفرسون، که پیش نویس اعلامیه استقلال ایالات متحده را نوشت و مقام سومین رییس جمهور ایلات متحده را به دست آورد، به کتاب گزنفون در مورد کورش به نام سایروپدیا Cyropaedia (تربیت کورش یا کورش نامه)، به عنوان یک مرجع برای شناخت زندگی و رهبری پادشاه ایرانیان تکیه کرد و براساس آن پیش نویس قانون اساسی ایالات متحده در سال 1787 تعیین شد.گزنفون در این کتاب چگونگی اداره جامعهاي متنوع به وسیله کورش براساس تحمل و بردباری را شرح ميدهد. اینکه چگونه مدل دولت ایجادشده توسط کورش که در آن بدون هیچ دین غالب، از تحمل و آزادی مذاهب براساس قانون با فرهنگهای گوناگون به عنوان مدلی موفق در اداره حکومت داری یاد شده است.در تاجیکستان و ترکمنستان تندیسهای زیادی به یاد او بنا شده است، در بسیاری از کشورها خیابان و یا بنایی به نام کورش است که ميتوان از خیابان کورش بزرگ در لندن، بنای یادبود کورش بزرگ در پارک المپیک سیدنی استرالیا، نقاشی کورش بزرگ در کاخ ورسای فرانسه، نقاشی کورش بزرگ روی سقف دادگاه عالی نیویورک، یادبودهای منشور کورش بزرگ در ایالات متحده آمریکا، یادبود منشور کورش بزرگ در لس آنجلس، استوانه کورش بزرگ در دادگاه لاهه، تندیس کورش در نارنجستان وایکرزهایم در نزدیکی اشتوتگارت آلمان نام برد.هندوستان در سال 1971 میلادی به مناسبت بزرگداشت کورش تمبر چاپ کرد. در آثار بسیاری از نویسندگان و هنرمندان و نقاشان به کورش بزرگ اشاره شده است. در سال 1971 میلادی، سازمان ملل منشور را به شش زبان رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این منشور در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری ميشود.
چرا کوروش ذوالقرنین است؟
براستی ذوالقرنین کیست؟ آیا او همان کورش کبیر تاریخ ایران زمین نیست؟
سرگذشت عجیب ذوالقرنین در تفاسیر
آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از علمای معزز اسلام در تفسیر این آیات مينویسند:
در آغاز بحث درباره اصحاب کهف گفتیم که گروهی از قریش به این فکر افتادند که پیامبر اسلام را به اصطلاح آزمایش کنند، پس از مشاوره با یهود مدینه سه مساله طرح کردند: یکی، تاریخچه اصحاب کهف، دیگر مساله روح و سوم سرگذشت ذوالقرنین که پاسخ مساله روح در سوره اسراء آمده، و پاسخ دو سوآل دیگر در همین سوره کهف.
اکنون نوبت داستان ذوالقرنین است.
1- نخستین آیه ميگوید:« از تو درباره ذوالقرنین سوآل ميکنند.» ( ویسئولونک عن ذی القرنین)
« بگو به زودی گوشهاي از سرگذشت او را برای شما بازگو ميکنم» ( قل ساتلوا علیکم منه ذکرا) تعبیر به « ساتلوا» با توجه به این که « سین» معمولا برای آینده نزدیک است، در حالی که در این مورد پیامبر(ص) بلافاصله از ذوالقرنین سخن ميگوید، ممکن است برای رعایت ادب در سخن بوده باشد، ادبی که آمیخته به ترک عجله و شتاب زدگی است، ادبی که مفهومش دریافت سخن از خدا و سپس بیان برای مردم است. آغاز این آیه نشان ميدهد که داستان ذوالقرنین در میان مردم مطرح بوده، منتها اختلافات یا ابهاماتی آن را فرا گرفته بود، به همین دلیل از پیامبر(ص) توضیحات لازم را در این زمینه خواستند.
2- آیه سپس اضافه ميکند « ما در روی زمنی او را تمکین دادیم» ( قدرت و ثبات و نیرو و حکومت بخشیدیم)( انا مکنا له فی الارض).
« و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم» ( و آتیناه من کل شی سببا) گرچه بعضی از مفسران خواسته اند مفهوم «سبب» را که در اصل به معنی طنابی است که به وسیله آن از درختان نخل بالا ميروند و سپس به هر گونه وسیله اطلاق شده ـ در مفهوم خاصی محدود کنند، ولی پیدا است که آیه کاملا مطلق است و مفهوم وسیعی دارد و نشان ميدهد که خداوند اسباب وصول به هر چیزی را در اختیار ذوالقرنین گذارده بود: عقل و درایت کافی، مدیریت صحیح، قدرت و قوت، لشکر و نیروی انسانی و امکانات مادی، خلاصه آن چه از وسائل معنوی و مادی برای پیشرفت و رسیدن به هدفها لازم بود و در اختیار او نهادیم. 3- « و او هم از این وسائل استفاده کرد» ( فاتبع سببا) 4- « تا به غروبگاه آفتاب رسید» ( حتی اذا بلغ مغرب الشمس). 5-« در آن جا احساس کرد که خورشید در چشمه یا دریای تیره و گل آلودی فرو ميرود»( وجدها تغرب فی عین حمئه)
6-« و در آنجا گروهی از انسانها را یافت»( که مجموعهاي از انسانهای نیک و بد بودند) ( و وجد عندها قوما).
7-« به ذوالقرنین گفتیم: آیا ميخواهی آنها را مجازات کنی و یا طریقه نیکویی را در میان آنها انتخاب نمایی» ( قلنا یا ذوالقرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیها حسنا) بعضی از مفسران از تعبیر «قلنا» ( ما به ذوالقرنین گفتیم) ميخواهند نبوت او را استفاده کنند، ولی این احتمالی نیز وجود دارد که منظور از این جمله الهام قلبی باشد که در مورد غیر پیامبران نیز وجود داشته، اما نميتوان انکار کرد که این تعبیر بیشتر نبوت را در نظر انسان مجسم ميکند.
8- ذوالقرنین« گفت اما کسانی که ستم کردهاند، آنها را مجازات خواهیم کرد.» ( قال اما من ظلم فسوف نعذبه).
9- « سپس به سوی پروردگارش باز ميگردد و خداوند او را عذاب شدیدی خواهد نمود» ( ثم یرد الی ربه فیعذبه عذابا نکرا.)
این ظالمان و ستمگران، هم مجازات این دنیا را ميچشند و هم عذاب آخرت را . . . 10-« و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید.» (حتی اذا بلغ مطلع الشمس).
« در آن جا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتی طلوع ميکند که جز آفتاب برای آنها پوششی قرار نداده بودیم.»( و جدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا). این جمعیت در مرحلهاي بسیار پایین از زندگی انسانی بودند، تا آن جا که برهنه زندگی ميکردند، و یا پوشش بسیار کمی که بدن آنها را از آفتاب نميپوشانید، داشتند. بعضی از مفسران این احتمال را نیز بعید نداسته اند که آنها خانه و مسکنی نداشتند، تا آنها را از تابش آفتاب بپوشاند. احتمال دیگری که در تفسیر این جمله گفتهاند، این است که سرزمین آنها یک بیابان فاقد کوه و درخت و پناهگاه بود، و چیزی که آنها را از آفتاب بپوشاند و سایه دهد، در آن بیابان وجود نداشت.
11- آری «این چنین بود که کار ذوالقرنین، و ما به خوبی ميدانیم او چه امکاناتی برای ( پیشبرد اهداف خود) در اختیار داشت»( کذلک و قد احطنا بما لدیه خبرا). بعضی از مفسران این احتمال را در تفسیر آیه داده اند که جمله فوق اشارهاي است به هدایت الهی نسبت به ذوالقرنین در برنامهها و تلاش هایش. 12- «(باز) از اسباب مهمی( که در اختیار داشت) استفاده کرد.» 13- «( و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید، و در آنجا گروهی غیر از آن دو را یافت که هیچ سخنی را نميفهمیدند!» 14- «( آن گروه به او) گفتند: اي ذوالقرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد ميکنند: آیا ممکن است ما هزینهاي برای تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟»
15- «(ذوالقرنین) گفت: آن چه را خدا در اختیار من گذارده، بهتر است( از آن چه شما پیشنهاد ميکنید) مرا با نیرویی یاری کنید، تا میان شما و آنها سد محکمی ایجاد کنم.»
« قطعات بزرگ آهن برای من بیاورید( و آنها را به روی هم چیند) تا کاملا میان دو کوه را پوشانید. سپس گفت:( آتش در اطراف آن بیفروزید) و در آتش بدمید،( آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ گداخته کرد، گفت( اکنون) مس ذوب شده برای من بیاورید تا به روی آن بریزیم.» «( سرانجام آن چنان سد نیرومندی ساخت) که آنها قادر نبودند از آن بالا روند و نميتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند.»
« گفت این از زحمت پرودگار من است، اما هنگامی که وعده پروردگاران فرا رسد، آن را در هم ميکوبد و وعده پروردگارم حق است.» . . . 16- سرانجام این سد به قدری نیرومند و مستحکم شد که « آن گروه مفسد، قادر نبودند از آن بالا بروند، و نه قادر بودند در آن نقبی ایجاد کنند»( فما اسطاعوان یظهروه ما استطاعوا له نقبا).
در این جا ذوالقرنین با این که کار بسیار مهمی انجام داده بود، و طبق روش مستکبران ميبایست به آنها مباهات کند و برخود ببالد، و یا متنی بر سر آن گروه بگذارد، اما چون فرد خدا بود، با نهایت ادب چنین« اظهار داشت که این از رحمت پرورگار من است»( قال هذا رحمه من ربی). اگر علم و آگاهی دارم و به وسیله آن ميتوانم چنین گامی مهمی بردارم، از ناحیه خدا است، واگر قدرت و نفوذ سخن دارم، آن هم از ناحیه او است. و اگر چنین مصالحی در اختیار من قرار گرفت، آن هم از برکت رحمت واسعه پروردگار است، من چیزی از خود ندارم که بر خویشتن ببالم و کار مهمی نکرده ام که بر گردن بندگان خدا منت گذارم! سپس این جمله را اضافه کرد: که گمان نکنید این یک سد جاودانی و ابدی است، نه« هنگام یکه فرمان پروردگارم فرا رسد آن را در هم ميکوبد، و به یک سرزمین صاف و هموار مبدل ميسازد»!( فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء). « و این وعده پرودگار من حق است»( و کان وعد ربی حقا). ذوالقرنین در این گفتارش به مساله فنای دنیا و در هم ریختن سازمان آن در آستانه رستاخیز اشاره ميکند. اما بعضی از مفسران، وعده خدا را اشاره به پیشرفتهای علمی بشر ميدانند که با آن دیگر سد غیر قابل عبور مفهومی ندارد، وسائل هوایی، همچون هواپیماها، هلی کوپترها و مانند آن تمام این موانع را بر ميدارد. ذوالقرنین که بود؟ در این که ذوالقرنین که در قرآن مجید آمده از نظر تاریخی چه کسی بوده است، نظرات مختلفی در این زمینه ابراز شده که مهم ترین آنها سه نظریه است. اول: بعضی معتقدند او کسی جز« اسکندر مقدونی» نیست، لذا بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین ميخوانند، و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهای روم و مغرب و مصر تسلط یافت، و شهر اسکندریه را بنا نمود، سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت، و از آنجا به ارمنستان رفت، عراق و ایران را فتح کرد، سپس قصد « هند» و « چین» نمود و از آنجا به خراسان بازگشت. شهرهای فراوانی بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در « شهر زور» بیمار شد و از دنیا رفت، و به گفته بعضی، بیش از 36 سال عمر نکرد، جسد او را به اسکندریه بردند در آن جا دفن نمودند.
*دوم: جمعی از مورخین معتقدند؛ ذوالقرنین یکی از پادشاهان« یمن» بوده( پادشاهان یمن بنام «تبع» خوانده ميشدند که جمع آن« تبابعه» است). از جمله« اصمعی» در تاریخ عرب قبل از اسلام و « ابن هشام» در تاریخ معروف خود به نام« سیره» و « ابوریحان بیرونی» در« الآثار الباقیه» را ميتوان نام برد که از این نظریه دفاع کردهاند. حتی در اشعار « حمیری ها» ( که از اقوام یمن بودند) و بعضی از شعرای جاهلیت اشعاری دیده ميشود که در آنها افتخار به وجود « ذوالقرنین» کردهاند. طبق این فرضیه، سدی را که ذوالقرنین ساخته، همان سد معروف « مارب» است. سوم: سومین نظریه که ضمنا جدیدترین آنها محسوب ميشود، همانست که دانشمند معروف اسلامی « ابوالکلام آزاد» که روزی وزیر فرهنگ کشور هند بود، در کتاب محققانهاي که در این زمینه نگاشته است آمده است. طبق این نظریه ذوالقرنین همان« کورش کبیر» پادشاه هخامنشی است. از آنجا که نظریه اول و دوم هیچ مدرک قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته، نه اسکندر مقدونی دارای صفاتی است که قرآن برای ذوالقرنین شمرده و نه هیچ یک از پادشاهان یمن.
به علاوه« اسکندر مقدونی» سد معروفی نساخته، اما «سد مارب» در « یمن» سدی است که هیچ یک از صفاتی که قرآن برای سد ذوالقرنین ذکر کرده است، تطبیق نميکند، زیرا سد ذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی بوده، در حالی که سد مارب از مصالح معمولی، و به منظور جمع آوری آب و جلوگیری از طغیان سیلابها ساخته شده که شرح آن را قرآن در سوره « سبا» بیان کرده است.
به همین دلیل بحث را بیشتر روی نظریه سوم متمرکز ميکنیم، و در این جا لازم ميدانیم به چند امر دقیقا توجه شود:
*الف: نخستین مطلبی که در این جا جلب توجه ميکند این است که « ذوالقرنین» (صاحب دو قرن) چرا به این نام نامیده شده است؟
بعضی معتقدند این نام گذاری به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی الشمس( دو شاخ آفتاب) ميکند. بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن زندگی یا حکومت کرد، و در این که مقدار چه اندازه است، نیز نظرات متفاوتی دارند. بعضی ميگویند در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد. و بالاخره بعضی بر این عقیده اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود. و عقاید دیگری که نقل همه آنها به طول ميانجامد، و چنان که خواهیم دید مبتکر نظریه سوم یعنی« ابوالکلام آزاد» از این لقب، استفاده فراوانی برای اثبات نظریه خود کرده است.
ب: از قرآن مجید به خوبی استفاده ميشود که ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود: ـ خداوند اسباب پیروزیها را در اختیار او قرار داد.
ـ او سه لشکر کشی مهم داشت:نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام به منطقهاي که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد که شرح صفات آنها در تفسیر آیات گذشت.
ـ او مرد مومن و موحد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نميشد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقهاي نداشت.
ـ او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
ـ او سازنده یکی از مهمترین و نیرومند ترین سدها است، سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد.( و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد، تحت الشعاع این فلزات ود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج بوده است.
ـ او کسی بوده که قبل از نزول قرآن، نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر(ص) درباره آن سوال کردند، چنان که قرآن ميگوید: یسئلونک عن ذی القرنین:« از تو درباره ذوالقرنین سوال ميکنند.» اما از قرآن چیزی که صریحا دلالت کند، او پیامبر بوده استفاده نميشود، هر چند تعبیراتی در قرآن هست که اشعار به این معنی دارد، چنان که در تفسیر آیات سابق گذشت. از بسیاری از روایت اسلامی که از پیامبر(ص) و ائمه بیت(ع) نقل شده نیز ميخوانیم:« او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بود.»
ج: اساس قول سوم( ذوالقرنین کورش کبیر بوده است) به طور بسیار فشرده بر دو اصل استوار است: نخست این که: سو آل کنندگان درباره این مطلب از پیامبر اسلام (ص) طبق روایاتی که در شان نزول آیات نازل شده است، یهود بودهاند، و یا قریش به تحریک یهود، بنابراین باید ریشه این مطلب را در کتب یهود پیدا کرد. از میان کتب معروف یهود، به کتاب دانیال، فصل هشتم باز ميگردیم، در آن جا چنین ميخوانیم: « در سال سلطنت بل شصر، به من که دانیالم، رویایی مرئی شد. بعد از رویارویی که اولا به من مرئی شده بود، و در رویا دیدم، و هنگام چنین شد که من در قصر « شوشان» که در کشور « ایلام است، بودم و در خواب دیدم که نزد نهر « اولای» هستم و چشمان خود را بر داشت نگریستم و اینکه قوچی در برابر نهر بایستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخ هایش بلند . . . و آن قوچ را به سمت« مغربی» و « شمالی» و « جنوبی» شاخ زنان دیدم و هیچ حیوانی در مقابلش مقاومت نتوانست کرد، و از این که احدی نبود که از دستش رهایی بدهد لهذا موافق رای خود عمل مينمود و بزرگ ميشد. . . . » پس از آن در همین کتاب از « دانیال» چنین نقل شده:« جبرئیل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود:
قوچ صاحب دو شاخ که دیدی، ملوک مدائن و فارس است( یا ملوک ماد و فارس است). یهود از بشارت رویای دانیال چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکی از پادشاهان ماد فارس، و پیروز شدنش بر شاهان بابل، پایان ميگیرد، و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد. چیزی نگذشت که « کورش» در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکی ساخت، و سلطنتی بزرگ از آن پدید آورد، و همان گونه که رویای دانیال گفته بود که آن قوچ شاخ هایش را به غرب و شرق و جنوب ميزند، کورش نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگی انجام داد. یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد. جالب این که در تورات در کتاب« اشعیا» فصل شماره 28/، چنین ميخوانیم:« آن گاه در خصوص کورش ميفرماید که شبان من اوست، و در تمامی کارها مشیتم را به اتمام رسانده به « اورشلیم» خواهد گفت که بنا کرده خواهی شد».
این جمله نیز قابل توجه است که در بعضی از تعبیرات تورات، از کورش تعبیر به عقاب مشرق، و مرد تدبیر که از مکان دور خوانده خواهد شد آمده است.( کتاب اشعیا، فصل 46، شماره 11/»
دوم: این که در قرن نوزدهم میلادی در نزدیکی استخر، در کنار نهر« مرغاب» مجسمهاي از کورش کشف شد که تقریبا به قامت یک انسان است، و کورش را در صورتی نشان ميدهد که دوبال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجی به سردارد که دو شاخ همانند شاخهای قوچ در آن دیده ميشود. این مجسمه که نمونه بسیار پر ارزشی از فن حجاری قدیم است، آن چنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهی از دانشمندان آلمانی فقط برای تماشای آن به ایران سفر کردند. از تطبیق مندرجات تورات با مشخصات این مجسمه این احتمال در نظر این دانشمند کاملا قوت گرفت که نامیدن « کورش» به « ذوالقرنین»( صاحب دو شاخ) از چه ریشهاي مایه ميگرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگی کورش دارای بالهايي همچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهی از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخی ذوالقرنین از این طریق کاملا آشکار شده است. آن چه این نظریه را تایید ميکند، اوصاف اخلاقی است که در تاریخ برای کوروش نوشتهاند. هرودوت مورخ یونانی مينویسد:« کورش» فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند، او را نکشند، و لشکر کورش فرمان او را اطاعت کردند، به طوری که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. و نیز « هر دوت» درباره او مينویسد: کورش پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت، بلکه نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستم زدگان را از عدل و داد برخوردار ميساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود، دوست ميداشت. و نیز مورخ دیگر « ذینوفن» مينویسد: کورش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگی ملوک با فضائل حکماء در او جمع بود، همتی فائق، وجودی غالب داشت، شعارش خدمت انسانیت و خوی او بذل عدالت، بود و تواضع و سماجت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود. جالب این که مورخان که کورش را این چنین توصیف کردهاند، از تاریخ نویسان بیگانه بودند، نه از قوم یا ابناء وطن او، بلکه اهل یونان بودند و ميدانیم مردم یونان به نظر دوستی به کورش نگاه نميکردند، زیرا با فتح « لیدیا» به دست کورش، شکست بزرگی برای ملت یونان فراهم گشت. طرفداران آن عقیده ميگویند: اوصاف مذکور در قرآن مجید درباره ذوالقرنین با اوصاف کورش تطبیق ميکند. از همه گذشته کورش سفرهایی به شرق غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است، و با سفرهای سه گانه که در قرآن ذکر شده قابل انطباق ميباشد:
نخستین لشکر کشی کورش به کشور « لیدیا» که در قمست شمال آسیای صغیر قرار داشت، صورت گرفت، و این کشور نسبت به مرکز حکومت کورش جنبه غربی داشت. هرگاه نقشه ساحل غربی آسیای صغیر را جلوی روی خود بگذاریم خواهیم دید که قسمت اعظم ساحل در خلیجکهای کوچک غرق ميشود، مخصوصا در نزدیکی«ازمیر» که خلیج صورت چشمهاي به خود ميگیرد.
قرآن ميگوید ذوالقرنین در سفر غربی اش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرو ميرود. این صحنه همان صحنه بود که کورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب(در نظر بیننده) در خلیجکهای ساحلی مشاهده کرد. لشکر کشی دوم کورش به جانب شرق بود، چنان که « هردوت » ميگوید: این هجوم شرقی کوروش بعد از فتح « لیدیا» صورت گرفت، مخصوصا طغیان بعضی از قبائل وحشی بیابانی کورش را به این حمله واداشت. تعبیر قرآن« حتی اذا بلغ الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا» اشاره به سفر کورش به منتهای شرق است که مشاهد کرد خورشید بر قومی طلوع ميکند که در برابر تابش آن سایبانی ندارند. اشاره به اینکه آن قوم بیابان گرد و صحرا نورد بودند. کورش لشکر کشی سومی داشت که به سوی شمال، به طرف کوههای قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی با درخواست مردمی که در آن جا بودند در برابر تنگه، سد محکمی بنا کرد.
این تنگه در عصر حاضر تنگه « داریال» نامیده ميشود که در نقشههای موجود میان« ولادی کیو کز» و « تفلیس» نشان داده ميشود، در همان جا که تاکنون دیوار آهنی موجود است، این دیوار همان سدی است که کورش بنا نموده، زیرا اوصافی که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملا بر آن تطبیق ميکند. این بود خلاصه آن چه در تقویت نظریه سوم بیان شده است.
سوم: سد ذوالقرنین کجاست؟
گرچه بعضی میل دارند این سد را با دیوار معروف چین که هم اکنون برپاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق بدانند، ولی روشن است که دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده، و نه در یک تنگه باریک کوهستانی است، بلکه دیواری است که از مصالح معمولی بنا گردیده، و همان گونه که گفتیم صدها کیلومتر طول آن است و اکنون نیز موجود است. بعضی دیگر اصرار دارند که این همان سد« مارب» در سرزمین یمن ميباشد، در حالی که سد مارب گرچه در یک تنگه کوهستانی بنا شده، ولی برای جلوگیری از سیلاب و به منظور ذخیره آب بوده، و ساختمانش از آهن و مس نیست. ولی طبق گواهی دانشمندان ـ همان گونه که در بالا نیز اشاره کردیم، در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه ـ سلسله کوههايي است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا ميکند، تنها تنگهاي که در میان این کوهها دیوار مانند وجود دارد، تنگه « داریال» معروف است، و همان جا تاکنون دیوار آهنین باستانی به چشم ميخورد، به همین جهت بسیاری معتقدند که سد ذوالقرنین همین سد است. جالب این که در آن نزدیکی نهری است بنام « سائرس» که به معنی« کورش»است.( یونانیان کورش را سائرس مينامیدند.) در آثار باستانی ارمنی از این دیوار به نام « بهاگ گورایی» یاد شده و معنی این کلمه « تنگه کورش» یا « معبر کورش» است و این سند نشان ميدهد که بانی این سد او بوده است.
درپایان باتوجه به گفتگوی باستانشناس آلمانی با بی بی سی درچند ماه اخیر که تاکید نمود نوشتن استوانه بیشتر حرکتی سیاسی برای فتح بابل بدون خونریزی بود که درمذاکره با مردوک به توافق رسیدتا بانگاشتن آن تضمینی برای مردوک وبت پرستهای دیگرباشد. کوروش که ظاهرا فرمان الهی برای نجات دانیال نبی وقوم اوداشت و میخواست مردم بابل را ازدست بخت النصرخونخوار نجات دهد، نگاشتن این لوح را که عمده آن توسط مردوک تنظیم شده بود،پذیرفت.
متن اصلی استوانه «منشور کوروش»
متن استوانه کوروش به نحوههای مختلفی بازتاب داده شده است. برخی از ترجمهها ارتباطی با متن اصلی ندارند و حاصل تخیل برخی نویسندگان معاصر هستند.
وبسوار: متن استوانه کوروش در وبسایتها و وبلاگها و برخی کتب ایرانی به نحوههای مختلفی بازتاب داده شده است. برخی از ترجمهها (باید بگوییم اکثر ترجمهها) ارتباطی با متن اصلی ندارند و حاصل تخیل برخی نویسندگان معاصر هستند. این استوانه تا کنون توسط سه پژوهشگر ایرانی به صورت مستقیم از روی متن بابلی به زبان فارسی ترجمه شده است:
1- دکتر عبدالمجید ارفعی-دکترای آشورشناسی از دانشگاه شیکاگو
2- دکتر شاهرخ رزمجو-دکترای باستانشناسی از دانشگاه لندن و استاد دانشگاه تهران
3- دکتر حسین بادامچی-دکترای آشورشناسی از دانشگاه جانزهاپکینز واشینگتن و استاد دانشگاه تهران
استوانه فرمان کوروش استوانهای گِلین حاوی یک کتیبه سی و پنج سطری به زبان اَکَدی (زبان بابلی) است که در پای یک بنا توسط هرمزد رسام در طول کاوشهای باستانشناسی معبد مردوک در بابل در سال 1879 کشف گردید. قطعه دوم که حاوی سطور 36 تا 45 بود، در مجموعه بابِلی دانشگاه یِیل توسط پروفسور بِرگر شناسایی گردید؛ بنابراین تمامی متن کتیبه حاوی 45 سطر است که سه سطر نخست آن تقریباً به طور کامل از بین رفته و انتهای کتیبه هم ناقص است.
متن استوانه حاوی گزارش فتح بابل توسط کوروش بزرگ در سال 539 پیش از میلاد مسیح است که با گزارشی از مردوک خدای بابلی در مورد جرائم نَبونَئید آخرین شاه کلدانی، آغاز میگردد (سطور 4-8). سپس متن با گزارشی از جستجوی مردوک برای یافتن یک شاه درست کردار، انتخاب کوروش برای فرمانروایی جهان و اراده او بر سقوط بدون جنگ شهر بابل ادامه مییابد (سطور 9-19). در بخش بعدی خود کوروش به عنوان شخصیت متکلم ادامه میدهد و با عنوان کردن القاب و نسب خود (سطور 20-22)، اعلام میکند که وی صلح و آرامش این سرزمین را تضمین نموده است (سطور 22-26)، به خاطر برکتی که از مردوک به وی و فرزندش کمبوجیه رسیده است (سطور 26-30). او در این متن بازسازی آئین دینی که در طول سلطنت نبونئید نادیده گرفته شده بود و اجازه بازگشت مردمان تبعید شده به سرزمین مادری خود را توصیف می نماید (سطور 30-36). در پایان متن، شاه فرمان بازسازی دیوارهای تدافعی شهر بابل را ذکر میکند (سطور 36-43) و می گوید که او در طول کار بازسازی، کتیبهای از آشور بانیپال (شاه آشوری) را ملاحظه میکند (سطور 43-45).*
ترجمۀ فارسی از متن اصلی بابِلی از دکتر شاهرخ رزمجو، بخش خاورمیانۀ موزۀ بریتانیا
(محل نگهداری استوانه فرمان کوروش)
(توضیح اینکه نقطهچینها نشاندهنده شکستگیهای استوانه است، واژگان داخل قلاب واژگانی هستند که در متن اصلی آسیبدیدهاند و بازسازی شدهاند، مطالب داخل پرانتز نیز توضیح برخی اصطلاحات داخل متن یا برابرهای آشنا به چشمان مخاطبین عمومی میباشند)
1) [آن هنگام که.................مردو]ک، پادشاه همۀ آسمانها و زمین، کسی که........،... که با ....یَش سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند
2) [.........................................] با دانایی گسترده،...کسی که گوشههای جهان را زیر نظر دارد،
3) [........................................] .......... فرزند ارشد [او] (=بِلشَزَر)، فرومایهای به سروری سرزمینش گمارده شد
4)...[........................................................┐اما┌ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرارداد،
5) نمونهای ساختگی از اِسَگیل سا[خت و] .........................برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [فرستاد؟]
6) آیینهایی که شایستۀ آنان (خدایان/پرستشگاهها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] .....................گستاخانه [....] هر روز یاوهسرایی میکرد و [اها]نت آمیز
7) (او) پیشکشیهای روزانه را بازداشت. او در [آیینها دست برد و ] ............درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در اندیشهاش به ترس از مردوک -شاه خدایان- پایان داد.
8 ) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا میداشت. ................................................همۀ مردما [نش را ....] (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
9) اِنلیلِ خدایان (=مردوک)، از شِکوِۀ ایشان بسیار خشمگین شد، و ........................قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها میزیستند محرابهایشان را رها کردند،
10) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّهَ (=بابِل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد....(او) بر همۀ زیستگاههایی که جایگاههای مقدسشان ویران گشته بود
11) و مردم سرزمین سومر و اَکَد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همۀ سرزمینها را جست و بررسی کرد،
12) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
13) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همۀ سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همۀ مردمان سر سیاه (=عامۀ مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،
14) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندۀ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست
15) (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تین تیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
16) سپاهیان گستردهاش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارها در کنارش روان بودند.
17) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.
18 ) همۀ مردم تین تیر (=بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اَکَد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهرههایشان درخشان شد.
19) (مردوک) سروری که با یاریاش به مردگان زندگیبخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.
20) منم کوروش، شاه جهان، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشۀ جهان.
21) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوۀ کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.
22) دودمان جاودانۀ پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،
23) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادۀ کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.
24) سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام بر میداشتند. نگذاشتم کسی در همۀ [سومر و] اَکَد هراس آفرین باشد.
25) در پیِ امنیتِ ┐شهرِ┌بابل و همۀ جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل .....................؛ که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود،
26) خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
27)به من کورش، شاهی که از او میترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همۀ سپاهیانم،
28 )برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همۀ شاهانی که بر تخت نشستهاند،
29) از هر گوشۀ (جهان)، از دریای پایین، آنان که در سرزمینهای دوردست میزیند، (و) همۀ شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی میکنند، همۀ آنان،
30) باج سنگینشان را به شواَنّهَ (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ=بابل] تا شهر آشور و شوش،
31)اَکَد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاههای مقدس آن سو]ی دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود،
32)خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و
33) خدایانِ سرزمین سومر و اَکَد را که نبونَئید – در میان خشم سرور خدایان- به شواَنّهَ (=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
34)به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم،
35) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که "کورش، شاهی که از تو میترسد و کمبوجیه پسرش
36)..... بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)...؛ و باشد که مردمان بابل [شاهیِ] ┐او را┌بستایند." من همۀ سرزمینها را در صلح قراردادم.
37) ...............[غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که.......
38 )....[روزا]نه افزودم....................در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
39).....دیواری از آجر پخته، بر کنارۀ خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود] ... کار آن را [من ....به پایان بردم.]
40)...؛ که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفتهشدۀ سرزمینش در] شواَنّهَ (=بابل) نساخته بود.
41) .... (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو بر پا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
42) .... [دروازههای بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همۀ آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسی] کار گذاردم.
43) .... [ ... کتیبهای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
44) [..............] او ..... مردوک، سرور بزرگ، آفرینندۀ (؟)[.................................................................]
45) [.................................................] ... من ..... همچون هدیهای [پیشکش کردم] ........... ](برای) خشنودیات تا به جا]ودان.
متن منشور
«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک (مردوخ = خدای بابلیان)، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد. … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.
نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
برده داری را بر انداختم، به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. …
من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارند.
خدای بزرگ از کردار من خشنود شد …
او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت.
ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم.
فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند.
همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به سرزمین خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم، باشد که دلها شاد گردد و هر روز در پیشگاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار باشند …
من برای همه مردم جامعهای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
من به تمام سنتها، و ادیان بابل و اکد و سایر کشورهای زیر فرمانم احترام میگذارم.
همه ی مردم در سرزمینهای زیر فرمان من .در انتخاب دین، کار و محل زندگی آزادند.
تا زمانی که من زنده ام هیچکس اجازه ندارد اموال ودارایی های دیگری را با زور تصاحب کند.
اجازه نخواهم داد کسی دیگری را مجبور به انجام کار بدون دریافت مزد کند.
هیچکس نباید به خاطر جرمی که اقوام یا بستگان او مرتکب شدهاند تنبیه شود.
من جلوی برده داری و برده فروشی از زن و مرد را می گیرم و کارکنان دولت من نیز چنین کنند تا زمانیکه این سنت زشت از روی زمین برچیده شود.
شهرهای ویران شده در آنسوی دجله و عبادتگاه های آنها را خواهم ساخت تا ساکنین آنجا که به بردگی به بابل آورده شدهاند بتوانند به خانه و سرزمین خود بازگردند.»