گروه سیاسی: نعمت احمدی - وكیل دادگستری در روزنامه آرمان نوشت: برابر اصل 124 قانون اساسی، رئیسجمهور میتواند برای انجام وظایف قانونی خود معاونانی داشته باشد. معاون اول رئیسجمهور با موافقت وی اداره هیأت وزیران و مسئولیت همآهنگیهای سایر معاونتها را برعهده خواهد داشت. ظاهراً در دور دوم ریاست جمهوری آقای روحانی، نقش و جایگاه آقای جهانگیری تا پایان دوره، فعالیت انتخاباتی بود که مقتدرانه پاسخ رئیسی و قالیباف را بدهد و نردبانی بشود که آقای روحانی با پا گذاشتن بر شانههای او دوباره کلید پاستور را در اختیار بگیرد. وقتی که جهانگیری با چهره برافروخته خطاب به قالیباف مطلبی نزدیک به این مضمون گفت، من جزو چهاردرصدیها هستم و شما جزو 96 درصدیها و از بستنیهای لاکچری برج میلاد یاد کرد همان تأثیر را بر رأی قالیباف گذاشت که در دور اول آقای روحانی خطاب به قالیباف گفت، من حقوقدانم سرهنگ نیستم... آقای روحانی لابد فراموش کرده است که جناح مقابل همه داراییهای مثبت و منفی خود را در جدال انتخاباتی به کار گرفت.
از نشستن در کنار امیر تتلو به امید آرای 4 میلیون نفری که در فضای مجازی دنبال این خواننده بودند تا سفرهای استانی را پشتوانه خود داشت، برای نخستین بار عرصه انتخابات ریاست جمهوری به میدان واقعی انتخابات مشابه در دیگر کشورها نزدیک شدیم و سرانجام با همه توانایی جناح مقابل آقای روحانی با وام گرفتن از حضور پر جاذبه آقای جهانگیری توانست کلیددار پاستور بماند. اما از همان آغاز پیدا بود که فرصت جهانگیری برای تأثیرگذاری برکابینه دوم آقای روحانی در اختیار دیگران قرار گرفته است و آقای روحانی از قیدهای «میتواند» و «موافقت» موضوع اصل 124 قانون اساسی به ضرر آقای جهانگیری سود برده و میتواند را به نخواستن و موافقت را، به عدم موافقت تبدیل و هر آنچه که در متن و روح اصل 124 قانون اساسی نهفته است را به آقایان نوبخت، نهاوندیان و واعظی تفویض نماید.
سهم کرمان از کابینه آقای روحانی همین اسحاق جهانگیری بود که همه سرمایه خود را در دولت اول و در فعالیت انتخاباتی برای رسیدن به دومین حضور روحانی در خیابان پاستور به دست گرفت و نتیجه آن شد که اجازه برکناری منشیاش را در دفتر کارش هم نداشته باشد. کافی است اندکی روانشناسی چهره اشخاص را در طول سالها به دست آورده باشید تا از نحوه نشستن، نگاه کردن و مصاحبه کردن خواهی فهمید که طرف مقابل در چه جایگاهی است. حال و روز آقای جهانگیری در کابینه دوم از همان روزهای اول خوب نبود و آن شب که با چهره خسته از دلار 4200 تومانی در صفحه تلویزیون پرده برداشت در جمعی از همشهریان کرمانی نشسته بودم که بالاتفاق گفتند این تصمیم دکتر جهانگیری نیست. رنگ رخسار گواهی میداد از سر ضمیر و از فردای آن روز نوعی حرکت زیرکانه از باب اطلاع رسانی به صورت جهنده در سایتهای مختلف از ارز جهانگیری یاد میکردند.
ارزی که نه متعلق به حاج اسحاق بود و نه سر ضمیر او در لحظه اعلام نرخ نشانهای از اراده و تصمیم او داشت. ارز جهانگیری کار خود را کرد و سرنوشت اقتصاد کشور را در هزار توی نوسانات ارزی آشفته ساخت. نرخی که در همان آغاز بیش از پانصد تومان از قیمت آخرین روزهای ثبات ارزی بود و این افزایش آغازی شد بر رها شدن قیمت ارز تا مرز 19 هزار تومان و قیمت ارز جهانگیری به طنز گزنده بازار تبدیل شد. مهم نیست چه کسی یا کسانی و با چه انگیزه خواه مثبت یا خدای ناکرده منفی قیمت ارز را 4200 تومان اعلام کردند، اما این قیمت به نام نامی اسحاق جهانگیری در تاریخ اقتصاد کشور ثبت شد که هنوز هم به سخره از ارز جهانگیری یاد میشود. قصه پرغصه سیاست و سیاسیکاری در شرق داستانی است پرآب چشم که بعضاً دل رستم که هیچ آه و فغان رستموار امثال جهانگیری را، که در سوابق کاری خود نقطه تاریک کم دارد، هم در پی دارد.
نگارنده ماندهام معطل که آقای جهانگیری با روحیه نرم خوی کرمانی که دارد ضریب تحمل و استوانه استقامتش تا کجاست؟ آیا در آستانه فصل سرد تحریمها و تنگ شدن فضای اقتصادی در پی هجمه و هجوم ترامپ به اقتصاد کشورمان دریا دلی میکند و در حاشیه میماند و آرامش کابینهای که در دستان نوبخت و واعظی و نهاوندیان قرار دارد را بر حضور پررنگ خود ترجیح میدهد یا خروش کویری او عزم رفتن را بر قرار ترجیح میدهد. هیچگاه بر اسب مهار نشدنی قدرت سوار نبودم که افت و خیز قدرت را به امید ثبات قدرت تحمل کنم. همین نبودن در میدان قدرت است که توان استدلال را از امثال من گرفته است. لابد امثال جهانگیریها نمیتوانند همانند نگارنده این سطور در سکوت ساکت ایام، تنها ناظر گذر آن باشند. میخواهند همراه و همگام اسب قدرت در میانه میدان حضور داشته باشند و نسخه پیچی امثال من که ای بابا معاون اول باشی اصل 124 قانون اساسی اداره هیأت وزیران و مسئولیت همآهنگی سایر معاونتها را به عهده داشته باشی، ابلاغ اقتصادی و... را هم داشته باشی، اما اجازه برکناری منشی دفتر خود را نداشته باشی، نمیدانم ارزش ماندن دارد یا عطای آن معاونت را به لقایش ببخشد و خود را مهیای رزمی کند که در سال 1400 زمانه تغییر کلید داری پاستور، نوبت آن میرسد