کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

تاملی در نقش روحانیون در اضمحلال ساسانیان

14 دی 1397 ساعت 16:33


نگارنده: زریر عباسی
کارشناس ارشد ایرانشناسی
بحث در خصوص علل و عوامل سقوط یکی از بزرگترین سلسله‌های شاهنشاهی ایران یعنی سلسله ساسانی از جمله مباحثی است که مدتهای مدیدی است مورد اعتنا و توجه محققان تاریخ بوده است. اهمیت این سقوط از آن روست که با فروپاشی این سلسله یک دوره مهم از تاریخ ایران به پایان رسید و دوره دوم آن آغاز شد؛ همچنین با سقوط سلسله ساسانی برای اولین بار و ظاهرا آخرین بار دین مردم ایران عوض می‌شود– دولت ساسانی را باید اولین حکومتی دانست که در ایران و حتی در جهان، یک دین را در یک کشور بزرگ رسمیت بخشید و خود نیز به صورت یک حکومت دینی - ایدئولوژیک در می‌آید. در نتیجه سقوط ساسانیان دین زرتشتی و روحانیان متعصب آن که زمانی از فرات تا سند یکه تازی می‌کردند و خود را نیز مورد حمایت اهورامزدا و موید به تاییدات خدای خود می‌دانستند به قهقرای تاریخ واصل می‌شوند و البته هیچ اتفاق خاصی هم رخ نمی‌دهد (فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین. 44/29) .

ما در این جستار می‌کوشیم نقشی که تعصب دینمردان زرتشتی و زمان نشناسی و افراط گری آنان و نیز پیوند بسیار ژرف با حکومت و فاصله گیری از مردم، در فروپاشی ساسانیان والبته اضمحلال خود دین زرتشتی داشت را به اجمال بررسی کنیم البته طبیعی است که برای روشن شدن زوایای بحث باید کار خود را از سال‌های آغازین این سلسله شروع نماییم و فرایند طولانی صیرورت دین زرتشتی را در عصر ساسانی ولو به اجمال مورد بررسی قرار دهیم. کریستن سن جمله‌ای دارد که نقل آن در ابتدای این جستار موجب روشن شدن بحث می‌شود؛ وی در خصوص دولت ساسانی چنین می‌گوید: «دو چیز موجب امتیاز دولت ساسانی از دولت متقدم است: یکی تمرکز قدرت، دیگر ایجاد دین رسمی» . (کریستن سن، 1385: 68) . البته اعتقاد ما بر این است که رسمیت بخشیدن به دین را نیز باید روی دیگر سکه تمرکز قدرت محسوب کرد نه سیاستی مستقل، به عبارت دیگر در کشوری که تشتت در ادیان باشد امکان ایجاد وحدت سیاسی کار دشواری است.

دراین جا باید به نکته یی دیگر نیز توجه کرد و آن این که نباید رسمی کردن و یا رسمیت بخشیدن به یک چیز – و در این جا یک دین را – با ایجاد کردن و یا پدید آوردن آن چیز، به یک معنا گرفت. زیرا یک دین از زمان ایجاد تا هنگام رسمیت یافتن، یک فرآیند پر تکاپوی تکاملی را طی می‌کند تا سرانجام به عنوان دین رسمی شناخته شود. ما این مساله را در فرآیند چند صد ساله تکامل و تعالی مذهب شیعه تا رسمیت یافتن در دولت صفوی یا در فرآیند پر تکاپوی مسیحیت تا رسمیت یافتن در امپراطوری روم به وضوح می‌توانیم مشاهده نماییم. و این مساله‌ای است که کریستن سن نیز بدان اذعان دارد وی ضمن این که رسمیت بخشیدن به دین زرتشتی را از ابتکارات ساسانیان می‌شمرد، ولی این ابتکار را ثمره یک تکامل بطئی می‌داند و معتقد است: «اما این ابتکار هم نتیجه تکامل کند سیری بود، که در این وقت پا به دایره تحقق نهاد، چنان که سیزده قرن بعد تشکیل مذهب رسمی تشیع نیز به همین نحو نتیجه تحولات بسیار بود» . (کریستن سن، 1385: 68). در واقع، معتقدیم دین زرتشتی با حرکت آهستۀ خود که از دیرباز آغاز کرده بود، توانست در جامعه آن روز به جایگاهی دست یابد که بتواند، حکومتی را ایجاد کند و این حکومت نیز دِین خود را بدین دین ادا کرده و آن را رسمیت بخشد و گام به گام تمام رقیبان آن را از صحنه بیرون راند و البته دین هم با قوانین و شرایع خود به نظام بخشی زندگی فردی و اجتماعی افراد در جامعه کمک شایانی کرد.

به عبارت دیگر رابطه دین زرتشتی و حکومت ساسانی را رابطه‌ای دو سویه و توأم با هم افزایی دانست و به همین دلیل مشخص کردن‌ترتیبی زمانی و یا میزان دین هر یک از آن‌ها به دیگری، کاری بسیار پیچیده و ناشدنی باشد. البته باید به نکته یی توجه داشت و آن این که حرکت رو به رشد و تکوین گام به گام دین زرتشتی در ابتدای حکومت ساسانی به یکباره به منصه ظهور نرسید در واقع «وضع درهم مذاهب به مانند مساله بغرنجی در برابر نخستین فرمانروای ساسانی خود نمایی می‌کرد. ساسانیان هماره در صدد آن بودند. که با بنیاد گزاری مذهب واحد دولتی وحدت ملی ایران را تامین نمایند. با این تفاصیل نخستین پادشاهان سلسله ساسانی نتوانستند به یکباره این مساله را حل کنند. آنان فقط پس از رفرم مذهبی زرتشتی و حمایت آن به وسیله آیین مدون اوستا و نیروی شکننده روحانیون بر این مشکل فائق آمدند» (شارل پوئش، 1381: 165) این درگیری‌ها و نزاع‌ها میان ادیان متعدد و متفاوت و آیین‌های گوناگون که پیش‌تر با روی کار آمدن ساسانیان یک فتح بزرگ و البته نه کامل و کافی را عاید دین زرتشتی کرده بود با قدرت یافتن کرتیر (کردیر) در زمان بهرام اول و به ویژه بهرام دوم به پایان می‌رسد کلاوس شیپ مان در همین خصوص می‌گوید: «من بیشتر معتقدم که تا زمان کرتیر در دوره سلطنت بهرام دوم، مذاهب مختلفی برای دست یابی به قدرت مبارزه کرده اند: زمانی مطمئنا معتقدین به اناهید، سپس مانویان و زمانی نیز مغ‌های ماد قدیم نقشی ایفا کرده اند.» (شیپ مان، 1383: 120) . کرتیر که روند قدرت یا پیش در زمان بهرام یکم تسریع شده بود، در عهد بهرام دوم به اوج می‌رسد «به ادعای خود کرتیر در زمان بهرام دوم (272 – 293 م) در سراسر کشور یهودیان، شمن ها، برهمنان، نصارا، مسیحیان و از جمله زندیکان (مانویان) قلع و قمع شدند. افزون بر این کرتیر خود را شکننده بت‌ها می‌نامد.»
(خدادادیان، 1380: 18) .

به هر روی کرتیر – موبدان موبد بزرگ – توانست پیروزی بزرگی که دین زرتشتی با استقرار ساسانیان به دست آورده بود کامل کند و دین زرتشتی را دین بلامنازع و آیین بی رقیب ایران ساسانی گرداند و همچنین پیوندی سخت میان آن و حاکمیت به وجود آورد، به قول استاد تقضلی: «کرتیر دین و سیاست را چنان سخت و خشن به هم پیوسته است که تا پایان دوران ساسانی در آن خللی راه نمی‌یابد. این سیاست سختگیری کم و بیش در همه این دوره ادامه می‌یابد تا آن جا که موجبات سقوط این حکومت را فراهم می‌آورد.» (تفضلی، 1384: 42 و 41) . در خصوص دین زرتشتی در دوره ساسانی باید دانست که این دین حول یک محور مهم می‌گردید که آن کتاب اوستا بوده است، این کتاب نه کتابی مشتمل بر احکام دینی صرف بوده، «بلکه حکم دایره المعارف بزرگی داشته، که در آن علوم مختلف مندرج بوده است. علم مبدأ و معاد و اساطیر الاولین و نجوم و علم تکوین و امور عامه و طبیعیه و فقهیه و حکمت علمیه عهد ساسانی همه بر اساس 21 نسک اوستا استوار بوده است. بسیاری از متون، که به زبان اوستایی نوشته شده، ظاهراً اثر قلم اشخاصی است، که در تدوین اوستای ساسانی دست داشته‌اند و نیز احتمال می‌توان داد، که قبل از تدوین اوستای ساسانی، بعضی از کتب مزبور به زبان پهلوی موجود بوده و در آن تاریخ به زبان اوستایی نقل و در کتاب مقدس درج گردیده باشد.» (کریستن سن، 1385: 101) .

در خصوص دیگر آموزه‌های زرتشتی در دوره ساسانی باید دقت داشت که دین در این دوره دارای سه بخش، که در طول هم قرار دارند نه در عرض یکدیگر، می‌باشد؛ «بخش و لایه نخستین و بنیادین آن، آموزش‌های ساده و اخلاقی گاهانی است که پیام آسمانی زرتشت است. دومین لایه و بخش از آن، بازمانده از کهنه دینی پیش از زرتشت است که بخش مهمی از آن را اشتراکات میان آیین کهن هندوان و ایرانیان می‌سازد. این بخش خود مرکب است از ایزدان، آیین‌ها و باورها و مفاهیم جمعی دیرینه. بر این بخش باید افزایه‌ای را هم اضافه کرد و آن وام گیری از دیگر ملل و ادیان همسایه و بیگانه است. بخش سوم در واقع حاصل‌ترکیب و مجموعه فعل و انفعال میان این دو بخش است که مغان روحانی نیز چیزی بر آن افزوده و آن را به شکل اصول آیین و «فقه مغانی» در آورده اند.» (مزداپور، 1382: 37) . بخش یا لایه سوم دین زرتشتی که در واقع فربه‌ترین و آماسیده‌ترین بخش است، توسط موبدان و مغان زرتشتی در دوره ساسانی بر آن دو بخش دیگر افزوده شده است، اما بخش دوم هم که مربوط به میراث کهنه دینی پیش از زرتشت است توسط روحانیان زرتشتی عهد ساسانی تصفیه شده است. «در این جا به ذکر این نکته باید پرداخت که بازمانده‌های کهنه دینی پیش از پیامبری برای در آمدن به مجموعه باورها و عقاید آیین زرتشتی در دوران ساسانیان در واقع از صافی و گذار پیام گاهانی زرتشت گذشتند و پالایش و تصفیه شدند. این تصفیه در حقیقت هر سه پاره از این تصورات و اندیشه‌ها را پالایش داده و دیگرگون نموده است: یعنی نخست، خدایان دوران عتیق را به ایزدان بدل کرده و دیگر این که آیین‌ها را منطبق با بافت جدید دینی ساخته و نیز سوم، باورهای قدیمی را رنگی تازه و متناسب با این مجموعه زده است. در این گذار، که به ظن قریب به یقین دست کاری فقیهان و روحانیون مغ است، در نهایت طرحی برای رفتار آیینی مردم پدید آمده است که خصایص ویژه آن‌ها را می‌شود‌ترسیم کرد.» (مزداپور، 1382: 39 و 38) .

در واقع روحانیان زرتشتی که شدیداً مورد پشتیبانی سیاسی و اقتصادی دستگاه حاکمه بودند، به صورت گسترده به پروراندن این مطالب پرداختند و مسایل بسیاری نیز از خارج بر آن افزودند در دینکرد (کتاب چهارم، ص 412 چاپ مدرن) چنین آمده است: «شاپور فرمود کتاب‌های مربوط به پزشکی، ستاره شناسی، حرکت، زمان و مکان و جوهر و عرض و کون و فساد و تغییر و تحول، منطق و دیگر صنایع و مهارت‌ها را که از دین (= کتاب دینی، اوستا) منشعب بود، و در هندوستان و روم و سرزمین‌های دیگر پراکنده بود، بازگرد آورند و با اوستا تلفیق کردند.» (به نقل از: تفضّلی، 1384: 38) . گرچه این مطلب را که بخش‌های افزوده بر اوستا، پیش‌تر از آن منشعب شده بود و در هند و روم پراکنده گشته بود را باید حمل بر این معنا کرد که زرتشتیان نمی‌خواستند بپذیرند که از مفاهیم و مطالب دیگر ادیان در تقویت و بهسازی دین خود سود جسته‌اند و گرنه هیچ شاهد معتبری در دست نیست که تایید کند این مطالب و مسایل پیش‌تر از ایران به هند یا روم رفته باشند.

یکی دیگر از اتفاقاتی که در دوره ساسانی برای دین زرتشتی می‌افتد، اضافه شدن «شریعت» یا «احکام فقهی» به آموزه‌های زرتشتی بوده است، در واقع – همان طور که پیش‌تر بیان شد – آموزه‌های گاهانی مجموعه‌ای از مفاهیم بسیط اخلاقی و اعتقادی، آن هم بسیار مختصر بودند، در حالی که در دوره زرتشتی علاوه بر فربه شدن این دو بخش، بخش شریعت نیز بدان افزوده شد و بخش معظمی از دین زرتشتی دوره ساسانی را از آن خود کرد، این «احکام فقهی» یا «آموزه‌های شریعتی» بیش‌تر در کتاب «وندیداد» گردآوری شده است. «وندیداد را می‌توان تعالیم «شرعی» دین زرتشت نام نهاد که احتمالاً در نیمه دوم حکومت ساسانی و زمان اوج قدرت روحانیان؛ و جدالهای داخلی حکومت، مدوّن گشته است، که با پاکی، زلالی و عدم تعصب «گاتها» فاصله بسیار دارد. همان قدر فاصله‌ای که از جهت زمانی در تدوین آن دو می‌توان برآورد کرد.» (بیانی، 1380: 29) . تدوین تعالیم شرعی و احکام فقهی برای تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی شهروندان و اهالی جامعه که در ابتدای دولت ساسانی به منظور انتظام بخشیدن به حیات عمومی و خصوصی، مردمان کشور، صورت گرفته بود، آهسته آهسته بر اثر تمامیت خواهی و قدرت طلبی روحانیان زرتشتی – که در ظاهر به نام خدا و دین زرتشتی و در باطن برای ارضای روحیات جاه طلبانه و تمامیت خواهانه خودشان دست به این کار می‌زدند – رو به فزونی نهاد، به طوری که احکام دینی تا کوچکترین و باریکترین عرصه‌های زندگی آدمیان دخالت کرد و این احکام ظاهری به حدی فراخ دامن شده که عرصه را برای اخلاق – که لبّ و هسته تمامی احکام شرعی است – تنگ کرد.

«اگر در نظر بگیریم که در اواخر عهد ساسانی دیانت زرتشتی در کوچکترین وقایع دخالت داشته، و هر فردی در مدت شبانه روز بر اثر اندکی غفلت دستخوش گناه، پلیدی و نجاست می‌شده است؛ آن گاه آشکار می‌گردد که روحانیان تا چه حد اهمیت و قدرت داشته‌اند و مردم را چگونه زیر سیطره معنوی خود گرفته بودند. به دنبال همین سیاست، پیوسته بر تعقیدات و خرافات دینی افزوده می‌شد. گذشته از چهار بار نیایش در روز و سایر اعمال، مواردی چون عطسه کردن، قضای حاجت، چیدن ناخن و گیسو، افروختن چراغ و از این قبیل کارها، که در هر یک مراسم و دعای مخصوص خود را داشت، مردم را بیش از پیش به روحانیان وابسته می‌ساخت. . . "خرده اوستا" در برگیرنده همین تعقیدات و بدعت‌ها می‌باشد، که فاقد زلالی و طراوت بخش‌های دیگر "اوستا" است؛ و نمایانگر آن که روحانیان برای تقویت نیروی سیاسی و اقتصادی خویش، جامع ساسانی را به سوی خرافات و پیچیدگی‌های دینی سوق می‌داده اند. در "وندیداد" نیز که از سایر بخش‌های اوستا متمایز می‌باشد و گویی اندیشه‌ای و قلمی دیگر آن را به رشته تحریر در آورده است؛ و آخرین بخش "اوستای نو" به شمار می‌رود، مسایل شرعی و اعمال دینی زندگی روزمره را چنان که گفتیم شرح داده است. بدین‌ترتیب، تعالیم موجود در وندیداد هر زرتشتی مومن را به کارهای بس دشوار و طولانی وا می‌داشت؛ و هر چه بیشتر او را از «گاتها» دور می‌ساخت.» (بیانی، 1380: 43 و 42)

البته روحانیان زرتشتی تنها به تشریفات مذهبی فردی نمی‌پرداختند بلکه همانند روحانیان همه حکومت‌های دین سالار برای اجرای احکام دینی و آن چه را که قانون می‌شمردند، دستگاه عظیم قضایی را در اختیار داشتند. این مسوولیت‌های اجرایی علاوه بر امتیازات معنوی، نفوذ آن‌ها را در اجتماع دو چندان می‌نمود. همچنین بنیاد تعلیم و‌تربیت و نهاد آموزش از سطوح ابتدایی تا درجات عالی را آن‌ها در اختیار گرفته بودند. دبستان‌ها در معابد جای داشتند و اطفال تحت تعالیم موبدان بودند وطبیعی است که همه این اعمال و عملکردهای اجتماعی مردم، آنان را در ارتباط مستمر و وابستگی عمیق، البته از موضع پایین، به روحانیان قرار دهد. این وابستگی و در واقع نوعی نیاز مردم به دستگاه روحانیت، علاوه بر ایجاد نفوذ اجتماعی برای روحانیان، قدرت اقتصادی نیز برای آنها به دنبال خود داشت. قدرت اقتصادی روحانیان تا حد زیادی زاییده نفوذ اجتماعی و سیاسی آنان در حاکمیت و اجتماع ساسانی بود. این نفوذ امکان ثروت اندوزی و کسب قدرت اقتصادی و در نتیجه فاصله گرفتن تدریجی از توده‌های تهی دست مردم، را برای آنان فراهم می‌آورد.

با توجه به آن چه در باب نفوذ اجتماعی روحانیان و ارتباط مستمر آن‌ها با مردم، البته ارتباطی از موضع برتر، گفته آمد، روشن می‌شود که انجام مراسم و تشریفات دینی همیشه هزینه‌هایی را در قالب جرایم دینی، عشریه و صدقات و موقوفات بر مردم تحمیل می‌کرد و این امر باعث تجمع ثروتهای بیکران و املاک پهناور برای روحانیون زرتشتی می‌گشت، زیرا هر یک از افراد زرتشتی به خاطر آداب و مراسم عبادی پیچیده، بر اثر اندک غفلتی، دچار گناه و پلیدی و نجاست می‌شد، به همین جهت برای پاک ساختن خود نیازمند راهنمایی روحانیان بود و این مساله نشان می‌دهد که روحانیان طبقه بیکاری نبوده‌اند و از آنجا که روحانیت یک کاست بود و هر کسی حق وارد شدن به آن را نداشت و اکثرا فرزندان خود روحانیان بودند که به کسوت پدرانشان در می‌آمدند این امر موجب تجمیع بیشتر ثروت آنان می‌شد و طبیعی است با گذشت چندین نسل ثروت انبوهی در دست طبقه روحانیون انباشته می‌شد که همین بر قدرت همه جانبه و در نتیجه تکبر و غرور آنان و فاصله گرفتن از توده‌های مردم می‌افزود.

به هر روی از یک سو تورّم شدید احکام ظاهری شریعت و دست و پا گیر شدن آنها، که حد اوسط و میزان معتدل آن برای زندگی اخلاقی و ایمانی و دوری جستن از پوچی و پلیدی کاملا ضروری است، و نیز دامن گستر شدن خرافات، که معمولا روحانیان برای محکم شدن اعتقادات قلبی مردم بدان دامن می‌زنند (اگر چه همواره در ظاهر آن را انکار می‌کنند) و البته تکاثر طلبی و فساد مالی و بعضا اخلاقی روحانیان که در پرسش 58 مینوی خرد هم صریحاً بدان اشاره شده است. و از سوی دیگر نظام کاستی جامعه ساسانی – یعنی جامعه یی که اجازه حرکت عمومی به توده‌های فرو دست را نمی‌دهد – بر نفرت توده‌های جامعه از دین زرتشتی افزود. زیرا این نظام کاستی در «گاتها» هم اشاره شده و مورد تایید قرار گرفته است. پور داوود، در همین خصوص معتقد است: «از جمله لغاتی که در گاتها موضوع مباحثات طولانی گردید و هر یک از مستشرقین معنی مخصوصی از برای آن‌ها تصور کرد، سه کلمه خوتو، ورزن، ائیر یامن می‌باشد. . . بی شک این سه کلمه در گاتها برای طبقات سه گانه استعمال شده است. جز از معانی پیشوایان مذهبی و جنگیان و برزیگران معانی دیگری برای آن‌ها مناسب نیست. . . اصلاً اشو زرتشتت آن‌ها را در مقابل طبقات سه گانه هندوان که برهمنا، خشتریا، ویسیا باشد به کار برده است.» (پور داوود، 1382: 85) .

پروفسور فرای هم در خصوص همین نظام کاستی و پشتوانه دینی آن چنین می‌گوید: «در جامعه ساسانی آیین‌های خشک و استوار طبقات یا کاستها فرمانروا بود، زیرا که دین زرتشت آن زمان پشتیبان جامعه کاستی بود. روحانیان از طبقه یا فرقه‌ای خاص بودند و دیگر ایرانیان در طبقات چندی قرار داشتند و به موجب مقررات مذهبی طبقات اجتماع عبارت بودند از روحانیان و جنگاوران و دبیران و مردم عادی.» (فرای، 1385: 376) . علاوه بر این حمایت نظری، پشتیبانی عملی روحانیان زرتشتی از این نظام کاستی منجمد – که اوج آن در همدستی موبدان زرتشتی با اشراف و بزرگان کشور در سرکوب مزدکیانی که چیزی جز اصلاح امور و عدالت اجتماعی نمی‌خواستند، خود را نشان داد – ناتوانی آنان در ارائه پاسخ مناسب، عقلانی و متناسب با زمانه جدید که گره گشای و یاری رسان به ساختن جامعه‌ای با ساختارهای جدید باشد و همچنین بسنده کردن به یک سری لفاظی‌ها و سخنان به ظاهر زیبا و در باطن غیر قابل اجرا و ناکارآمد، سبب شد که دین زرتشت به ویژه در اواخر دوره ساسانی در سراشیبی سقوط و زوال بیفتد و به تبع آن دولت ساسانی که دولتی دین‌سالار بود هم به سراشیبی نابودی افتاد. پروفسور فرای در همین خصوص، معتقد است: «چنین می‌نماید که دین زرتشت در پایان سلطنت ساسانیان رو به انحطاط می‌رفت و دستگاه روحانی آن که به تشریفات و رسم‌های دین بیشتر می‌پرداخت، به نابودی می‌گرایید و نیز اندیشه‌های الهام گرفته از منطق و خرد هم به این جریان یاری می‌کرد.» (فرای، 1385: 376)

به هر روی زیاده روی روحانیان زرتشتی در وضع احکام فقهی – که مقدار متعادل آن برای نظام بخشی و معنا دهی به زندگی کاملا ضروری است – و نیز سنگ فکری و چسبیدن آنان به آموزه‌های کهن و عدم انعطاف پذیری در برابر مطالبات متغیر مردم، که نسبت به گذشته بسیار تفاوت کرده بود، و متوسل شدن به سلاح ارتداد و تکفیر و اهریمنی دانستن آن مطالبات و البته پیوستگی و تنیدگی و رابطه محکم آنها با ارباب زر و زور و عدم ارتباط و همبستگی عمیق با مردم فرودست و تهی دست، سبب شد، دین زرتشتی و به تبع آن کشور دچار چنان آشفتگی ساختاری و پوسیدگی درونی شود که با کوچکترین تیپای اسلام از هم بپاشد و مذهبی که زمانی در یک شاهنشاهی بزرگ دین رسمی بود و روحانیان و متولیان آن مغرورانه و سرمستانه، تعصب‌ها بر آن داشتند و خود را در برج عاجی خلل ناپذیر می‌پنداشتند و دست حمایت خدا را یاور خود می‌دانستند و هیچ سخن ناصحانه و مصلحانه‌ای را بر نمی‌تابیده و آن را نشان از بی دینی و فریب اهریمن بر می‌شمردند. سرانجام به وضعیت اسف باری در‌اید که امروزه می‌توان آن را دینی نیم مرده و یا در حال احتضار تلقی کرد. به هر روی آنچه از تاریخ بر می‌آید این است که دولت ساسانی که با دادن دست اتحاد با آتشگاه و روحانیان زرتشتی توانسته بود هویت تمدنی ایران را پس از سالها آشفتگی و سر در گمی احیا و بازسازی کند اما با گذشت زمان، بر اثر ندانم کاری و عدم چاره‌سازی روزآمد، کارآمد و عقلانی توسط موبدان زرتشتی برای خواسته‌های جدید مردم و در نتیجه جدایی و فاصله گرفتن روحانیون از توده‌های مردم؛ جامعه به سراشیبی سقوط و اضمحلال افتد.

منابع و ماخذ:
1- بیانی، شیرین (1380) دین و دولت در عهد ساسانی و چند مقاله دیگر. تهران: نشر جامی.
2- پورداوود، ابراهیم (1382)‌ترجمه اوستا (گاتها) . تهران: انتشارات دنیای کتاب
3-تفضلی، احمد (1384) " کرتیر و سیاست اتحاد دین و دولت در دوره ساسانی"، در: بدعت گرایی و زندقه در ایران عهد ساسانی؛ به کوشش ملیحه کرباسیان و محمد کریمی زنجانی اصل. تهران: نشر اختران
4- خدادادیان، اردشیر (1380) اساس قوانین عصر ساسانی و معرفی یکی از سرشناس‌ترین قانوندانان این دوره. تهران: نشر به دید.
5-. شارل پوئش، هانری (1381) " وضع مذهب در ایران غربی " در: تاریخ تمدن ایران، با همکاری جمعی از ایران شناسان اروپا؛ تهران: انتشارات گوتنبرگ
6- شیپ مان، کلاوس (1383) تاریخ شاهنشاهی ساسانی‌ترجمه فرامرز نجد سمیعی. تهران: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، پژوهشگاه زبان و گویش.
فرای، ریچارد نلسون (1385) میراث باستانی ایران.‌ترجمه معسود رجب نیا. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. -7
8- کریستن سن، آرتور (1385) ایران در زمان ساسانیان.‌ترجمه رشید یاسمی، ویراستار حسن رضایی باغی بیدی. تهران: نشر صدای معاصر. مزداپور، کتایون (1382) زرتشتیان. تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
 


کد مطلب: 168799

آدرس مطلب :
https://www.baharnews.ir/article/168799/تاملی-نقش-روحانیون-اضمحلال-ساسانیان

بهار نیوز
  https://www.baharnews.ir