مهـران گلستـان
1- مرور تاریخ به ما ميآموزد که لازمه بنیانگذاری پیکره هر نظام و پیشرفت هر جامعه، وجود دو بازو در تمدن سازی بوده است، بازوی مادی و بازوی فرهنگی. بازوی مادی یعنی ابزار، یعنی روشها و کاربردها، و بازوی فرهنگی یعنی بنای مستحکم اندیشهها و اهداف و بینشها و دریچه شناخت. اگر نظامی از یکی از این دو بازوی بهم پیوسته و بهم وابسته غافل شود، یقینا زمینههاي شکوفایی و رشد ـ و به اصطلاح غلظت بخشی تمدنی ـ برایش فراهم نخواهد شد. تاریخ فرهنگی ایران نیز فراز و فرودهای زیادی را نشان ميدهد که اوجهاي آن نشان از بهم پیوستگی و بهم وابستگی این دو بازوی تمدنی دارد. براستی چرا برخی دوره ها، تمدنها مانند دوره عباسیان با حکومتی پانصد ساله توسط قومی بیابانگرد و مغول سرنگون شد؟ دلایل بروز علائم غفلت در آنان چه بود؟
شاید جواب آن در غفلت ورزی و عدم تعادل میان همین دو بازوی تمدنی باشد، بازوی مادی و بازوی فرهنگی. ناهماهنگی میان این دو بازو مشکلات جسمی فراوانی بر پیکره تمدنی وارد ساخت، پیکره تمدنی از درون و در مواجهه با بیرون دچار اختلال شد، پویایی عملی و فکری از دست رفت یا مجالی دیگر برای ظهور نیافت؛ با این اوصاف، اگر جامعه ای بخواهد نظام جدیدی بنا کند یا بر غلظت فرهنگ خود بیافزاید، باید بازوان تمدنی خویش را بر فعالیت و تلاشی هدفمند، برنامه ریزی شده با نگاهی آینده نگر کارآزموده کند تا به توسعه ای مطلوب در دنیای معاصر دست پیدا کند.
توسعه، لغت و یا مفهوم جدیدی نیست. توسعه، تعریف جدیدی است از تکامل بشری. انسان به طور فطری به تکامل و بهبود علاقه مند است و در این راه دائما تلاش ميکند، اما آنچه در دنیای معاصر باید به مفهوم توسعه افزود اینست که توسعه بروز نميکند مگر به همت علم؛ یعنی استفاده از یک قالب علمی و کاربردی و روشمند در مسیر دستیابی به توسعه.
2- بازوی مادی و بازوی فرهنگی، ریشه هایش را از چشمه هایی دور تغذیه ميکند؛ غرب با شروع رنسانس بر بازوی مادی گرایی خویش بیشتر تکیه کرد و با جاری سازی آن در جامعه، سکولاریسم را به ارمغان آورد. درست است که غرب در مادی گرایی زیاده روی کرد و فقط بعد مادی انسان را در قالب توسعه پیاده کرد، اما این اشتباه غرب بود و نه توسعه؛ روا نیست که توسعه را بر محور یکی از دو بازو بررسی کنیم. توسعه تمدنی رخ نخواهد داد مگر با تعادل میان این دو بازو. بازوی کوچک شده تمدن غرب بازوی اخلاق؛ دین و فرهنگ است، فرهنگی که بر پایه سنت اخلاقی و دینی بنا شده باشد.
تلاش چند دهه اخیر غرب برای برپایی فرهنگ جهانی شاید دلیل بر دانستن این ضعف باشد؛ آنچه به خوبی دیده ميشود تلاش غرب برای دستیابی به فرهنگی است که بتواند از ره آورد آن بازوی تضعیف شده پانصدساله خویش را بهبود بخشد، البته با به کاربستن فرهنگی بی ارتباط با آن سنت و فرهنگ پیش از رنسانس و ریشه دار در حوزه دینی!
فرهنگی که گاهی نام فرهنگ معاصر بر آن مينهد و در این بین، گرفتاریهاي بیشتری در مسیر توسعه کشورهای خارج از حوزه اروپا و امریکا پدید ميآید. یادمان باشد که کل فرهنگ غرب و تمام تمدن مادی غرب را نميتوان مطرود دانست، زیرکی هر جامعه اینست که در مواجهه با فرهنگهاي ديگر، به گزینشی عقلی و منطقی دست بزند و به نسبتی که نیاز دارد، از آن بهره جوید.
ميتوانیم از محیط خارجی بهره بگیریم و به طور گزینشی از فرهنگ و تمدن و امکانات و ابداعات دیگران استفاده کنیم، مشروط به اینکه تکلیف فکری و فرهنگی و بینشی ما در داخل روشن شده باشد و به دنیای خارج بر پایه استحکام درونی و شخصیتی و با عزم راسخ نگاه کنیم، البته ناگفته پیداست که کسی ميباید دست به گزینش بزند که تمام وجوه موضوع را بشناسد، تا از سر احساس به گزینشی ناقص دست نزند؛ آنچه در تدام فرهنگی ما جای تامل دارد، گزینش هایی است برپایه عقل و نه از روی احساس؛ ما میراث دار مواجهه و گزینشهاي مهم نیاکانمان در تاریخ هستیم. قصد ما در این جا بحث درباره خوبی و بدی برخی مواجهه و گزینشها نیست، که خود مبحثی دیگر است.
3- جوامع توسعه نیافته عموماٌ جوامعی چند فرهنگی هستند که گرفتار از هم گسیختگی داخلی ميباشند. به آثار به نمایش درآمده در گالریهاي هنری در شهر تهران
براستی چرا برخی دوره ها، تمدنها مانند دوره عباسیان با حکومتی پانصد ساله توسط قومی بیابانگرد و مغول سرنگون شد؟ دلایل بروز علائم غفلت در آنان چه بود؟
سری بزنید، به ناهمگونی موجود نگاهی بیندازید، گسست را ميتوان دید، ما از لایه سنتی با شتاب به سمت معاصر شدن گام برداشته ایم، بی آنکه زیربنایی محکم ساخته باشیم. شاید عده ای خرده بگیرند و بر این تکثر ببالند که از نشانههاي معاصر شدن فرهنگ و هنر است؛ اما باید گوشزد کرد که همان هایی که امروز بر تارک هنر معاصر جهان غرب نشسته اند به خوبی جایگاه بزرگان پیش از خود را ميدانند و آنان را ميشناسند، هر چند هیچگاه از نظر روش، تکنیک و... جا پای آنان نگذاشته باشند، اما ميدانند که بر شانههاي چه کسانی نشسته اند؛ و بالعکس ما دچار گسستیم، بر زمینی ایستاده ایم که حتی نميدانیم آیا کسی از آن عبور کرده است.
در ابتدای قرن 20 ميلادي، کشورهای حاشیه ای و دور از مرکز فرهنگ غرب، زنگ تفریحی محسوب ميشد برای نقاشان و هنرمندان و چه چه، حال که این بازی به اتمام رسیده، آیا وقت آن نرسیده خود را بهتر بشناسیم. ساختن فرهنگ همگون داخلی نیازمند سالها تلاش و کار منظم و حساب شده تربیتی و آموزش است. تجهیز نسل معاصر به داشتن نگاه بین المللی لازمه قرار گرفتن در دنیای معاصر است؛ جامعه علاقمند به توسعه در مباحث فرهنگی، به علت وجود ارتباطات گسترده و پیچیده در نظام بین المللی موجود و به دلیل وابستگیهاي متقابل، باید نگرشی جهانی و بین المللی داشته باشد. بعلاوه امروز مرزها عملا از میان برداشته شده و تاثیر پذیریها افزایش یافته است. اما اگر انسجام فرهنگی به دست آید، کشورهای به اصطلاح جهان سوم، اجازه دخالت و رخنه دیگران به فرهنگشان را نميدادند. انسانی که رنگ داشته باشد و از ثبات روحی و فکری برخوردار باشد به راحتی رنگهای دیگر را نميپذیرد و حتی در شرایط بحرانی به تقویت رنگ طبیعی خود ميپردازد.
4- نگاهی هدفمند و بدون غرض به پهنه ی تاریخ هنر و بر استناد بر اثار برجای مانده از فرهنگ و هنر دوران مختلف تاریخی، این نکته آشکار ميگردد که در جامعه علاقمند به توسعه، عموما به کارها و اموری پرداخته ميشود که جنبه علمی دارد نه سلیقه ای. دمدمی بودن حرکتهاي فرهنگی در برنامه ریزی فرهنگی یکی از عوامل ضد توسعه است. ثبات برنامه ریزی، ثبات نهادهای زمینه ساز ميبایست به دغدغه اجتماعی تبدیل گردد. اگر برنامه ریزی و اجرای آن تابع سلیقههاي شخصی گردد و مبنای عینی، ارزشی و علمی نداشته باشد، نباید به انتظار توسعه نشست. اما چگونه و چه وقت ميتوان جلوی اعمال سلیقهها را گرفت؟ با پیاده کردن اندیشه در قالب نهادها و زمانی که تفکرات بنیادین، جنبه نهادی پیدا کند. فعالیتهاي فرهنگی ميبایست از حالت غیر علمی، غیرکارشناسی وسلیقه ای به فعالیت هایی مدون، برنامه ریزی شده و در قالب آینده نگری و تمدن سازی مادی – فرهنگی تبدیل شود.
5- عامل دیگر در دستیابی به تمدن ایرانی-اسلامی، سیاست زدایی فرهنگی از روند تصمیم گیری هاست. معمولا در جامعه ما، اصطلاحی در بین مردم شنیده ميشود با این مضمون که، فلانی در دقیقه نود تصمیم ميگیرد! در حالیکه همواره توصیه ميشود که کار امروز را به فردا میفکن. این دقیقه نودی کار کردن و تصمیم گرفتن، ریشه در تاریخ ما دارد، در حالیکه برای تاثیرگذار بودن در فضای فرهنگی دنیای معاصر باید آلترناتیوهای مختلف برای حل مشکل مشخص گردد و پس از ارزیابی و مطالعات لازم، بهترین راه حل انتخاب شود.
بسیاری از ما تنها در زمان شدت گرفتن بیماری و درد به پزشک یا دندانپزشک مراجعه ميکنیم. انجام معاینات و آزمایشهای پزشکی بطور منظم حتی برای کسانی که مشکل مالی ندارند، امری غیر منطقی و غیر طبیعی قلمداد ميشود. مشکل یابی در فرهنگ ما معنی خاص خود را نیافته و چه در سطح فردی – خانوادگی و چه در سطح اجتماعی – مالی، از اجزاء و مشتقات تصمیم گیری محسوب نميشود. هنوز در جامعه ما اهمیت پیشگیری از بروز مشکلات و برنامه ریزی برای مقابله با دردها، نارساییها و بحرانها، آنطور که باید و شاید شناخته نشده است.
با این اوصاف تا زمانیکه در رابطه با عوامل اساسی برای شکل بخشیدن به تمدن، ذهنیتهاي فرهنگی تبدیل به عینیت و کاربردهای آن نشود، جامعه به طور طبیعی دستخوش نوسانها و فراز و نشیبها خواهد بود. بی شک ميبایست از غفلت ورزی در مباحث فرهنگی خارج شویم و قدم در میدان غلظت بخشی به مباحث فرهنگی بگذاریم. در حال حاضر که مغرب زمین و بسیاری از کشورها، دچار بحران اخلاقی و معنوی اند، کشور ما در شرایط مناسبی قرار دارد تا با تلفیق دو بازوی مادی و بازوی اخلاقی، به گونه ای مطلوب به الگوسازی و ترسیم آینده بپردازد.