احسان یوسفی
گروه مقالات: از راههاي پایدار و استمرار حیات هر نظام سیاسی وجود نهادها و ساختارهاي توسعه مثبت سیاسی است که ضمن آنکه بیانگر مشروعیت و خواستههاي مردمی را نشان ميدهد به طور کلی جوهریه هر حاکمیتی نیزتلقی می شود؛ به نوعی که اگر به این مقوله توجه ویژهاي نشود کاخ آمال و آرزوها زمامداران را همچون حباب ميترکاند و روند تغییر و انقلاب را منجر ميشود. اما برای توجه به این امر باید به تاریخ رجوع کرد و از تمام فراز و نشیبهاي آن درس آموخت و از آن عبرت گرفت.
واقعا چگونه ميشود حکومتها در عین سرخوشی و اقتدار نیروی نظامی فرو ميریزند و گاه نیز با تغییر سیاستها و نحوه اعمال اقتدار به بقا و حرکت رو به جلوی خود ادامه ميدهند؟ نمیتوان از تنوع اندیشه در جامعه چشم پوشی کرد چرا که وجود گروهها و احزاب متفاوت اگرچه بر تقسیم و توزیع قدرت اثر گذار هستند اما تمام سودمندیشان به این حیطه ختم نميشود. اگر جامعه از وجود این قشرهاي فعال و الیت های مختلف در سطح جامعه برخوردار باشد علاوه بر آنکه بر هویت نظام سیاسی مشروعیت ميبخشد از بروز هرگونه فساد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیز جلوگیری ميکند.
چرا که با وجود این گروههاي نهادی همانند احزاب، تشکلهاي مدنی و مردم نهاد هئیت حاکمهاي که در قدرت به سر ميبرند به خوبی درک ميکنند که کوچکترین خطایی اگر به همراه داشته باشند به وسیله دیگر اقشار فعال و پر جنب و جوش جامعه شناسایی و منتشر ميگردد و باعث تضعیف پایگاه مردمی آنان در روند ماندگاریشان بر قدرت ميشود که اگر در جامعه بسترهاي گردش نخبگان فراهم باشد باعث تغییر آنان خواهد شد.
حکومت روم تا وقتی که به شکل احزاب مختلف و با نظام جمهوریت اداره میشد قدرتمند بود اما زمانی که سزار، حکومت را خودکامه و جمهوریت را کنار گذاشت و از ملت خود فاصله و با آنان بیگانه شد این حکومت در سراشیبی سقوط قرار گرفت و کار به جایی رسید که در پایان عمر زمامداری تمامیت خواهی خود تنها محافظان و قوای نظامی اش در کنار تاج و تخت پادشاهی اش باقی ماندند و سقوط خویش را به نظاره نشست.
در دورهی معاصر هم محمدرضا پهلوی که در ابتدای دوران پادشاهی خود برای ژست دموکراتیک در مجامع بینالمللی به احزاب اصلاحطلب و نوگرا روی آورده بود تا خود کامگی و یكهتازی پهلوی اول را در ذهن ملت به فراموشی بسپارد و نظام مشروطه سلطنتی را احیا و آن را به دنیا معرفی کند اما در ادامه روند خود نتوانست این نقش را به خوبی بازی کند.
وقتی با عدم اجرای اصلاحات که مطالبه ابتدای مردم بود مواجهه شد متاسفانه به جای پذیرش خواست ملت، گفتار آنان را نادیده گرفت و در برابر اراده آنان به جای زبان گفتگو با زبان آتش و گلوله سخن گفت که با این اقدام سنگین و پرهزینه در حقیقت گام در راهی بی بازگشت نهاد که سرانجامی جز تباهی با خود به ارمغان نداشت. با انحلال تمام احزاب و تک حزبی کردن حکومت (حزب رستاخیز) عملأ نظام اجتماعی را در سکوتی مطلق فرا ببرد تا دیگر کور سوی امیدی که به تغییر دل بسته بودند نیز نا امید شوند. محمد رضا شاه که روزی خود را دمکراتیک ترین شاه در منطقه ميدانست و ادعای دمکراسی و حقوق بشر و فضای باز سیاسی را بیان ميکرد چنان در باتلاق قدرت غرق شد که راه بقای خویش را در تک حزبی و تک صدایی کردن جامعهاي میدانست که روزی همان عامل یکی از مهمترین دلایل نابودی حکومتش قلم داد گردید.
اما با ظهور انقلاب اسلامی تا حدودی این ضعف ترمیم شد و با حضور دولتهاي بعد از انقلاب اگرچه به صورت استوار اما ناقص، آزادی اندیشه و تکثر گروهها امتداد یافت اما هرگز جامعه رو به تک صدایی و تک گفتمانی پیش نرفت؛ که شاه بیت اوج ایجاد تکثر گرایی و گردش آزاد نخبگان در دولت اصلاحات متبلور شد که تشکلهاي مردم نهاد و پارلمان های محلی و از همه مهمتر توسعه سیاسی نیز از دل قانون بر نظام اجتماعی ظاهر شدند و اندیشههاي متفاوت را از پستو های خانه به بیرون کشاندند تا در عین متکثر بودن، پویایی یک جامعه را نیز گسترش دهند و سهم حضور، مشارکت و حق تعیین سرنوشت ملت بیش از پیش در حاکمیت پر رنگ تر شود اما میل به حضور تنوع فکری در دولتهاي بعد از اصلاحات چندان مورد استقبال قرار نگرفت و با بی مهریهاي سخت و سنگینی مواجهه شد.
به طور نمونه با روی کار آمدن دولتهاي نهم و دهم آنچه حاصل بستر سازی احزاب و خانه احزاب گشته بود به طور سلیقهاي مورد نامهربانی قرار گرفت که در پایان منجر بر آن شد که خانه احزاب برای همیشه محو و ناکارآمد شود. به طوری که متاسفانه جامعه را به یکنواختی و تک صدایی آشنا کرد؛ جامعهاي که به تکثر فرهنگی و قومیتهاي گوناگون شهره داشت اینک باید بر اساس یک متد فکری جدید گام بر میداشت و اگر خلاف آن حرکت میکرد از تمام آنچه در قانون برایش محترم شمرده می شد محترمانه محروم ميشد.
وقتی در دوران گذشته خانه احزاب که بستری رسمی و قانونی برای حضور وبیان خواستههاي مشروع احزاب بود اما به خاطر نگاههاي سلیقهاي به فراموشی سپرده شد در حقیقت پیش از آنکه موجبات سر درگمی این بازوهاي رسمی و قانونی قدرت را فراهم کنند به بقا و پایداری نظام سیاسی آسیب وارد کردند تا آیندهاي کدر را برایش ترسیم کنند.
بدین جهت که حضور احزاب دال بر وجود اختلافات اندیشهاي و مدیریتی در یک نظام سیاسی اند و این احزاب هستند که با حضور و وجود خود موجبات گردش قدرت را فراهم ميآورند و بر تداوم یک نظام سیاسی اثر ميگذارند. اما وقتی احزاب پلمپ، تعلیق و منحل شوند پیش از آنکه ما از رقیبان سیاسی خود زهر چشم گرفته باشیم و عرصه قدرت و سیاست را به میدان بی رقیب برای فرداهاي خود برنامه ریزی کرده باشیم در حقیقت فضا را برای حضور مافیاهای سیاسی و اقتصادی فاسد که شرایط بقا و حیات شان در عدم نظم و شریانهاي سیاست است را فراهم خواهیم کرد.
جامعه از کنترل و نظارت مدیریتی و حرکت نخبگان خارج و به دست ناکارآمدان و افراد ناتوان سپرده میشود و به خاطر آنکه تجربه کشور داری و عدم پایبندی به قانون را ندارند یک نظام سیاسی را به لبه پرتگاه ميکشانند و دنیايی از فسادهاي اجتماعی، سیاسی واقتصادی را فراهم ميکنند. این کار علاوه بر آنکه حیات یک نظام سیاسی را با خود گره ميزند باعث جدا شدن و فاصله افتادن بین ملت و حاکمیت خواهد شد و این دو واژه هر روز بیش از گذشته از یکدیگر جدا شده و در روزهای که به حضور هم در کنار یکدیگر وابسته و محتاج هستند غافل ميشوند که نبود هر کدام بقای دیگری را نیز متزلزل ميکند.
اما با تغییر دولتها، سیاستها نیز دچار درگرگونی شدند و روح تازهاي به کالبد بی جان این بحران اجتماعی و سیاسی دمیده شد تا شاید در پستوهاي تاریکی زمان بار دیگر روشنایی ظهور کند و تاریکی رخت ببندد. خوشبختانه رئیسجمهور كنوني، به دليل رياست مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص، از تاریخ عبرت گرفت و در جهت ترمیم شکافهاي اجتماعی سیاسی که بر جان و پیکر نظام اجتماعی حاصل گشته بود بر آمد.
وی تصمیم بر این گرفت حاکمیت و ملت را با هم آشتی دهد که بدین سان بود که قبل از انتخابات توسط بزرگان و خیر خواهان نظام و کشور سخنهاي از تشکیل دولت ملی یا کابینه آشتی ملت نیز شنیده ميشد اما رئیس جمهور برای توزیع و کنترل قدرت ابتدایی ترین و اصولی ترین راه را برگزید که به یمن آن مجددأ خانه احزاب بازگشایی شد و تکثر را در جامعه به رسمیت شناخت تا همه به آنچه اعتقاد دارند باز نشر کنند و معیار تایید و عدم تائید یک نگاه و یک صدا پیش از آنکه ابزارهاي قانونی باشد این انتخاب ملت باشد که با حمایت یا عدم حمایت میزان مشروعیت نگاه و صدای را مشخص کند.
رئیس جمهور به خوبی درک ميکند که راه احیای و حیات یک نظام سیاسی نه در قوه قهریه و ماشینهاي سرکوب گر آن بلکه در ایجاد توازن و همزیستی بین نیروها و قوای سیاسی است که اگر توزیع قدرت به شکلی درست در همه جوانب آن رعایت شود و هر گروه بر اساس پایگاه اجتماعی خود به ارایه دکترینها اعتقادی، مدیریتی و رفتاری خویش بپردازد حتی اگر آن گروهها اپوزیسیونهاي درون نظامی یک کشور هم باشند علاوه بر آنکه خطری نظام سیاسی را تهدید نخواهد کرد و موجبات تضعیف آن را فراهم نخواهد نمود، بلکه به بقای آن نظام و شکل درست حکومت داری و اجرای هر چه صحیح تر قانون و افزایش مشارکت سیاسی شهروندان نیز منجر خواهد شد تا همه ملت بتوانند با تمام انتقادات شکلی که به ماهیت نظام سیاسی دارند اما به محتوای آن پایبند هستند از آن پاسداری کنند.
بپذیريم که راه استمرار یک حاکمیت در تکثر و گردش نخبگان یک جامعه است و باید بر اساس همین تضارب اندیشه و افکار باشد که گروهها مورد قضاوت قرار گیرند و اعمال و رفتارشان کنکاش شود. هر ملتی در جستجوی بهترینهاست و میخواهد با کمترین زمان و کمترین تاوان بالاترین بهرهوری را کسب کند. و باید بپذیریم و از تاریخ بیاموزیم دیگر هیچ ملتی وقت و حوصله ایجاد انقلاب دیگری را ندارد که نیمی از عمر خود را برای رسیدن و مبارزه برای آن انقلاب هزینه و نیمی از آن را برای بازسازی آن صرف کند و در پایان وقتی به مرحله بهرهبرداری رسید دیگر به بازنشستگی سیاسی اجتماعی روانه شود!
بپذیریم دیگر فرصت آزمون و خطا را نداریم، ما نباید در عصر حاضر تجربهاي برای دیگران شویم بلکه باید از تجربه دیگران نیز بهره مند شویم و با اقدامات اصلاحی در جهت اصلاح اشکالات ناقص یا مغفول مانده از قانون و تعدیل و تغییر بخشیهاي از قانون که با نیازهای روز مره نسل کنونی همخوانی کمتری دارد راه را برای رشد، سرزندگی و پویایی انقلاب و نظام سیاسی فراهم کنیم بپذیریم یک نظام سیاسی همانند انسان، زنده و صاحب روح و جان است؛ او نیازمند اصلاح و تغییر الگوی رفتاریست. تفاوتها را باید درک و تهدیدها را تبدیل به فرصت کرد. کافیست به تاریخ رجوع کنیم و از آن درس بیاموزیم و آن را چراغ راه آینده خویش بکنیم در غیر این صورت ملتی که حاضر به خواندن تاریخ خود نباشد لاجرم مجبور به تکرار آن است.
* فعال دانشجویی