دریافت لینک صفحه با کد QR
مقالات وارده
شهادت یک مرزبان در کدامین روزِِ نوروز؟
6 فروردين 1393 ساعت 20:42
گروه مقالات: مطالب و مقالات فراواني در باره 5 مرزبان عزيز ايراني، به بهارنيوز رسيده است كه در زير دو مقاله را از دو هموطن ميخوانيد:
افسر موموندي
پنجمین روز به شب رسید و "شعله واقعه گو" در کام حادثه چرخید و جمله ناتمام این روزها و شبهاي پر هراس را مخبر رسمی، به نشان مرگت بی چون و چرا و به تمامی خواند ... و مرگ تو آغاز شد... بعد از مردنت...نه در همان ساعتی که ما ندانستیم... عروست.... بچه ات... و "دل ماتم زده مادر زارت که مرگ"...
تکذیب و تایید و اگر و اما به پایان رسید و این بهتر است برای مقامات که همه آماده سوگواریاند و برای عروست هم که هر شب دعا دعا ميکرد آن دایرههاي قرمز تردید را از روی عکست بردارند و مانده باشی و بیایی تا نوزادش را با دلخوری در آغوشش از تو پنهان کند و بفهماندت دلواپسی و چشم براهی چه با دل و جانش کرده است.
امشب که دیگر به خوابش نميروی، باورش ميشود، مرگ یعنی نیامدنت... مرگ یعنی کودکی که یتیم به دنیا آورده است...امشب...تو را ... دایرههاي قرمز دور عکست را...مقامهاي رسمی و آگاهِ ناآگاه را نميبخشد...نفرین... شیون..."سوختههاي جگر"
برای مقامهاي رسمی...بهتر است که نفهمیدند تو کجایی ...حالامهربانی پیام هاشان همدردی ميکند...باز هم به این پیام هایی که همدرد ميشوند...نوشته ميشوند!
خبرها داغند مثل اشکهاي داغ تو مثل شنهاي کویر:
گلوله...طناب دار... شمشیر ...قاتل با نام خدا و پیامبرش تو را و همه ما را کشت... در لحظه!
وزیر گفت...سردار اعلام کرد....سرباز قهرمان ...شهید وطن...تروریستها باز هم سرک ميکشند ...آنسوتر سربازی خوابیده است...مرثیهها لایک ميخورند با ناخنهاي شکسته در گوشت حسرت و دریغ... زیرنویسهاي خبری، تصویرهای نوروزی سیما را کدر کردهاند و روزنامه نویسها چه پشیمانند از این همه روزهای تعطیل از این همه روزِ نو و نوروز....
شنهاي کویر هم روانند که تو دیگر خاموشی گرفته ای...شاید چشم هایت در حسرت دیدن عروست و نوزادش نیمه باز مانده باشند...شاید قاتلان به حرمت چشمهاي نیمه بازت جسد تو را با صحرایی شیون عروست با "عشق مدفون شده و آرزوی خاک شده"اش مبادله کنند ...شاید جسدت را با این بهار خونبار تاخت بزنند...چه مينویسم حرمت کدام است! آرزو کدام...!همان بهتر جهان به پایان برسد و آدم خونریز از راه رفتن روی این زمین وابماند و دیگر نماند...
آقاي مسئول، با شمايم
سپیده حجتی
سلام آقای مسئول؛ نميدام باید برای مسئول و مدیر ورییس کدام سازمانی نامه بنویسم، وزارت امور خارجه، وزارت کشور و سازمان نظام وظیفه، ارتش یا شخص رییس جمهور و یا مقام رهبری - مينویسم.
سلام آقای مسئول و شما خود انتخاب کنید کدام مسئول حفظ جان و امنیت فرزندان این سرزمین هستید، مخصوصا سربازان وظیفه، مخصوصا همانها که با چند ماه آموزش مختصر مسئول پاسداری از مرزهای این کشور هستند، مرزهای آرام شمالی را نميگویم، مرزهای مهم و استراتژیک سیستان و بلوچستان را ميگویم.
همان جا که اگر تندروهای اسلام گرا و عبدالمالکها و جیش العدل هم نباشند در هم مرزی با پاکستان و قاچاق مواد مخدر بسیار بسیار خطرناک است و حتما نیروهای ورزیده و متبحر نظامی را به خود ميخواند. نميدانم فرزندان شما هرگز سرباز وظیفه بودهاند یا نه، باور بفرمایید کافی است فرزند یا برادر شما در حال گذراندن دوران سربازی باشد تا با دیدن هر سرباز جوانی قلب شما مالامال از حس محبت شود، انگشتهاي پای شما درد بگیرد، مچ دستهاي شما بسوزد و به فکر پاس شبانه و رژه صبحگاه بیفتید. اما مدتی است دیدن هر سربازی اشک به چشم هر ایرانی ميآورد و قلب همه درد ميگیرد. اضطراب سرنوشت 5 سرباز اسیر همراه هر روزه مادران و پدران ایران شده است.
جناب آقای مسئول محترم؛ امروز که ميدانیم یکی از این فرزندان جوان سرزمینمان طعمه قساوت کور جیش العدل شده است چشم به دهان و دستهاي شما دوخته ایم. شعار نه منتظریم پاسخ قاطع شما را به این توحش محض ببینیم.
جناب آقای مسئول محترم؛ این سربازها هرکدام مادری پدری خانواده ای دارند که این روزها نه تنها در غم خانواده دانایی فر شریکند پیشاپیش در دل عزادار از دست دادن فردای فرزندان خویشند. آقای مسئول محترم مگر نه اینکه شما همان مردان روزهای جنگ هشت ساله ایران و عراقید و خاک ایران و جان و شرف فرزندانش برای شما مقدس است؟ امروز هم تجاوز همان تجاوز است. فرزندان شما را به اسارت برده اند. امروز چه پاسخی دارید تا آرامش را به قلب مادران این سرزمین برگردانید؟!
کد مطلب: 36491
بهار نیوز
https://www.baharnews.ir