جامعه، تیپ ظاهرگرایان و عوارضِ اغراض آنان
2 بهمن 1401 ساعت 16:14
حمزه فیضیپور
چو غرض آمد هنر پوشیده شد / صد حجاب از دل به سوی دیده شد (مولوی)
با توجه به معنای واژه «عوضی» در فرهنگهای لغت؛ ازجمله فرهنگ لغت دهخدا (آنچه بجای چیز دیگری آید. بدل)، فرهنگ معین (بدرفتار، نالایق و بی شخصیت) و با در نظر گرفتن سنخ شناسی تیپها در روان شناسی (کار یونگ و آرکی تایپها از جمله تیپ هرمس) و در جامعه شناسی (مرتن و شعائرگرایان) و نیز به طور خاص آنچه خاویر کرمنت در کتابِ «بی شعوری» به آن اشاره کرده است، میتوان تیپ «عوضیها» را هم سنخِ «بی شعورها» دانست. افرادی بیمار با ویژگیهای خاص که البته رنگارنگی رفتار، تناقض و تضاد گفتار و کردار آزاردهندهشان نه تنها ناشی از حماقت نیست بلکه به گفتهی کرمنت ریشه در استعداد آنان دارد: «آنها نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند و خودخواهی، وقاحت و تعرض آگاهانه شان به حقوق دیگران ناشی از بی شعوری آنهاست».
کرمنت معتقد است بیشعورها، افرادی نابغه و باهوش اند که به بیماری مبتلا هستند. نابغههایی خودخواه، مردمآزار و با اعتمادبهنفس کاذب که تصور میکنند فقط خودشان خوبند. این افراد با منفعتطلبیهایشان به خود و افراد جامعه ضرر میرسانند». از آنجا که این سنخ افراد هم تحصیل کرده اند و گاه از راه ناصواب به " مدارکِ بدون ادراک " (کارشناسی و حتی دکترا) نیز دست یافته اندخطرناک هستند و حسبِ بیت شعر «سنایی»: «چو علم آموختی ازحرص آن گه ترس کاندر شب/چو دزدی با چراغ آیدگزیده تر برد کالا»، در شرایط سیاسی و اجتماعی؛ با آگاهی میدانند که چگونه پوست اندازی کنند، چگونه از اعتماد دیگران سوءاستفاده کنند و برای دست یافتن به اغراض شخصی، اهداف و ارزشها را به بازی بگیرند و سختِ سخت خود را به ابزارها بچسبانند و با قرار گرفتن در گروه «شعائرگرایان» مورد نظردرتئوریِ بی هنجاریِ رابرت مرتن که در کتاب جامعه شناسی آنتونی گیدنز / 1374 آمده است «ارزش هایی را که در اصل محرک فعالیتشان بوده از نظر بیاندازند».
این نالایقانِ عوضی، دلی بیمار (به قول امام علی علی علیه السلام: قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ) و چشمانی دوبین و احول دارند(دوبینی و دواندیشیِ ظاهر و باطن) که بدین خاطر، بر چشمانشان حجاب هایی میافتد که نمی توانند هنرِ زیستن یکرنگ و یکتا در قاموس انسان راستین را ببینند بلکه ظاهر گرا، ملون، گمراه شده، گمراه کننده، لغزیده شده و لغزاننده هستند (فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً / خطبه 194). شاید هم این برداشت در مورد آنها درست باشدکه اریک فروم در بخشی از کتاب«سیمای انسان راستین» آورده است: «....گمان میبرند که سودجویی و آسایش طلبی انگیزه برتر در انسان است...» غافل از اینکه مردانِ مرد به ظاهر و باطنی یگانه، سیرت و صورتی یکتا و به پیوست فکر و عملی ایثارگرایانه آراسته هستند ؛ آنطور که سعدی میگوید: «سعیم این است که در آتش اندیشه چو عود / خویشتن سوخته ام تا به جهان بو برود».
لذا عوضیهای در پی اغراض به قصد منفعت اندیشی، ظاهری متفاوت از باطن خویش میآرایند (خشم و شهوت مرد را احول کند / زاستقامت روح را مبدل کند). ویلیام گلاسر در کتابِ تئوری انتخاب «رفتار انسان را به ماشین تشبیه میکند که فکر، عمل، احساس و فیزیولوژی چهار چرخ آن را تشکیل میدهد. همیشه دوچرخ عقب (احساس و فیزیولوژی) در پیِ دو چرخ جلو (فکر و عمل) میچرخند» با استفاده از این نظر میتوان گفت که دوچرخِ فکر و عمل آدمهای عوضی حول محور «منافع صرف» میچرخد و آنچه که در احساسات و نمایه بدن از خود به نمایش میگذارند معرف همان فکر و بروندادشان میباشد: هنری بدل کارانه که از نظر این تیپ افرادِ مکار، هر دو عامل درونی (وجدان فردی) و بیرونی (وجدان اجتماعی و قانون) در نظم بخشی و تنظیم مراودات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، زمانی کاربرد دارند که آنها بتوانند از تمام مزیتهای اجتماعی بهره مند شوند و در غیر این صورت؛ دو عامل مسخ میشوند و مورد تمسخر قرار میگیرند! زیرا شخصیت آنان همانند بی شعورهایِ کتاب خاویر کرمنت بیمار گونه در عشق به اغراضِ پول، مقام و موقعیت اجتماعی سعی میکنند «قوانین را به نفع خود تغییر دهند، دیگران را مسخره کنند، بر عیب جویی و دروغگویی اصرار ورزند» بدون آنکه در قبال ملون زیستن خود انتقادپذیر باشند.
«شعار دادن در نزدشان حتی از یافتن راه حل منطقی برای مسالهای که به آن اعتراض دارند هم مهمتر است». شعارهایی که خودشان هم به آن اعتقادی ندارند. شاید بتوان عوضیها را در دستهی "سایکوپتها یا روان پلیدها" قرار داد که برخی روان شناسان به آنها اشاره نموده اند.این افراد با جذابیتِ ظاهری غیر حقیقی برای تامین منافع خود دست به هر کاری میزنند. با پشت پا زدن به هر قید و بند اخلاقی و با دروغ ها، رعایت ظواهر وشکلکهای شاخدارِ فریبنده سعی دارند با هدف تامین اغراض فاسد، خود را موجه جلوه دهند. بنابراین رفتار، گفتار و شعار آدمهای عوضی یا افراط هست یا تفریط و غلظت نقش نمایشی آنها خود بیانگر همه چیز است به این معنا و با این مصداق که «اگر کسی خیلی بیش از حد و غلیظ اظهار معتمد بودن میکند. بدانید که در باطنش خیانت اولین گزینه است. کسی که خیلی غلیظ با غیرت و متعصب است.در باطنش آتش فشانی از فساد منتظر انفجار است. کسی که خیلی غلیظ به دینداری و پاک منشی خود را مطرح میکند! شک نداشته باشید با این نما باطنی عاری از هر گونه اعتقاد وجود دارد».
در مورد این سنخ از افراد - چه آنها را بیمار روحی (روان پلید) بنامیم و چه آنها را سالم بپنداریم - که برای زندگی حقیقی در جستجوی معنا نیستند، باید گفت که به حال خود رها شده هستند و منفور و مبغوض مخرب به حساب میآیند همانطور که علی علیه السلام در خطبه 103 وضعیت آنها را بیان کرده اند: «مبغوض ترين افراد نزد خدا بنده اى است كه خدا او را به خودش واگذاشته، از راه راست منحرف گشته و بدون راهنما گام برمى دارد، اگر به كشتزار دنيا خوانده شود (اجابت مى كند)و براى آن مى كوشد و اگر به كشتزار آخرت و نعمتهاى گوناگونش دعوت شود سستى مى ورزد».
با این وضعیت روحی، اخلاقی و رفتاری که دارند همیشه مدافعانِ متظاهر مخرب در دفاع از "شعائر" محسوب میشوند که از هویت تیپهای مضر مورد نظر روان شناسان و از جمله در نظرگاه کارل یونگ که به تیپ یا آرکی تایپ " هرمس " اشاره نموده است، برخوردار میباشند: «خوشایند دیگران صحبت میکنند، اگر فرد مذهبی باشد او را تایید میکنند و اگر فرد خیلی مذهبی هم نباشد نیز اورا تایید میکنند. خودشان دیدگاه محکمی در مورد مسائل سیاسی، مذهبی و فرهنگی ندارند. به راحتی نقش هریک از اطرافیان را تقلید کرده و در طول شبانه روز در نقشهای متفاوت و حتی متضاد ظاهر گردیده اند» که این چند سطر مذکور را خداوند در قرآن به بهترین وجه مورد اشاره قرار داده است: وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ «و چون به اهل ایمان برسند گویند: ما ایمان آوردیم؛ و وقتی با شیاطین خود خلوت کنند گویند: ما با شماییم، جز این نیست که (مؤمنان را) مسخره میکنیم».
لذا به خاطر تحکیم قانون، حفظ منافع عمومی و پایداری ارزشها ضرورت دارد " عوضی هایِ احولِ در پی اغراض" که مدام رنگ و لباس عوض میکنند و مانند نقش مرد هزارچهره، چهرهها میآرایند و نقشها بازی میکنند تا با آن بفریبند و بقاپند، بیشتر چهره واقعیشان بر ملا گردد تا که شاید جامعه از دست معیوب آنان شر کمتری ببیند همانطور که برای رهایی از شرشان کتاب یا کتاب هایی نوشته شده است از جمله: کتاب چگونه از دست آدمهای عوضی خلاص شویم؟ از «رابرت آی ساتن» ترجمه یاسر پور اسماعیل
من غلام آنکه نفروشد وجود
جز بدان سلطان با افضال و جود (مولوی)
کد مطلب: 381979