گروه جامعه: در این روزها که جام جهانی فوتبال در راس اخبار قرار دارد و بیشتر جامعه به آن توجه دارند؛ دو خبر حاشیهای ناخوشایند اما مهمتر از اصل از آموزش و پرورش خودنمایی میکند. در ابتدا، خبر تجاوز معاون مدرسهای در تهران به دو دانشآموز منتشر شد و در خبر دوم که ناگوارتر بود؛ تجاوز معلم ورزش مدرسهای که دست کم به چهارده دانشآموز تیم فوتبال خود، رسانهای شد.
محمد صادق احمدوی
اولین واکنش مردم، ابراز ناراحتی برای معصومیت از دست رفتهی دانشآموزان و مجازات شدید و سریع برای عاملان این جرم است. گویا این واکنشها امری طبیعی و حداکثری باشد. فراخواندن و اخطار به وزیر مربوطه در مجلس، سیاسیکاری، هیاهوی رسانهای، سخنان مظلومنمایان اولیاء و... جوهر اصلی این خبر است.
خوب، باید چه کرد؟ چه کسی متهم واقعی است؟ آیا این موضوع همانند دیگر موضوعاتی نیست که سالها در سکوت گذرانده شدهاند و آموزش و پرورش و اولیاء از ترس آبروی خود، سالها منکر چنین قضایای شدند؟ اگر همین کسانی که امروز بهعنوان مدعیالعموم در مجلس و رسانه با حرارت دنبال اهداف خود هستند اگر مسئول بودند این قضایا بسیار دلخراش رخ نمیداد؟ آیا معلمان دیگر معتمدترین قشر در جامعه محسوب نمی-شوند و ظرف آرامش اولیاء در مدارس تَرک خورده است؟آیا میتوان از این دست حوادث را پیشگیری کرد؟ و...
بهراستی همه باید بهصورت تمام قد به احترام خانم پوران درخشان بلند شویم و تعظیم کنیم که رسالت خود را در تلنگر زدن به جامعه در مورد تجاوز جنسی و آثار آن به کودکان که هیچ نمیدانست را در فیلم هیس! دختران فریاد نمیزنند، به نحو احسن انجام داد. جامعه مسئولین و رسانه ملی چه کردند؟ تنها سکوت. گویا جامعه ما هنوز بهویژه کسانی که متصدی امور هستند خجالت میکشند که دربارهی برخی از امور واقع، بهراحتی در جامعه صحبت کنند. گویا این موضوع باید همانند موضوع ایدز است که سونامی آن بیماری غیرقابل درمان، جامعه را تا آنجا تحت تاثیر خود قرار داد که برخی از مسئولین خوابزده هم نگرانی آن را در نزدیکی نزدیکان خود حس کردهاند.
زمانی این موضوع باعث ناراحتی بیشتر میشود که تمام ظواهر جامعهی رسمی ما را نمادهای مذهبی و عقلانی پر کرده است. اگر این موضوع در کشورهای غربی و لیبرال رخ میداد، در بوق و کرنا میکردیم که در آن جوامع غیردینی رخداد این امر کاملاً طبیعی است و درمان آن هم تنها در اختیار ماست. بله! درمان آن هم در اختیار ماست اما آیا خود به آن عمل کردهایم؟ بهصورت قاطع میتوان اعلام کرد خیر. نه مسئولین آموزش و پرورش، نه شورای عالی انقلاب فرهنگی، نه وزارت بهداشت، نه صدا و سیما، نه عالمان دینی ما، و از همه مهمتر نه پدران و مادران. بله! هر یک از ما و مسئولین در این فاجعه سهیم هستم و باید در پیشگاه خداوند منان و عصمت کودکانه فرزندانمان پاسخگو باشیم که جهلمان بر عقلمان چیره گشت و سکوت بیجا را با حیاء و شرم اشتباه گرفتهایم.
نقطه مرکزی تمامی این رخدادها در این است کسی به این دانشآموزان آموزش جنسی نداده است. در خبری تجاوز معاون مدرسه به دو دانشآموز آمده بود که حتی برخی از دانشآموزان دیگر این صحنه را دیدهاند اما متوجه نشدند که چه رخ میدهد. عدهای شاید هنوز بر این باورند که باید در این موضوعات سخنی نگفت و خود شخص بهصورت جستجوهای کنجکاوانه و بعد از سن بلوغ، اطلاعاتی به دست آورد.
چند سال پیش بهصورت اتفاقی در تاکسی، برنامهی رادیویی نادری گوش میدادم که دربارهی آموزش مسائل جنسی بحث میکرد. جملهی کلیدی در این برنامه از سوی کارشناس برنامه این بود که باید به کودکان خود آموزش جنسی داد آن هم از سن 6 یا 7 سالگی. این آموزش حداکثر شامل دو یا سه جمله آمرانه است که کودک بااهمیت آن آشنا شود: پسر یا دخترم، برخی از اعضای بدن تو خصوصی هستند و هیچکس نمیتواند آنها را لمس جز پدر و مادر و دکتر. اگر کسی قصد چنین کاری داشت باید مقاومت کنی و حتی برخورد کنی و به پدر و مادرت سریع خبر بدهی. همین و بس!
بله! این هم آموزش جنسی است اما متناسب با سن آن کودکان. در دین ما گفته شده است باید احکام را قبل از رسیدن به سن بلوغ فرا گرفت و این وظیفه اصلی بر عهده پدر و مادر است و بعد آموزش و پرورش و عالمان دینی. کافی است از خود بپرسیم که چند درصد ما این احکام و آموزشهای آن را از راه درست و صحیح آن آموختهایم و یا چند درصد ما به فرزندانمان آموزش دادهایم یا قصد داریم چنین کاری را انجام دهیم.
نگارنده این مطلب بر این اعتقاد است که بهواقع نمیتوان بهصورت کامل تجاوز به کودکان را در جامعه به صفر رساند اما میتوان با آموزشهای مناسب و بررسیهای میدانی توسط اولیاء، وقوع آن را به حداقل رساند. زمانی که مسعود شجاعی در برنامه نود دربارهی مدارس فوتبال هشدار داد، چه تعداد از اولیاء و یا مسئولین مجوز فعالیت یا سلامت اخلاقی مربیان این مدارس قارچ گونه را بررسی کردند؟
آری! در هر جامعهی بیمار روانی وجود دارد و نمیتوان همه را زیر ذرهبین قرار داد اما میتوان با آموزشهای صحیح با توجه به سن و مقطع تحصیلی عوارض این موارد را به حداقل رساند. نکته مورد مغفول تنها مورد مذکور نیست بلکه بسیاری از ناتوانیهای جنسی منشأش از دوران بلوغ شروع میشود اما اولیاء و مدارس به خود اجازه نمیدهند که در این موضوع بهراحتی با نوجوان سخن بگویند. باید متذکر شد که یکی از مقامات وزارت بهداشت چندی پیش اعلام کرد که سی و پنج در صد مردان ایرانی دچار ناتوان جنسی هستند. و بیشتر این ناتوانیها با اصلاح رفتار جنسی در نوجوانی و آموزشهای مناسب در دبیرستان قابل پیشگیری است.
باید انقلابی در رفتار خود داشته باشیم. خود یعنی همه ما. تکتک افراد جامعه. شاید بیشتر از همه این نیاز برای مدیران و بهویژه نمایندگان مجلس خودنمایی میکند و در کلاس درس کارشناسان نشسته و تلمذ کنند تا دیگر بهصورت سلبی و تهدیدی با این امور برخورد نکنند. آموزش و پرورش هم میتواند بهاندازه هزینهی توپ پلاستیکی مدارس، برای این دانشآموزان هزینه آموزش سلامت جنسی کند. اولیاء بهواقع غافلتر از مسئولین هم باید به این دید برسند که هیچ کسی دلسوزتر از خود آنها به فرزندانشان نیستند و فرزندانشان در این معرکه خطرناک زندگی تنها و تنها هستند و به نام مدارس و آموزشگاهها اعتماد نکنند.
باید خاطر نشان شد که چارهای از آموزش از این دست موضوعات نیست و باید در چارچوب اخلاق و عقلانیت، جامعه را از سکوت پر صدا بهسوی گفتگو و آموزش آرام سوق داد. در پایان، نگارنده به غیر از اینکه برای این کودکان که تا آخر عمر باید با این فاجعه دست و پنجه نرم کنند، آرزوی صحت و آرامش دارد؛ همانگونکه عدهای خود را پاسخگوی تاریخ در مورد کاهش زاد و ولد میدانند، معتقد است که دربارهی موضوع مورد بحث نه تنها باید به تاریخ پاسخگو بود که باید بسیاری در پیشگاه خداوند متعال و کودکان کشورمان درخواست عفو کرده و سعی بر اصلاح جدی آن کرد.