گروه سیاسی-رسانه ها: 36سال پیش در چنین روزهایی مرحوم مهندس مهدی بازرگان و دولت موقت ميکوشیدتا با احراز وانتقال قدرت و تدوین و تصویب قانون اساسی، هرچه زودتر شکل حکومت برخاسته از انقلاب رابه رفراندوم بگذارند. هنوز از پیروزی انقلاب زماني شاید نگذشته بود که به اندازه دهها سال اتفاق در کشور رخ داد. افراد مسلح سعی در اشغال سفارت آمریکا را تصرف کرده بودند و چریکهای چپ در بین آنها حضور داشتند. فداییان خلق در بیانیهای خواستار ایجاد ارتش و دادگاههای خلقی شدند و هرجا که دستشان میرسید در پی محکمتر کردن جای پای خود بودند. اعلام شد که بیش از 300 هزار اسلحه در دست مردم است و اقدامات خودسرانه و درگیریهای مسلحانه تمامينداشت.
در تهران نصیری، خسروداد، رحیميو ناجی به جوخه اعدام سپرده شدند و هویدا، ربیعی و خواجهنوری هم در صف محاکمه قرار داشتند. اعتصابات همچنان ادامه داشت و اوضاع ناآرام بود. در چنین شرایطی اما صحبت از شکل حکومت، دلشیر میخواست. از آن سو همان جریانهای فکری و تشکیلاتی که سهم عمدهای در شکلگیری انقلاب و پیروزی آن داشتند هر کدام در گوشهای ساز خود را میزدند و داعیهدار مدل سیاسی مطلوبشان بودند. حالا انقلاب اسلامي ایران درحالی چهارمین دهه از حیات خود را میگذراند که بخش قابل توجهی از انقلابیون لازمه ادامه مسیر برای انقلاب را اصلاحات میدانند. دکتر احسان شریعتی در گفتوگو با «قانون» به پرسشهایی در این خصوص پاسخ داد و ضمن مقایسه انقلاب اسلاميایران با انقلابهای دیگر دنیا به ارزيابي آن پرداخت.
دکتر شریعتی، چند روزی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که پس لرزههای تغیير رژیم خودرانشان داد. گروهی معتقدند انقلاب خیلی زودتر از آنچه انقلابیون پیشبینی میکردند پیروز شد. شما فکر میکنید اگر به جای 22 بهمن 57 این پیروزی کمي بعد محقق میشد وضعیت متفاوت بود؟
اشتباهی که گاهي صورت میگیرد این است که برخی بر این باورند انقلاب به یکباره اتفاق افتاد، من موافق این دیدگاه نیستم. مثلا بعضی رسانههای خارج از کشور اخیرا برنامههایی درباره انقلاب به صورت مستند پخش و جوری وانمود میکنند که انقلاب همین چند روز است که مردم و انقلابیون در خیابانها هستند که این تحریف تاریخ است. در همان ماههای منتهی به انقلاب در سال 57 من وقتی با آیتا... خمینی در نوفللوشاتو صحبت میکردم تاکیدشان بر این بود که این روند الهی بوده، ایشان میگفتند ما از سال 1342 در حال آگاهیرسانی و اطلاعیه دادن علیه نظام شاه بودیم و الان مدتی است که مسیر الهی شده، در واقع ایشان تاکید داشتند که پیوستن توده مردم و جریانهای مختلف به انقلاب نه یک خواست و اراده فردی، بلکه یک قدرت الهی بود.
یعنی از سال 42 تا 57 حدود 15 سال این مسیر ادامه داشت و انواع و اقسام تفکرات و مرامهای سیاسی و حتی در مقطعی عملیات مسلحانه در پیشبرد این روند تاثیر داشته است. بخشی از این فعالیتها در سال 1354 سرکوب شدند. گروهی هم مثل سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی خلق فاز مسلحانه را کلید زدند. منتها آنجا که نظام پهلوی در اوج قدرت بود و رژیم تک حزبی اعلام کرد و گفت که به تمدن بزرگ نزدیک میشویم در همانجا نظام مثل برف آب شد. هنگاميکه جیميکارتر آمد و فضای باز سیاسی را مطرح کرد، نظام شاهنشاهی خواست فضا را باز کند، اما همچون دیگ زودپز منفجر شد. چون آنقدر فضا بسته بود که نمیشد به صورت تدریجی آن را باز کرد، یعنی تا کوچکترین رخنه و درزی ایجاد شد منفجر شد و شرایط جدید هم قابل جمع کردن نبود. در ایران آنچه اتفاق افتاد خارج از خواست و اراده گروههای انقلابی بود. بلکه خود نظام گذشته بود که فروپاشید به این دلیل که نتوانست تضادهای بیرونی و درونی خود را حل کند.
انقلاب پیروز شد و نوبت به پایهریزی ساختارهای نو رسید، از قانون اساسی گرفته تا شکل حکومت. طیف فکری شریعتی سهم عمدهای در این پیروزی داشتند. در آن دوران چه وضعیتی داشتند؟
در طیف فکری شریعتی برنامه این نبود که هیات حاکمه عوض شود، یعنی آن وقت نبود و الان هم نیست. خط مشی این تفکر همیشه آگاهیبخشی بوده است. نقد سنت، اجتهاد و تجدد، تکوین ایدئولوژیک و ساخت تفکر تازه از نظر فرهنگی و از نظر سیاسی هم ایجاد ساختارهای پایدار مردميگسترده برای حضور فعال در جامعه و ایجاد نهادهای مدنی و جانشین که با قدرت اجتماعی در یک فرآیند بلند مدت شکل میگیرند. در نهایت وقتی شرایط ذهنی و علميلازم و کافی فراهم شد به صورت خود به خود تغییرات سیاسی و اصلاحات هم صورت میگیرد. لازمه این مسیر هم آن است که همه گروههای سیاسی و غیرسیاسی مشارکت کنند. هرجایی هم اگر دیدیم در کشورهای اسلامي توفیقی بهدست آمد درسایه این مدل بود.
از پدر شما به عنوان معلم فکری انقلاب یاد میشود، مدل فکری او چه بود و الگوی امروزی آن در کدام نظام سیاسی و اجتماعی ملموستر است؟
مدل فکری شریعتی یک بُعد مادی و یک بعد معنوی دارد.دربعد مادی کشورهای اسکاندیناوی باساختارهاي سوسیال دموکرات که توانستهاند آزادی و عدالت را با هم تلفیق کنند به طور نسبی بهترین نمونه این نظامات هستند. اما از نظر معنوی آنها خلأهایی دارند که با چیزی که شریعتی و طیف فکری او در باب عرفان و معنویت میگویند فاصله دارد. در تفکر شریعتی آمده که باید بین عرفان و آن آزادی و برابری تعادل ایجاد کنیم تا دنیا و آخرتمان موزون باشد. از آن طرف کشورهایی را داریم مثل هند که در آن معنویتهای بزرگ به وجود آمده ولی از نظر مادی در شرایط خوبی نیستند و در اختلافات طبقاتی و فقر به سر میبرد. نظامهای غربی را هم داریم که توانستهاند در زمینه حقوقی و سیاسی به شکل علميمدیریت و تقسیم قدرت را برای رسیدن به نظامهای مدنی و سیاسی انجام دهند و از نظر معنوی دارای بحران هستند.
در غرب امور عقلانی شده، تفکیک حوزهها پیش آمده و بهقول ماکس وبر افسونزدایی شده است. این روند مقداری به قدسیزدایی هم انجامیده. یعنی امور از رمز و راز وهالههای دینی کاسته است. در نهایت نظام تلفیقی ایدهآل ما نظامياست که اول در بعد مادی مسائلی مثل آزادی و عدالت را حل کند تا زمینهای برای انقلاب روحی و معنوی ایجاد شود. بشر اصولا باید بداند آن معنایی که در ادیان و ایدئولوژی دنبالاش بوده و به او وعده داده شده اما بعدا متولیانش نتوانستند به آن معنویت تحقق ببخشند، چه سرنوشت خواهد داشت. از طرفی در ساختارهای سوسیال دموکرات امروز شاهد برخی پدیدههای ناگوار اجتماعی هستیم. مثلا پدیدهای مثل خودکشی و بنبست معنا در این نظامها کم نیست که خود حاکی از آن خلأ است. این یعنی از نظر مادی بشر توانسته نظامهایی را ایجاد کند که مسائلی مثل آزادی، حقوق و کرامت انسانی در بعد مادی را تامین کند و نظامهای عادلانه و آزاد را امتحان و تبدیل به سیستم علميکند. آزادی و عدالتی که درباره آن صحبت میکنیم فقط یک نصیحت و اخلاق نیست بلکه یک مدل عملی و قابل اجراست. امروز نظامهایی را داریم که عدالت اجتماعی در آن اجرا شده و به موفقیت رسیدهاند. اما از نظر معنوی تا این حد پیشرفت بوده است.
مدتی قبل فیلميرا میدیدیم درباره احساس خوشبختی. مردم کشور دانمارک خود را خوشبختترین مردم دنیا میدانند. چون از نظر مادی و عدالت و تامین اجتماعی سطح بالایی دارند. البته مردميهم بودند که در خرابهها و وسط قبایل آفریقایی زندگی میکردند ولی از روی ناآگاهی فکر میکردند خوشبختترین مردم دنیا هستند. شهروندانی هم بودند ساکن کشورهایی که از نظر اقتصادی سطح بسیار بالایی داشتند اما خود را خوشبخت نمیدانستند مثل ژاپن که نهضت خودکشی راه افتاده بود. در کشورهایی هم آنقدر تنش کاری زیادی بود که شهروندان آن با اینکه خیلی پولدار بودند خود را بدبخت احساس میکردند. انسانها در جایی احساس خوشبختی میکنند که هم از نظر مادی دارای نظاميمتوازن و عادلانه و آزادانه باشند و هم از نظر معنوی به طور شایسته زندگی خوبی دارد نه فقط به قول ارسطو ادامه بقا بدهد. خیلی از ما در همین تهران فکر میکنیم فقط داریم ادامه بقا میدهیم. از آب و هوا و مسکن و ترافیک گرفته تا سیستمها که در همه اینها باید تجدید نظر شود تا انقلاب واقعی تحقق پیدا کند.
شعار استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی اصلیترین محورهای انقلاب اسلاميدر ایران بود. وقتی به بررسی روند انقلاب و ادوار حیاتی آن میپردازیم به شباهتهای زیادی با دیگر انقلابهای قبل از آن برخورد میکنیم. شما این شباهتها را چطور توصیف میکنید؟
در راس همه انقلابها انقلاب کبیر فرانسه قرار دارد که دوره جنگ داخلی، ترور، حکومت وحشت و ترمیدور (شکست انقلاب) را داشته که در نهایت پس از آن یک امپراتوری تشکیل شد. تازه بعد از دو قرن دموکراسی و جمهوری در فرانسه تثبیت و دستاوردهای انقلاب نمایان شد. این نشان میدهد انقلابها میتوانند با انحراف روبهرو شوند بنابراین برای اینکه دستاوردهای بلند مدت انقلاب 57 را بررسی کنیم چهار دهه خیلی کم است. انقلاب و اصلاحات یک ذات واحد دارند، اصلاحات روند تغییرات کمياست که به تغییرات کیفی و انقلاب میانجامد. اما خواست اصلی خواست مشروع تغییر و تحول است که در همه ملتها وجود دارد اما وقتی رادیکالیزه میشود به انحراف کشیده میشود. یعنی ممکن است عقبگرد هم داشته باشیم.
انقلاب اسلاميبه دنبال تغییر و اصلاح کاستیهای نظام گذشته بود، امروز همین انقلاب خود به دنبال اصلاح و تغییر درونی است، این روند در انقلابات دیگر دنیا هم اتفاق افتاده. روند امروز اصلاحات در درون نظام سیاسی کشور چطور است؟
به استناد تاریخ این مسیر کاملا طبیعی است. پس از هر تحول عمیق اصلاحات لازم است. اما اصلاحات به معنای واقعی در روندی معقول و گام به گام. اصلاحات ظاهری برای ما سودی نخواهد داشت باید اساسی باشد که لازمه آن میدان دادن به نیروی جوان و سالم است. بسیاری از آنان که امروز در صف نخست اصلاحات قرار دارند خود مسئولان بخشی از انحرافات پیش آمده هستند و تازه مطرح میکنند که باید به آرمانهای ابتدایی بازگشت. این یعنی بازبینی جدی نسبت به گذشته انجام نشده است. باید به این پرسش پاسخ داد که چرا به طور کل مسیر منحرف شد؟ از طرفی تناقضات نظری در طیف اصلاحطلب زیاد است در عمل هنوز هم بخش زیادی از آنها دچار تردید هستند. مثلا اینکه میگویند ما باید به ابتدای انقلاب بازگشت کنیم. این کافی نيست .امروز نه فقط اصلاحات بلکه اگر به عقبتر بازگردیم بنیانهای فکری پدران تفکر انقلاب مثل شریعتی و طالقانی و مصدق هم برای تحول کافی نیست. چون دوران و پارادایمها عوض شده این میراث هم باید به روز شود و باید با گفتمانی نو چشماندازی قابل توجه ارائه دهیم آنهم با استفاده از تجربیات انقلابهاي بزرگ دنیا.