گروه جامعه: يكي از كاربران بهار با ارسال متني براي سايت نوشته است: نامه زیر را وقتی با برگه هدایت تحصیلی فرزندم و اندوه و اشکهای او مواجه شدم نوشتم بدون اینکه بدانم مخاطب نامهام چه کسی باشد و شکایتم را به کجا ببرم. من نمیدانم در جواب افسردگی شدید فرزندم چه بگویم که تمام رویاهای کودکانه اش نقش بر آب شده. من نگرانم فرزندم در این برهه حساس که هنوز تصمیماتش را بر پایه احساس میگیرد دست به کار خطرناکی بزند. فرزندم از ادامه تحصیل کاملا دلسرد شده. شادیهای نوجوانانه و لبخند شیرینش تبدیل به نگاههای پرسشگر و چشمانی اندوهبار شده. در نهایت تصمیم گرفتم متن الکنم را برای کسانی بفرستم که میدانم همیشه در کنار مردمشان بودهاند و دلسوزیشان برایم اثبات شده.
این روزها تمام خانوادههایی که نوجوانی در منزل یا اقوام خود دارند با قانون جدید هدایت تحصیلی تحمیلی و اجباری مواجه شدند. طرح ضعیف و بیپشتوانه و مستبدانهای که آموزش و پرورش بر فضای تحصیلی حاکم کرده. و توجیهش استقبال بچهها از رشتهی تجربی و نبود کارشناسان زبده در سایر رشتهها برای آینده است. چرا آموزش پیکان حمله رو به سمت دانش آموزان چرخانده و اصل و ریشه مشکلات را رها کرده. مشکل از جایی شروع میشود که نمیتوان واقعیتهای جامعه را لاپوشانی کرد. وقتی وارد بازار کار میشوید و با انبوه فارغ التحصیلان بیکار برآمده از رشتههای ریاضی و انسانی و فنی مواجه میشوید چگونه انتظار دارید آینده کودکانمان را برای حفظ آمارهای شما به خطر بندازیم.
ما نمیتوانیم فرزندانمان را توجیه کنیم که با رتبههای عالی رشته ریاضی وارد دانشکدههای فنی شدیم ولی الان اگر خیلی خوش شانس بوده باشیم و جزء خیل عظیم فارغ التحصیلان بیکار نباشیم، با حقوق کارمندی کمتر از يك و نيم میلیون به سختی زندگیمان را تامین میکنیم. رتبهای که اگر در روزگار خودمان رشته تجربی را انتخاب میکردیم، الان پزشکی با درآمد چندصد میلیونی بودیم. حتی اگر دانش آموزان ممتاز تجربی که در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی و فیزیوتراپی تحصیل میکنند در نظر نگیریم، وضع دانش آموزان با پایه متوسط این رشته هم از ممتازان سایر رشتهها خیلی بهتراست. یک دانش آموز متوسط تجربی با خواندن رشتههای پیراپزشکی در زمان فارغ التحصیلی از بابت بازار کار به نسبت خیال راحتی دارد. و زمانی هم که جذب بازار کار شود حقوقی بالاتر از یک عضو هیئت علمی دانشگاه که سالها مشقت کشیده را در همان آغاز اشتغال دریافت میکند.
جناب وزیر این واقعیت جامعه است: بازار کار و درآمد. بهتر است ابتدا فاصله معنادار درآمد پزشکان و سایر مشاغ مرتبط با درمان را با سایر مشاغل کمتر کنید تا به روشنی ببینید نیازی به هدایت تحمیلی شما نیست. وقتی فاصله درآمد یک پزشک معمولی با یک مهندس مجرب بیش از 10 برابر است چگونه به خود اجازه میدهید دانش آموزان را وادار به انتخاب رشته کنید.
اگر وضع متعادلی در جامعه وجود داشت، اگر دریافتیها منصفانهتر از آن چیزی بود که امروزه میبینیم، تحصیلات نیازی به هدایت و تحمیل نداشت و همه به دنبال علایقشان میر فتند. اما شما به عنوان وزیر ما را قانع بفرمایید اگر فرزندان ما با مدرک ادبیات، فلسفه، اقتصاد، مدیریت، فیزیک، ریاضی، علوم مهندسی و... از دانشگاه فارغ التحصیل شوند چه کاری در این کشور برایشان وجود خواهد داشت. مثل روز روشن است که بیکاری و خانه نشینی تنها آیندهای است که پیش روی آنهاست.
من و فرزندم در یک شهر کوچک از یک استان محروم زندگی میکنیم. در شهر ما نه کارخانهای وجد دارد و نه صنعتی تنها میتوان به مشاغل هنری و خدمانتی امیدوار بود که فرزند من استعداد هنری ندارد. با خواند رشته فنی فقط عمر خود را تباه میکند همانگونه که من با خواندن رشته عمران و تحمل سختی رشته تحصیلی و دوری از خانواده و صرف هزینه کردم. چگونه فرزندم را مجبور کنم راهی را برود که من رفتم و به هیچ ختم شد!
وقتی در تمام روستاهای دورافتاده به صرف داشتن یک زمین وقفی کلنگ دانشگاه میزدید و دانشجو جذب میکردید، آن هم دانشکده هایی که کوچکترین امکاناتی حتی بهاندازه یک کتابخانه درآنجا وجود نداشت بهتر بود به فکر اصلاح نظام بیمارتان میافتادید. ماحصل دانشگاه هایتان فارغ التحصیلانی است که از کمترین توان علمی بیبهره اند. منصفانه نیست فرزندان ما جواب اشتباهات شما را بدهند.