جامعه در سه انتخابات اخیر نشان دادند که دیگر به اسمها و چهرهها رأی نمیدهند بلکه بر اساس خواست و انتظارات و مطالباتشان رأی میدهند. این خود بهنوعی، هم پوستاندازی فی نفس در ذات خود انتخابات در کشور را باعث میگردد و هم هشداری است برای کاندیداهای انتخاباتهای مختلف که نشان میدهد مردم دیگر به خاطر این اسم و آن اسم و این چهره و آن چهره نهتنها در انتخابات شرکت نمیکنند، بلکه آراءشان را نیز کاملاً هوشمندانه و مطالبه محور کرده و به صندوق میریزند.هرچند بروز این پدیده تازه و جوان است، ولی رفتهرفته شکل مدنی و نهادینه خود را مستحکم خواهد کرد و دقیقاً همین تغییر ظاهری و باطنی آرای مردم بود که در انتخابات مجلس و خبرگان رهبری نشان داد که مردم نهتنها به اسم و چهره بلکه حتی به سوابق افراد هم رأی نمیدهند و آراءشان را تنها برای کسی به صندوق میاندازند که محوریت کاندیداتوریاش مطالبات مردم باشد. این امر خود گویای پایان رأی آوری وکیل الدولهها و پایان عمر انتخاباتی افرادی است که به خاطر اسمورسمشان در انتخابات شرکت میکنند. مردم از کاندیداها مطالباتشان را میخواهند، آراءشان را به نفع کسی به صندوق میریزند که حرف آنان و خواست و مطالباتشان را بیان کند، حتی رأی آوردن رئیسجمهور روحانی نیز در سال ۹۲ بر همین اساس شکل گرفت، حال فارغ از حمایت چهرههای کاریزماتیک دیگر از وی.
همین تغییر کردن و پوستاندازی چه در نفس انتخابات و چه در طرف رأیدهندگان و مطالبه محور شدن انتخابات، برای بسیاری از کنش گران اجتماعی جای شورونشاط و برای برخی دیگر تهدیدکننده و اسفبار است.اسفبار است مثلاً برای کسانی که در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، بر همین اساس رأی نیاوردند و حذف شدند و نشاطآور است برای تحول خواهان و کسانی که واقعاً دل در گروی اصلاح و بهبود همهجانبه اوضاع کشورند که این دلگرمی را از مردم با این شیوه رأی دادن میگیرند که بالاخره وقت ورود اصلحها که دردشان مطالبات ملت است حال هرچند به شکلی حداقلی و همراه با محدودیت و نه دلنگران دولت، پایشان به این مجالس و جایگاهها باز میشود.
اما اگر بخواهیم نیمنگاهی پیش بینانه و نه پیشگویانه در مورد انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ که حدود ۶ ماه با آن فاصلهداریم داشته باشیم، باید بگوییم که تمام شواهد و قرائن فعلی از صدر تا ذیل علائم و نشانهها، حاکی از پیروزی بیچونوچرای حسن روحانی است و نشان میدهد که همان اوست که برای دور بعدی ریاست جمهوری در این سمت ابقاء خواهد شد. چرا؟ چون اولاً رصد آسمان سیاسی ایران و رصد آسمان دیگر کشورها منجمله آمریکا و اتحادیه اروپا و انگلستان نشان میدهد که صلاح و مصلحت کار چه در منظر داخلی و بازنگشتن فضای دوقطبی سو باقی ماندن در سیاست داخلی میانه گرایانه ازنظر داخلی بهترین گزینه است و هم ازنظر خارجی که زمان تغییر زمام داران و رؤسای جمهور و نخست وزیران و پارلمانهای کشورهای دیگر یکی بعد از دیگری فرامیرسد، همان بهتر است که کسی از وضعیت و موقعیت و روابط خارجی کشور حفظ و حراست کند که خودش توافقی همچون برجام را به وجود آورده و به چموخم آنها آگاه است.
ثانیاً متأسفانه در جبهه اصولگرایان هم نهتنها برای کاندیداتوری ریاست جمهوری قحطالرجال است که هیچ، آنان آلترنتیوی هم در مقابل حسن روحانی ندارند. بزرگترین و تأثیرگذارترین چهرههایی که میشد بهعنوان آلترناتیو در مقابل حسن روحانی مطرح شوند همانانی هستند که نهتنها در یک دور شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، بلکه در چندین دوره حضورشان شکستخوردهاند و چهرههایی تکراری و نهایتاً با ۴- ۵ میلیون رأی هستند. اصولگرایان برای اینکه در این انتخابات به زنگ تفریح میانهروها و اصلاحطلبان و حامیان روحانی تبدیل نشوند تنها یکراه دارند؛ و آنهمان راهی است که جمهوری خواهان در انتخابات آمریکا از آن گذشتند و آن کلید زدن پروژه «ترامپسازی» است.
اصولگرایان هرچه سریعتر باید بر سر یک چهره واحد به اتحاد برسند هرچند که این چهره چندان هم شناختهشده نباشد و اتفاقاً این چهره هرچه ناشناختهتر باشد به نفعشان است زیرا چهرههای شاخص اصولگرا نهتنها دیگر رأی آور نیستند بلکه باعث از بین رفتن رأیها میشوند. این چهره جدید میتواند خودش خود را به مردم معرفی کند و راهی کهترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را در پیش گرفت باکمی اصلاح در پیش بگیرد تا بتواند چالشی در برابر حسن روحانی ایجاد کند.
اتفاقاً همین مطالبهمحور شدن آراء مردم و رأیدهندگان خود میتواند به یکی از سدهای پیش روی حسن روحانی در دوران تبلیغات نامزدی وی گردد چون او وعدههایی در سال ۹۲ داد که جز برجام (آنهم فقط اسماً) هیچکدام از وعدههای دیگر خود را عملی نکرد. اصولگرایان تنها راهی که دارند به میان آوردن چهره جدید با تأکیدات انتخاباتی روحانی در سال ۹۲ است که اجرایی نشد. چه ایرادی دارد که اصولگرایان پیشقدم رفع محدودیتها شوند؟ چه ایرادی دارد که ایجاد یک نظام اقتصادی پرتکاپو به دست اصولگرایان ایجاد شود؟ چه ایرادی دارد لایحه تخفیف در حکم اعدام مجرمان مواد مخدر و خیلی از اصلاحات دیگر به دست اصولگرایان انجام شود؟ مگر علی مطهری اصولگرا نیست؟ چرا اصولگرایان از «مطهریسازی» فراریاند؟ اگر اصولگرایان امروز چندین نفر همچون علی مطهری در جبهه خویش داشتند قطع بهیقین به مشکلاتی که امروز به آن برخوردند، نمیرسیدند و چندین کاندیدا برای ریاست جمهوری داشتند. مگر نه آنکه زمان پوستاندازی اصولگرایان با شنیدن مطالبات ملت در شکستهای انتخاباتی پیدرپی که متحمل شدند، فرارسیده است؟
چرا فقط باید از اصلاحطلبان چنین انتظاراتی داشت؟ زمان آن فرارسیده که متفکرین و تئورسینهای اصولگرا و کسانی که دکترین اصولگرایان را مینویسند با گام نهادن به جلو و شکستن این پوسته سفت و سختی که توان حرکت را از آنان گرفته و اصولگرایان را دچار یک جمود و یخزدگی فکری کرده دربیاورند و به این جبهه توان حرکت روبهجلو ببخشند. ثالثاً مردم اگر به همینترتیب مطالبه محورانه عمل کنند و از گوش دادن به حرف و توصیه فلان مقام سابق یا فلان چهره کاریزماتیک دستبردارند، رأی آوری حسن روحانی در همان دور اول ممکن است با مشکل روبرو شود البته اگر اصولگرایان بتوانند هر چه سریعتر بر سر چهرهای هرچند بینامونشان ولی با تأکید بر خواست و مطالبات ملت به میدان بیاید. در غیر این صورت که دیگر بحثی نمیماند و برنده شدن در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ را از هماکنون باید به حسن روحانی تبریک گفت!