هنوز هم پس از سالها بین بسیاری از مردم تفکر خطرناکی وجود دارد که معتقد است هوش و خلاقیت از جمله موارد موروثی به فرد است. دو نکته مهم مطرح میشود؛ به نظر میرسد هم خلاقیت و هم هوش درست تعریف نشدهاند و هم آن تعریف (درست یا غلط) در زندانی از جنس سرنوشت و بخت و اقبال محبوس شده است. در این زمینه سرچشمه این تفکر خود از پژوهشهای علمی در گذشته میآمد که در آنها تلاش میکردند این نکته را بیابند که کدامیک زیرمجموعه دیگری است؟ اما در پژوهشهای اخیر این تفکر جای خود را به این نگاه دادهاست که هم هوش و هم خلاقیت، با وجود وابستگیهای جدی، دارای ساختاری جداگانهاند. تعریف هوش در متون علمی اینگونه آمده است: «توانایی به دستآوردن و استفاده از دانش». مثالش میشود دانشآموزی که در مدرسه، بلافاصله بعد از درس ریاضیاش میتواند مسئله مطرح شده توسط معلم را حل کند، به این دانشآموز، باهوش میگوییم. یکی از تعاریف خلاقیت هم اینگونه است: توانایی ارائه ایدههای جدید و از طریق یک فرآیند ذهنی و مرتبط کردن مفاهیم چند چیز به یکدیگر (شاید چند چیز بیربط) مثال این مورد هم این میشود که در همان کلاس ریاضی دانش آموزی حواسش به کلاس نیست اما با مطرحشدن مسئله توسط معلم، براساس دانستههای دروس ریاضی روزها و حتی سالهای قبل، یا یک برنامه تلویزیونی و یافتن ارتباط آنها با یکدیگر میتواند به روش خودش مسئله را حل کند. با این تعاریف به نظر میرسد میتوان مرزبندی نسبتا بهتری را بین این دو مفهوم ایجاد کرد. از طرفی اگر به مدرسه و محیطهای آموزشی مراجعه کنیم هم، میبینیم که از نظر اکثر معلمان، دانشآموزان باهوش بیشتر مورد توجه قرار میگیرند.
به دلیل اینکه دردسر بسیار کمتری دارند. درسها را بلافاصله یاد میگیرند و نیازی به تکرار درسها ندارند. مسائل را به خوبی حل میکنند و از همه مهمتر مسائل را به خوبی و شبیه خود معلم حل میکنند. اما دانش آموزان خلاق دردسر زیادی دارند، مسائل را به روش خودشان حل میکنند، ممکن است روش تدریس معلم را نپذیرند و کلی چالش درست کنند. هر چند با عنوان این ستون موضع من در مورد این مفاهیم روشن است و نیازی به توضیح نیست، باید بگویم مثال بالا یک بزرگنمایی تقریبا شبه واقعیت بود. دانش آموزان بسیاری هستند که هم باهوشند و هم خلاق. اما نکته مهم دیگر این است که بین خلاقیت و هوش و همینطور پرورش آنها، گاهی همبستگیهای زیادی دیده میشود. نمیشود بین آنها مرز مشخص و پررنگی را تعیین کرد. شاید پرورش هر یک از این دو بر دیگری هم اثر فزاینده معنا داری داشته باشد. شاید هم نه. بدم نمیآید در انتهای مطلب امروز نقل قولی هم داشته باشم از یاغی بزرگ، آقای جابز که وقتی از او خواسته شد تا اندکی در مورد خلاقیت حرف بزند گفت: «خلاقیت تنها ارتباط بین چیزهای مختلف است.
وقتی شما از یه آدم خلاق میپرسید که چطور این کار رو انجام داد؟ یه خرده احساس گناه میکنه، چون واقعا کاری نکرد؛ اونها فقط چیزهای مختلف رو دیدند. چیزی که باعث میشه اونها از دیگران متفاوت بشن اینه که اونها با تجربهترند یا بیشتر از بقیه فکر میکنند.» چند کلید واژه برای من در این نقل قول چشمگیرتره که شاید شما هم خوشتان بیایید: دیدن، خوب دیدن، فکر کردن، تجربهکردن. همه اینها ما را به این گذرگاه میرساند که تفکر خلاق، مهارتی است قابل آموختن.