بخشعلی قنبری- دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی روزنامه بهار
سخنان بسیاری از بزرگان در مورد طمع نقل شده است، ازجمله آمده است: یکی از جاهایی که لُب و عقل انسان زمین میخورد زمانی است که آدمی تحت سایه طمع زندگی کند. یا مثلاً گفته شده که بردگی سه نوع است: بردگی ناشی از خرید و فروش، بردگی شهوت (شهوت اینجا به معنی همه خواستهها) و بردگی طمع (خواستههای بیش از حد) و همچنین گفته شده که «طمع فقر حاضر است» . آدمی که اهل طمع است همیشه نیازمند است یعنی نیازش دم دستی است. و رضی بالذل من کشف عن ضره. هر کسی که به بیان دردها و رنجهای خود رضایت دهد، چنین کسی در واقع حقارت و ضلالت و خواری را بر خود پسندیده است. به دلیل اینکه زمانی که ما درد و رنج خود را به کسی بیان میکنیم در واقع خود را نزد او کوچک میکنیم و خوار میشماریم؛ چون با این عمل احساس ضعف به ما دست میدهد و اعتراف میکنیم که چون نتوانستهایم درد و رنج خودمان را از طریق رابطه با خود و خدا برطرفسازیم و به خود آرامش دهیم نوعی خفت و خواری را پذیرفته و خود را ضعیف حساب کردهایم و سفره دلمان را پیش دیگری گشودهایم و با چنین کاری ضعف و گاهی حقارت خودمان را علنی کردهایم. با وجود این نباید فراموش کنیم که بیان یا گزارش ناملایمات خود به دیگران از سه حالت خارج نیست: 1- بیان به دوست. مراد از دوستی در اینجا دوستی معمولی است نه دوستی عاشقانه، چون در دوستی عاشقانه دوگانگی وجود ندارد که اگر بیان کند احساس حقارت کند از این جهت اشکال ندارد و به اضافه اینکه این دوستی، دوستی اولیا هم نیست. در دوستی با اولیا ازاینجهت که سخن خود را پیش یک ولیِ الهی بیان میکنیم اشکالی ندارد هرچند همانجا هم اظهار ضعف میکند ولی از نظر اسلام چنین اظهار ضعفی در مقابل اولیا برای ما مسألهساز نیست. اما در دوستی معمولی بیان درد و رنج دو اثر ناگوار بجا میگذارد: الف) خود شخص حقیر میشود چون احساس نیاز میکند و هر نیازی از عزت انسان به هماناندازه میکاهد؛ ب) باعث ناراحتی دوست خود میشویم و این محمود و پسندیده نیست که دوست خود را ناراحت کنیم. 2- بیان به دشمن. البته از دید انسان مؤمن کسی دشمن فرض نمیشود و دیگران هستند که به دید دشمن نگاه میکنند اما به فرض اگر کسی را دشمن خود بداند این طبیعی است که بازگو کردن درد و رنج خود به دشمن سبب شادی او میشود و آدمی چرا دشمن خود را شاد کند؟ 3- افراد بیطرف مانند مشاوران که نه دوست هستند و نه دشمن. در این مورد البته آن حالت روانی باز هم هست. چون انسانِ مطلوبِ نهجالبلاغه انسانی خوداتکا ودرعینحال مقرب به خداست و بهاصطلاح روانشناسی روان چنین انسانی به کمال رسیده و انسانی که به کمال رسیده از میزان رجوع او به دیگران برای بیان شِکوه و شکایات کم میشود. لذا هراندازه روح انسان بزرگ شود از میزان بیان درد و رنج او کاسته میشود. «هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه» هرکس زبانش را امیر خود کند در واقع بر خود ارزش قائل نیست و خودش را پست کرده است. اگر در روایات اسلامی آدمیان به سکوت دعوت شدهاند به معنای این است که سکوت باعث اعتبار انسان میشود و در واقع یکی از عوامل وقار و متانت انسانی سکوت است. به همین دلیل انسان مؤمن قبل از اینکه سخن خود را بر زبان جاری کند ابتدا بر ذهن عرضه میکند یعنی سکوت ظاهری میکند تا نفس خود را پست نکند و بهدنبال سکوت ظاهری اندیشه میکند و پس از اندیشه اگر نیاز بود سخن را بر زبان جاری میکند. لذا در فرهنگ اسلامی سکوت همیشه فضیلت است جز در مواردی که با سکوت حقی ضایع شود.