حجت الاسلام محمد مقدم-عضو مجمع روحانیون مبارز
جریان اصلاحطلبی در کشور همواره تلاش و کوشش خود را کرده است که در چارچوب منافع ملی و قانون اساسی حرکت خود را استوار کند. مبتنی بر قانون اساسی، رهبری نقش تعیینکنندهای در ساختار نظام اسلامی دارد. طبیعی است که جریان اصلاحطلبی هیچگاه این فکر و اندیشه را نداشته است که حرکت خود را مقابل نگاه و نظر رهبری نظام قرار دهد و این همیشه خواست جریان اصلاحات بوده است. یک جریان سیاسی باید خود را مبتنی بر بنمایه اصلی سیستم، نظام و ساختار که همان قانون اساسی است تنظیم کند.
در قانون اساسی کشور ما نیز رهبری جایگاه رفیعی دارد و بسیاری از نهادهای قانونی این ساختار و نظام نیز متصل به رهبری است. بنابراین جریان اصلاحطلبی باید خود را همسو و همگام با این جریان قرار دهد کما اینکه تا کنون نیز این کار را کرده است. طیف اصلاحطلب همیشه این علاقه، تلاش و فکر را داشته که هیچگاه نگاهی تبیین و تفسیر نشود که این جریان در تقابل با رهبری است بلکه همیشه خود را در مسیر نگاه و نظر رهبری و اهدافی که رهبری تعیین کرده، قرار داده است. موضعی که همیشه از طرف اصلاحات اعلام شده وحدت است. در هر رخداد و جریان، طیف اصلاحطلب از نظام و رهبری که سررشته دار هدایت و راهنمایی جامعه است، خواستار این شده است که اصلیترین مساله یعنی موضوع آشتی ملی را مد نظر قرار دهند. گذشته را باید فراموش کرد تا در آینده گام گذاشت. اینکه ما بخواهیم در گذشته بمانیم و یا به دنبال قصور و کاستیهای گذشته باشیم، راه را برای آینده هموار نخواهد کرد. آنچه امروز برای همه سررشتهداران جامعه فرض و واجب است، این است که برای نزدیک کردن دلها به یکدیگر تلاش کنند تا فضا به گونهای شکل بگیرد که همگان احساس کنند وحدت ملی شکل گرفته است. در این راستا نقش بنیادی و اساسی بر عهده مقام معظم رهبری است. شخص رهبری تلاش کردند این موضوع را ساماندهی کنند تا جامعه از انشقاقی که به خصوص بعد از جریان 88 به وجود آمده، بیرون بیاید. امروزه یکی از نیازهای فوری و اساسی هم در شرایط داخلی و هم شرایط بینالملل، چیزی جز وحدت در سایه آشتی ملی نیست.
شخصیتهایی مانند آقای هاشمی رفسنجانی همیشه برای وحدت ملی تلاش میکردند. یکی از ابعاد شخصیتی ایشان همین بود که تلاش میکرد برای همه جریانات سیاسی جامعه پدری کند و همچنین نقارها و جداییهایی که در جامعه به وجود آمده، در سایه عملکردهایی که نظام و سیستم باید به آنها تن دهد از بین برود و در نهایت بتواند جامعه را به سمت و سوی وحدت و آشتی ملی سوق داده و از حالت انشقاقی که در بخشهایی از جامعه دیده میشود نجات دهد. امروز در حالی که از حضور آقای هاشمی بیبهرهایم، اگر سیاستمداران و سررشتهداران امور سیاسی کشور از تفکر ایشان بهره بگیرند و از تفکری که وحدتگرایانه بود و میخواست نظام را یکپارچه نگاه دارد و به فکر جایگاه رفیع رهبری در جامعه در سایه وحدت ملی، آشتی عمومی و گسترده ملی بود، استفاده کرده و به آن بپردازند، بیش از هر زمانی به اندیشه و آرمان مرحوم هاشمی رفسنجانی جامه عمل میپوشانند و دین خود را به این شخصیت اثرگذار در تاریخ سیاسی جامعه ایران ادا خواهند کرد.
درباره جایگزینی آقای هاشمی نیز باید به این موضوع اشاره کرد که اصولا ما نباید به دنبال افراد باشیم. باید تفکر آقای هاشمی را ببینیم و شخصیت ایشان باید آنالیز شود، ویژگیهایی که ایشان را قبل و بعد از انقلاب به شخصیتی تاثیرگذار در جامعه ایران تبدیل کرد. ایشان صبوری و تحمل داشت. شخصیتی بود که ذهن بستهای نداشت، واقعگرا، زبانشناس و دنیاشناس بود. بنابراین راهکار درست و رسالت رسانهها، مطبوعات و رسانه ملی ما این است که خصوصیاتی که از آقای هاشمی یک شخصیت برجسته و تاثیرگذار ساخته بود را شناسایی کنند. ما نباید روی فرد تمرکز کنیم، بلکه باید روی فکر و اندیشه تمرکز کنیم. در آن صورت میتوانیم این تفکر را بازشناسی کرده و آن را در جامعه سیاسی ایران احیا و زنده کنیم. طبیعی است که با این کار مطمئنا بالندگی و حیات اندیشه این شخصیتها جای خود را در جامعه باز میکند. به جای اینکه به دنبال فرد جایگزین باشیم باید به دنبال جایگزینی تفکر باشیم که در سایه آن تفکر نیز افراد خود را نشان خواهد داد.