ليلا واحدي
روزنامه بهار
سیمرغ های سیوپنجمین جشنواره فجر هم بر شانههای هنرمندان سینما نشست و پرونده این دوره هم با همه جنجالهایش بسته شد. در این میان روسیاهی همیشگی برای «نیتخوانانی» ماند که تریبون رسانه ملی را با بهانه و بیبهانه محل عقدهگشایی میکنند. مجریان و به اصطلاح کارشناسان برنامهای در رسانه ملی، قبل از اهدای سیمرغهای جشنواره فجر با علمی از غیب، که تنها ایشان بر آن احاطه دارند!، اعلام کردند که چون داوران جشنواره تابعیت دوگانه دارند و قرار است به کشور دومی رفته و آنجا زندگی کنند، به فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» بیتوجهی خواهند کرد و سیمرغی نخواهند داد. دلیل آن را هم به محتوای فیلم که درباره گروه مجاهدین خلق (منافقین) بود، ربط دادند اما اینکه چرا افرادی در رسانه ملی به جای نقد، به پیشگویی و نیتخوانی روی آوردهاند، نشان از نفوذ نوعی جهانبینی در این رسانه است که نه تنها در عرصه فرهنگ بلکه در سیاست ما نیز نفوذ کرده است و موریانهوار شالودههای اعتماد عمومی را نابود میکند. وقتی در رسانه ملی به راحتی درباره نیت و تصمیم داوران جشنواره فجر سخن گفته میشود و آنان را به بهانه کارنشده و قضاوت نکرده، هدف تهمت قرار میدهند، طبیعی است که بسیاری از ما هم در زندگی روزانه خود با همین سبک، همدیگر را مورد قضاوت و تهمت قرار دهیم. مجریان برنامه تلویزیونی چنان مطمئن از قضاوت داوران سخن میگفتند که گویی در ذهن و روان تکتک آنها حضور دارند.
این یعنی برای خودشان، مقام الوهیت و معصومیت در نظر گرفتهاند و در جایگاه قضا نشستهاند و محاکمه میکنند و حکم صادر میکنند. به راستی اینهمه یقین از کجا منشا میگیرد؟ منِ نوعی از کجا میفهمم که دیگری به چه میاندیشد و چه تصمیمی دارد؟ این برنامه یک نمونه کوچک از هزاران مورد نیتخوانی در کشور ما است. اگر در همه دنیا اساس فکری مردم بر این است که «همه سالم و خوبند، مگر اینکه عکسش اثبات شود» در کشور ما اساس بر این است که «همه مجرمند، همه وطنفروشند، همه جاسوسند، مگر اینکه عکسش ثابت شود» این دیدگاه طی یک دهه گذشته کار کشور را به جایی رسانده است که اکنون دلسوزانش التماس میکنند برای آشتی ملی. آشتیای که در سایه آن دست از نیتخوانی علیه هم برداریم، اساس فکری خود را تغییر دهیم، جذبه را جایگزین دافعه کنیم، تا شاید در جهان سخت کنونی به پیشرفت و آرامش برسیم. هرچند با شمشیرهای از رو کشیدهای که اینروزها در عوالم فرهنگ و سیاست و اقتصاد میبینیم، آشتی ملی با سدهای فراوانی روبهرو خواهد بود. در حقیقت عدهای در این سرزمین حیاتشان در نیتخوانی و تهمتزنی میگذرد بنابراین سخت است که این جماعت دست از «وطنفروش»سازی بردارند و برای آشتی ملی پیشقدم شوند.
سیمرغ بلورین بهترین فیلم به ماجرای نیمروز رسید، و اکنون حوضی از تهمت و قضاوت مانده است و برنامه هفت. قطعا در عرصه سیاست هم طوفان تهمتها و نیتخوانی ها روزی فروخواهد نشست و این آب گلآلودی که نزدیک یک دهه ماهیگیران بسیاری داشته است، صاف خواهد شد و آنگاه حوضی از سرشکستگیهای فردی و جناحی برای صاحبان تریبون ها باقی خواهد ماند. اما تا فرونشستن این طوفان همه باید عاقل باشیم. این طوفان برپا کننده دیگری هم در خارج از مرزها دارد، دونالد ترامپ پدیده ای است که قرار است طی حداقل 4 سال بعد میزان عقلگرایی ما را به سنگ سخت، دیوانهگرایی خود محک بزند. نباید ترسید اما باید مراقب بود. باید ایمنی داخلی ایران را دربرابر این ویروس خارجی بالا برد و این ایمنی جز در سایه همدلی و آشتی ارگانهای مختلف داخلی نمیتواند ظهور یابد.
در این برهه که به معنای واقعی کلمه «شحساس» است، نیتخوانیهای «غرضمند» آفت سیاست و فرهنگ ما در این برهه خواهند بود، برای یکبار هم شده باید برای دلسوزی، دلسوزان، دل سوزاند. باید نیتخوانیها را کم کرد، اگر هم تلخی وجود دارد، باید تلاش برای محوش کرد نه برای بزرگ کردنش. ایران اینروزها بیمار است. ویروسهای داخلی و خارجی آزارش میدهند. مادرانه باید از مام وطن مراقبت کرد.