من هم به نوبه خود به اصغر فرهادی و جامعه سینمایی ایران تبریک میگویم. اما قصدم از نوشتن این مطلب صرف تبریک نبود، دوست دارم تحلیلی کوتاه درباره این موضوع ارائه دهم. البته نباید فراموش کرد که فیلم فروشنده، نیازمند بررسی جامعه شناختی از منظر ایرانی در بستری جهانی است و این پرسش باید مطرح گردد که چه مولفههای ایرانی در تبیین وضعیت اجتماعی ایران وجود دارد که شعور جهانی، وجوه مشترک را در آن درک کرده است که اسکار به مثابه یک نهاد هنر جهانی به آن اقبال نشان داده است. به زبان دیگر، ما نیازمند فهمی نقادانه از جامعه ایران هستیم که راویان رسمی آن با سیاستهای خویش تلاش در غیر جهانی کردن روندهای اجتماعی ایران داشتهاند ولی جامعه ایرانی دارای مولفه هایی شده است که وجوه مشترک جهانی در آن باعث فهم دیگری از ایران و ایرانی و هنر و سینمای ایران در سطح بین المللی شده است.
به تعبیر دیگر، چرا روایت رسمی نتوانسته با تمامی تلاشش در بازتفسیر نقش و جایگاه و فرم سوژه ایرانی، عناصر جهانی شده در بطن جامعه ایرانی را باژگون کند؟ این پرسشی سهمگین پیش روی تمامی کسانی هست که دستی در ساختن سیاست گزاریهای این مرز و بوم دارند. نکتهای که در این بحث میخواستم به آن بپردازم سخن فیروز نادری درباره مفهوم «مرز» در جهان معاصر است. او در پیامش به این موضوع اشاره کرد که جهان امروز انسانی را خلق کرده که مرزهای غیرانسانی را دیگر برنمی تابد. به زبان دیگر، سیاست هایی که به دنبال غیرانسانی کردن روابط و مناسبات انسانی تحت لوای هر نامی یا هر ایدئولوژیای یا دینی یا بهانه ای، غیر انسانی هستند و بشریت امروز از آن بیزار است و بر آزادیخواهان جهان است که با روشهای قلمی و قدمی و فیلمی و هنری و. . . این غیر انسانی بودن را فریاد بزنند. درست است که امروزترامپ سمبل این بربریت گشته است ولی در درون هر سیاستی که نفی دیگری و طرد دیگری نهفته باشد در هر جای جهان مطمئنا نشانی از توحش مدرن بر جبین خود دارد و باید از آن دوری نمود. اسکار امسال و فروشنده و فرهادی و انوشه و فیروز و ایران و جامعه هنری جهان نشان دادند که هنوز کنش انسانی حرف اول و آخر را میتواند بزند.