هایدگر معتقد است که وحدت و کثرت «من»، «زمان» است. یعنی آنچه کثیر است زمان است و آنچه وحدت بخش من است نیز زمان است. اما نکته این است که من چگونه به «من» میاندیشد. تفکر به «من» تفکر به «خود» نیست و این نکته مهمی است که باید مد نظر قرار داد چرا که اندیشه به «خود» یعنی آن را چونان مفهومی از من منتزع گردانیم. در واقع من اندیشنده در مقام سوژه «خود» را چونان یک مفهوم غیر؛ ابژه بپندارد. پس شناخت خود با شناخت منِ من متفاوت است. اما این «من» چیست؟ چرا منِ ادراک کننده اکنون، با منِ ده سال قبل یکی هست؟ چرا من واحد است و ما منهای متفاوتی نیستیم؟ پس ابتدا باید بدانیم چه چیزی ما را به یک من ثابت بدل میکند در حالیکه جسم ما حتی برای یک لحظه هم ثابت نیست. پس «من» قطعا جسم نیست؛ من یک واحد فیزیکال نیست؛ بلکه من، ادراک جریان داشتن در زمان پیشین است. در واقع من ناظر به امر گذشته است و نه آینده. من در آنِ اکنون میتواند متوقف شود. پس من امر ماضی است و درک ما از آن همواره در گذشته است. اما آنچه من را شکل میدهد ادراک جریان داشتن در زمان پیشین است که این درک به نحوی همان خاطره است. در واقع من با خاطراتش آغاز میشود و با اضمحلال آن از بین میرود. به عبارت دیگر آنچه من را برای من نگاه میدارد نسبت داشتن با خاطرات است. خاطرات، نمود وحدت من است و ثبات بخش آن.
«او» نیز برای من خاطرات اوست و اگر خاطراتش از بین برود، او نیز با دیگری تمایزی ندارد. پس خاطرات، یعنی درک جریان داشتن در زمان پیشین، من را من میدارد و او را او و اگر خاطرات از بین برود نه منی باقی است و نه او. آدمی همواره در پی یافتن خویشتن است «او» کیست که «من» مدام در پی اش میگردم؟ آیا او همین «من» اکنون است؟ من در مقام سوژه یا شناسا و من در مقام ابژه یا شناخته؟ این یکی از مهمترین سوالات ذهن نقاد است: من کیست؟ اما آیا میتوان من را توامان سوژه و ابژه یافت؟ شاید هم من را باید به لحاظ معرفت تاریخی جست و حتی اینکه من همان خط سیر خاطرات و حافظه باشد؟ اگر کسی حافظه اش از بین برود کیست؟ آیا او امروز همان فرد «من» پیش از زوال خاطراتش خواهد بود؟
وقتی به عکس خود نگاه میکنیم؟ چه چیزی میبینیم؟ سؤالی که برای همه مکرر است: این منم؟ شکی درباره خویشتن. پاسخ اما چیست؟ ما در مواجهه با خویشتن چگونه ایم؟ نسبتمان با خودمان چه طور تعریف میشود؟ کودکیهایمان را وقتی نگاه میکنیم چهاندازه دنبال تصویر امروزمان میگردیم؟ نگاه تاریخی به خویشتن؛ یعنی خود را در گذشته به عنوان امری مفهوم نگریستن. خود را قضاوت کردن. با خود کلنجارنمودن. اما نگاه امروز من در آینه وقتی خودم را میبینم چطور؟ تصویر متعلق شناخت است اما تصویر نیز من نیستم. شما خود را در عکسها میتوانید به عنوان یک ابژه بیابید. اما تصویر شما برای درک توامان شناسا و شناختهبودن در آینه ناممکن است. آنچه در عکس هست دیگری است و شما همواره با گذشت زمان از خود عبور میکنید. در حالیکه به هم اتصال نیز دارید. اما آنچه اکنون در آینه میبینید شما نیستید. تصویر شماست و تصویر شما نمیتواند توامان سوژه و ابژه باشد. این به دلیل گذر زمان در عکس و همزمانی در آینه است.
به هر حال درک خویشتن امری درونی است. فهمی تاریخی برآمده از اتصال شما با گذشته و هر آنچه از عکسهایتان میبینید؛ مفهوم تاریخی شده شماست. شمایی که اکنون آن نیستید. یک ابژه جدا از شما. اما شما خود را در لحظه چگونه تجربه میکنید. در آنی که به خویش میاندیشید؟ این سیری که مدام متصل و منفصل میشود. اتصال به خود و انفصال از خود. بد نیست دوباره عکسهایمان را تماشا کنیم. دوباره در آینه خیره شویم. بد نیست نسبتمان را با خویشتن پیدا کنیم. بد نیست که از خویشتن رها شویم. بد نیست که رها شویم.