ایرانی؛ رنجِ ایرانی بِبَر!
21 اسفند 1395 ساعت 13:05
الف. میم. بِشِلی
روزنامه بهار
یکی از بن بستهای کوششهای روشنفکرانه در ایران بهویژه از زمانی که چند نفر از روی تفنن، برخی نوشتههای نویسندگان پستمدرن اروپایی را به فارسیترجمه کردند و برخی دیگر به گمان آنکه این نوشتهها، آثار مهم فلسفه مدرن غربی است، سخت در دامن این نوشتهها درآویختند، همواره درمعضل غرابت مساله های روشنفکران با مسالههای اجتماع رقم خورده است. چنان که گاه در حین خواندن نوشتههای برخی از این روشنفکران وطنی، ناخودآگاه گمان میبریم که این متنی استترجمه شده از زبانی فرنگی در بیان مسائل و مشکلات فلسفی و اجتماعی مردمان فرنگستان.
این متفکران چنان در شرح و نقد مدرنیته غربی سخن میگویند و مشکلات انسان مدرن را باز میشکافند که ما هم خیال میکنیم دویست سال است که داریم از دردسرهای این مصیبت فرنگاورد رنج میبریم و خوشبختانه متفکران هموطنمان با نیک اندیشی شان این خطرات را بازشناختهاند و درد عظمای ما را به ما غافلان غرقه در ظلمات تجدد یادآوری کردهاند. من از آنجا که درک درستی از این مفاهیم پیچیده ندارم، رفتم و تعاریف مدرنیته را در کتابهای مختلف این ور و آن ور آب نگاه کردم. اگر نویسندگان این کتابها بر خلاف من، درک درستی از مفهوم مدرنیته داشته باشند (میگویم اگر؛ چون بسیاری از روشنفکران وطنی، تعاریف خودِ متفکران غربی را هم از مدرنیته قبول ندارند!)، باید گفت تقریبا هیچ کدام از آنچه به عنوان ارکان و مشخصههای مدرنیته مطرح کردهاند، به تمامه در ایران عزیزِ ما ملاحظه نشده است و طبعا صِرفِ اینکه ما در جهانی زندگی میکنیم که اغلب کارهایمان را با انواع و اقسام ماشینها انجام میدهیم، ما را به مردمانی تبدیل نمیکند که درجامعه ای مدرن زندگی میکنیم.
در این میان، شان اول مدرنیته که اصالت دادن به عقل و علم و استدلال گرایی و افسونزدایی از جهان بوده است (حالا به شئون دیگرش کاری نداریم)، هنوز در جهان ما محقق نشده و نمیدانم این رنج و دردی که نامش را علم زدگی و پوزیتیویسم و تکیه بیش از حد به خرد انسانی گذاشتهاند از کی و دقیقا در کجای زندگی جمعی مان، ما را تا آن حد آزار داده و دچار خسارتهای زیانبار ساخته که برخی از متفکرانِ ما را واداشته تا احساس تکلیف کنند و ما سودازدگان روائحِ مدرنیته را از درافتادن در این گرداب بر حذر بدارند. تو گویی خودمان را به پزشکانی سپردهایم که نارساییها و مشکلات جسمی ما را که به روشنی منشائی ژنتیک دارد، به سبک زندگی مدرن نسبت میدهند؛ طبعا این پزشکان نه علت رنج و مرض ما را درخواهند یافت و نه میتوانند برای درمانمان اقدام شایستهای صورت بدهند. بد نیست قدری به وضع و روزگار خویش بنگریم و به جای درد کشیدن به جای فرنگیان، از درد دل و سوز درون خویش بنالیم؛ به قول فیضی ناگوری، شاعر پارسیگوی هندی: بر بابِ حریمِ خویشتن باید گشت/ معمارِ وجودِ خویشتن باید بود.
کد مطلب: 126916