گروه سياسي: عبدالله ناصری- فعال سیاسی در يادداشتي در روزنامه بهار نوشت: هریک از این نهادها از دولت و مجلس تا قوه قضائیه و سایر نهادها در جمهوری اسلامی وظایفی دارند و بهزعم خود وظایف خود را انجام میدهند. اینکه برای مثال در آستانه انتخابات فضاهای سیاسی و انتخاباتی عکسالعملهایی از طرف نهادهای قضایی صورت میگیرد میتواند چه ارتباطی به انتخابات داشته باشد و چه نداشته باشد، کمابیش این ذهنیت را در بخشی از جامعه ایجاد میکند که در راستای امر انتخابات شکل گرفته است. با وجود این، رسانهها نباید این تلقی را در جامعه ایجاد کنند که این وقایع ارتباطی به انتخابات دارد زیرا این مساله میتواند در مجموع روند مشارکت و تصمیمگیری مردم تاثیر سوء بگذارد، بلکه باید هرچه بیشتر سمت آرامش رفت و این آرامش را دنبال کرد. با وجود این در مجلس دهم شورای اسلامی با توجه به همراهی و همسویی که مجلس با دولت داشته است، نسبت به مجالس گذشته کمتر این روند اختلافی را میبینید.
البته نبایدتردید کرد که بالاخره در جامعه یکسری هستند که میخواهند در شکلگرفتن فضای رادیکال، افکار عمومی بخشی از جامعه را نسبت به تاثیرگذاری و کارآمدی پدیده انتخابات در 29 اردیبهشت منفعل کنند که حتما اصلاحطلبان و کنشگران سیاسی عاقل و رسانهها باید نسبت به این مساله هوشیار باشند. همچنین صدا و سیما که هنوز وارد تنور انتخابات نشده و اگر برنامههایی هم به صورت غیررسمی برای انتخابات دارد با رویکرد جناحی بوده و همین روند را هم ادامه میدهد.
از طرفی بین چهرههای اصولگرا هم ممکن است برخوردهایی وجود داشته باشد. درباره این موضوع میتوان گفت که پدیده احمدینژاد در فاصله هشتساله خود و خصوصا از سالهای 88 تا 92 یک تاثیر اساسی در جبهه اصولگرایی که نامزد مورد نظرشان بود گذاشت و آن این بود که با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود، شکاف عمیق و دامنهداری را در اصولگرایان ایجاد کرد. در این راستا آن بخش از اصولگرایان عاقل و خردمند که واقعیتها را میدیدند و منافع ملی برایشان ارجحیت داشت که سمبل آنها افرادی مانند ناطق نوری، علی مطهری و علی لاریجانی هستند، خرج خود را از این جریانات شکلگرفته از درون پدیده احمدینژاد که با اسامی مختلف یکتا و پایداری خود را نشان داد، جدا کردند.
آنها ضمن حفظ اصولگرایی خود به یک تجدید نظر جدی رسیدند و نمیخواهند آلوده بدسابقگی و بدرفتاری و بدمنشی جریان رادیکال و حتی بیهویتی باشند که بعضا تنها به دنبال پیروزی در رقابتها و انتخابات است. طبیعتا این اتفاق با ریاست جمهوری احمدینژاد در کشور رخ داد. اگرچه قطعا نیامدن احمدینژاد در سال 84 چنین شکافی را ایجاد نمیکرد و عدم حضور او در مجموع از نظر روند مدیریت و توسعه کشور بسیار سودمند و به نفع مردم بود و اصلاحطلبان هم به این رضایت میدادند که اصولگرایان انسجام تاریخی خود را داشته باشند و کسی مانند احمدینژاد هشت سال کشور را در عرصههای مختلف مدیریتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و همه مسائلی که امروز شاهدش هستیم دچار مساله نکند که سالهای سال هم تبعات آن را خواهیم دید. اما بالاخره همان جریان عاقل، خردمند و خردگرای اصولگرایی نهایتا در آیندهای نه چندان دور خود را پیدا خواهد کرد و به جهت آنکه ریشهدارتر و واقعبینتر هستند، مصالح مردم را در نظر میگیرند ومنافع ملی را اولویت قرار میدهند ماندگارتر خواهد بود و جریانهای جدیدی مانند جمنا و پایداری خیلی دوامی در تاریخ سیاسی ایران نخواهند داشت.
درواقع اگرچه آمدن احمدینژاد در سال 84 شکاف عمیقی در یک روند چندساله بین اصولگرایان ایجاد کرد اما کاش چنین اتفاقی صورت نمیگرفت. بدینترتیب اگرچه اصولگرایان آن انسجام تاریخی خود را حفظ میکردند اما کشور هم دچار عقبماندگی مزمن نمیشد. با وجود این علیرغم اینکه در انتخابات فعلی احمدینژاد از حضور منع شده، اما او آدمی نیست که بتواند خود را نگه دارد و به بازسازی فکری و واقعبینی برسد و در یک زمان تاریخی دیگر در عرصه سیاسی حضور پیدا کند. احمدینژاد آدم عجولی است که نمیخواهد زمانی را از دست بدهد بنابراین امروز عنصری مانند بقایی را با علم به اینکه رد صلاحیت میشود آورده و فکر میکند فرصت دارد که بتواند حرف بزند و حضور تاریخی و اجتماعی خود را در جامعه ایرانی حفظ کند.