کورش اسدی از نویسندگان و منتقدان ادبی معاصر، جمعه شب دوم تیر ماه در سن ۵۳ سالگی در گذشت. او در حوزه داستان کوتاه یکی از نویسندگانی به شمار میرفت که در آثارش نگاه و رویکردهای تازه و بکری ایجاد کرده بود. شروع داستاننویسی وی از دوران نوجوانیاش بود. اسدی از اواخر دوره دبیرستان احساس کرد میتواند داستان بنویسد و به همین دلیل از همین دوران شروع کرد به نوشتن اما چون کسی را نمیشناخت این نوشتن به شکلی شخصی باقی ماند تا آنکه در سال ۱۳۵۹ به همراه خانواده به تهران مهاجرت کردند. در دوره دبیرستان علاوهبر نوشتن، به طور جدی شروع به خواندن ادبیات کرد و در دوره سربازی بنا به گفته خودش، آثار تمام داستاننویسان مطرح ایران و داستانهای جدی خارجی را خواند. پس از سربازی با هوشنگ گلشیری آشنا شد و با او تماس گرفت و اولین نوشتههایش را به او داد و دوستیاش با او شکل گرفت و نگاه وی نسبت به داستان آرامآرام ساخته شد. در آن مقطع چیزی که بر وی تأثیر گذاشت دیگر اعضای جلسات پنجشنبهها در تهران بودند که اکثرشان اهالی خوزستان بودند؛ قاضی ربیهاوی و یارعلی پورمقدم ازمسجد سلیمان، همینطور کامران بزرگنیا و دیگران. وی از خلال این جلسات با آنها دوست شد و آنها روی وی تأثیر زیادی گذاشتند و بعدها با هم جلسات جداگانه داستانخوانی گذاشتند. سال ۱۳۶۶ یا ۱۳۶۷ بود که اسدی اولین داستانهای جدیاش را نوشت که بعدها مجموعه داستان شد. چیزی که بیشتر در داستان برای وی مطرح بود جستجو به دنبال چیزی گمشده و کشف یک راز (که معمولاً در زندگی شخصیت داستان است) بود. او برای مجموعه داستان «باغ ملی» در سال 1383 برنده چهارمین دوره جایزه گلشیری در بخش مجموعه داستان شده بود. از دیگر آثار او میتوان به «پوکهباز»، «باغ ملی»، «گنبد کبود» و «کوچه ابرهای گمشده» اشاره کرد.
***
* ضمن تسلیت به شما، لطفا درباره آقای کورش اسدی و شخصیتی که از او میشناختید، برای مان بگویید.
کورش اسدی به قدری مهربان و صمیمی بود که هر بار که با او صحبت میکردم، انگار همین دیروز از هم جدا شده ایم. هر بار در دیدارهای مان میپرسید: «داری چی کار میکنی؟ » یا از طرح هایی که در حال نوشتن بودیم، سراغ میگرفت و پیگیری میکرد. در تمام مدتی که ما با هم آشنا بودیم شاید بیش از 20 بار هم با هم حرف نزده باشیم ولی هر بار که با هم دیدار داشتیم، نوع ارتباط مان به گونهای بود که انگار از هم جدا و بی خبر نبوده ایم. رابطه مان تمام شدن نداشت.رابطه بین نویسندهها یا به شکل افراطی دوستانه و صمیمانه است یا رابطهای همراه با دافعه و قضاوت مداوم. ولی ظاهرا شما ارتباط قلبی خوبی با آقای اسدی داشته اید.من واقعا کورش را دوست داشتم. هیچ یادم نمیرود زمانی که جایزه گلشیری را برای داستان «باغ ملی» برنده شد، به یکی از دوستان گفتم که متن تقدیر از او را خودم خواهم نوشت و در این باره تاکید کردم. چون هم کورش آدم دوست داشتنیای بود و هم گذشته از آن، کتاب «باغ ملی» را بارها خوانده بودم و باید اعتراف کنم که خیلی این کتاب در زندگی من تاثیر داشته است. این کتاب را به بهانه مسابقات خواندهام، به بهانه خرید و سخنرانی درباره آن خواندهام. من به بهانههای مختلف به این کتاب مراجعه کردهام و خیلی نبود کورش اسدی، تلخ و بد است. خیلی زود این اتفاق افتاد! چهار، پنج ماه پیش همدیگر را در آبادان دیدیم و یادم هست که بیانیهای خواند. آنجا همه میگفتیم باز کورش میخواهد بیانیهای طولانی را بخواند. در آنجا از عبارت «نثر پاکیزه» استفاده کرد و من هم از این عبارت بی نهایت لذت بردم و گفتم: «چه کلمه خوبی. از این به بعد من هم آن را به کار خواهم برد.» انتخاب این عبارت، انگار سبزی خاصی داشت و احساس میکنم این رنگ را در باقی رنگهای سبز ندیده بودم. یادم میآید زمانی که برای جایزه ادبی اصفهان دعوتش کرده بودیم، مجلهای چاپ کرده بودیم که آثار ادبی دوستان و نویسندگان مختلف در آن آمده بود. چندین مصاحبه از دوستان نویسنده از «پاریس ریویو» برداشته بودیم و اشتباها این مطلب را «پاریس دیوید» چاپ شده بود و وقتی کورش مجله را ورق زد، متوجه این اشتباه شد و به من گفت: «علی تو باز چشمات کور بود، ندیدی این پاریس ریویو؟ »
* آقای اسدی روحیه طنازی داشتند. آیا این روحیه در سبک و نوشتارش هم وجود داشت و دیده میشد؟
بله این روحیه را میتوان در آثارش پیدا کرد. گرمایی که در رفتار و برخورد کورش وجود داشت، صمیمیتی ایجاد میکرد که سبب گفتارهای طنزآلود بین ما هم میشد.R شما آثار و داستانهای کورش اسدی را دنبال کردهاید و همین طور از نزدیک ایشان را میشناختید. آثار ایشان را چطور ارزیابی میکنید؟وقتی «باغ ملی» را میخواندم و یا وقتی «گنبد کبود» را، انگار تمام آن چیزهایی که کورش نوشته بود را به خوبی درک میکردم. نمیخواهم بگویم که آن چه مینوشت را به تمامی تجربه کرده بود ولی کلماتی انتخاب میکرد که دقیقا آن تجربه را به خوبی منتقل میکرد. کمتر نویسندهای داریم که این قدر نزدیک به موضوع و تمی که میخواست، کلمات را سنجیده و درست انتخاب کرده باشد. همیشه ما با فاصله نسبت به موضوعی که در نظر داریم، مینویسیم و این فاصله سبب شده است که بارها تاکید کنیم که منظورمان چه بوده است؟ ولی نوشتههای اسدی این طور نبود که آخرش بگوید میخواستم این را بگویم و شما به عنوان مخاطب، درک درستی به دست میآوردید. قصد ندارم بگویم که آن چه نوشته است را زندگی یا تجربه کرده است، چون به نظرم خیلی این عبارات کلی هستند؛ در واقع قصدم این است که تاکید کنم انتخاب کلمات قطعها و پاراگرافهای داستانهای اسدی به گونهای بود که شما را از حالی به حال دیگر میبرد. منظورم از این وضعیت، پیش رفتن داستان هایش با کلمات بود و مخاطب را با خود همراه میکرد. کلمات داستانهای او دقیق و به جا انتخاب شدهاند و این ویژگی و سنجیدگی انتخاب کلمات برای رساندن مضمون را در کمتر نویسندگانی داشته ایم. راستش باید بگویم که با توجه به نگاهی که او به ادبیات فارسی ما و دانشی که داشت و همین طور شناختش از داستانهای قدیمی که از فرهنگ و جغرافیای جنوب میآمد، خیلی مشابهت با شناخت او به یکی از نویسندگان برتر معاصر یعنی هدایت داشت. این تطبیق شاید خیلی بزرگ به نظر برسد، ولی به نظرم جایی که اسدی داستان را ادامه داد و زندگی را ساخت، به آدم هایی رسید که هدایت درباره آن آدمها و وضعیتها نوشته بود. این مدل نویسنده مثل کورش کم داشتهایم و من فکر میکنم که او ادامه دهنده داستان فارسی درست ما بود. او در آثارش ادا و اطوار نداشت.
* به نظر شما مهمترین ویژگی سبک داستان نویسی آقای اسدی را چه میدانید؟
داستان گوی خوبی بود و به درستی داستان تعریف میکرد و ما را در فضای داستان هایش غرق میکرد و خواننده را دنبال خودش میکشید. مهمتر از همه این که وقتی داستانش به پایان میرسید، هنوز داستان در خواننده ادامه دارد و ضمنا داستانهایش امروزی بود. نمیخواهم بگویم که داستان هایش مدرن بودند. نه، امروزی بود و نسلهای مختلف میتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند. آثار او علاوه بر ارزشهای داستانی، ارزشهای دیگری چون مسائل جامعه شناختی، مسائل تاریخی و غیره که مایلید از داستان بگیرید را هم دریافت میکردید.مخاطب میتوانست در جهان داستانهای او زندگی کند. کورش همان قدر که دست و قلبش باز بود، داستانهایش هم همین ویژگی را داشتند و با مخاطب مهربانی میکرد.